میقات حج-جلد 22

مشخصات کتاب

سرشناسه : سلیمانی، نادر، - ۱۳۳۹
عنوان و نام پدیدآور : میقات حج/ نویسنده نادر سلیمانی بزچلوئی
مشخصات نشر : تهران: نادر سلیمانی بزچلوئی، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری : ص ۱۸۴
شابک : 964-330-627-5۴۵۰۰ریال
یادداشت : عنوان دیگر: میقات حج (خاطرات حج).
یادداشت : عنوان روی جلد: خاطرات حج.
عنوان روی جلد : خاطرات حج.
عنوان دیگر : میقات حج (خاطرات حج).
عنوان دیگر : خاطرات حج
موضوع : حج -- خاطرات
موضوع : سلیمانی، نادر، ۱۳۳۹ - -- خاطرات
رده بندی کنگره : BP۱۸۸/۸/س۸۵م۹ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۳۵۷
شماره کتابشناسی ملی : م‌۸۰-۲۵۲۴
ص: 1

اشاره

حج در کلام امام قدس سره

ص: 5
منظور این جانب از این تذکرات به حجّاج محترم آن است که توجه آنان را به وظایف خطیری که در این سفر بسیار مهم از طرف شرع مطهر و ملّت شهید داده ایران بر عهده آنان گذاشته شده است، جلب نمایم.
شما امروز در این سفر در بوته امتحان قرار دارید، چون نمونه و الگویی از ملّت ایران هستید و باید بدانید که چشمان کنجکاو صدها هزار زائر که از اطراف جهان حول مرکز وحی گِرد آمده‌اند، با دقّت، حرکات و اعمال شما را تحت نظر دارند.
دوستان شما که زائرین بیت‌اللَّه هستند، با کمال اشتیاق می‌خواهند ببینند این تحوّل عظیمی که در ملّت ایران، در ابعاد مختلف، به ویژه در بُعد اخلاقی و معنوی تحقّق پیدا کرده است، چگونه است وتا چه مقدار است.
و مخالفان شما که برای وقایع‌نگاری و خبر چینی و نفاق افکنی خود را به آن مکان مقدّس رسانده‌اند، در صدد پیدا کردن نقاط ضعف هستند که از کاهی کوهی بسازند، و غلغله‌ای در رسانه‌های گروهی و مطبوعات و مجالس سخنرانی به راه اندازند. و نه تنها جمهوری اسلامی، که اسلام را

ص: 6
محکوم کنند.
شما زائران محترم با آنچه گفته شد، بر سر دو راه هستید:
«راه سعادت»، که حفظ آبروی جمهوری اسلامی و اسلام عزیز و ملّت بزرگوار و رزمندگان عظیم‌الشأن و شهدای پیوسته به لقاءالله است که در مراعات موازین اسلامی و اخلاقی و مواظبت از اعمال و افعال و گفتار خود در همه مواقع و در تمام مشاعر حج می‌باشد. و نیز مراعات آداب اسلامی و اخلاقی با همه بندگان خدا.
و «راه شقاوت» و مردود بودن از ساحت قدس الهی با عدم مراعات آنچه ذکر شد و آنچه با حیثیت جمهوری اسلامی منافات دارد. (1) پی‌نوشتها:


1- پیام امام خمینی به زائران بیت اللَّه الحرام در تاریخ 25/ 5/ 1364 ه. ش.

ص: 7

حج در کلام رهبر

بزرگترین پشتوانه جهان اسلام، امت بزرگ اسلامی است؛ یعنی ملتهای مسلمان که وحدت و اتفاق آنها و غریو رعدآسای اعتراض آنها و قدرت اندیشه و بازوی کار و ثروت طبیعی و خداداده آنها می‌تواند دل هر دولت مستکبر را آب، و گوش او را کَر و پشت او را خَم کند.
حج مظهری و نمونه‌ای از این پشتوانه عظیم و تمام ناشدنی و غیر قابل شکست را در برابر چشم ما می‌گذارند.
اینجاست که معنای حقیقی فریاد برائت در حج آشکار می‌گردد و چنین است که غریو دستجمعی مسلمانان در برائت از مشرکین، در حج روح می‌دمد و مضمون می‌بخشد.
آیا اکنون هیچ مسلمانی می‌تواند در این سخن حکیمانه شک کند که «حج بی‌برائت حج نیست» ملتهای مسلمان بدانند که اگر با هم باشند دست خدا با آنهاست و دست خدا مقتدرتر از هر پدیده قدرتمند در عالم وجود است و دولتهای مسلمان بدانند که ملتهای آنان قوی‌ترین پشتیبان در مقابله با بیگانگان پرتوقع و متجاوز و غارتگر و بی‌رحم‌اند. اگر ملتها به صحنه راه

ص: 8
داده شوند، اگر به ملتها اعتماد شود، اگر با ملتها صادقانه عمل شود، دولتها آنچنان اقتداری خواهند یافت که نه در میدان نبرد لازم است از دشمنی بترسند و نه در عرصه بنای کشور و زندگی عمومی لازم است به بیگانه‌ای احساس نیاز کنند ...
اگر چنین شود، دولتهای عرب خود را مجبور نخواهند پنداشت که بر خلاف حق و برخلاف واقع، ملت فلسطین را نادیده بگیرند و مسأله فلسطین را به دست فراموشی بسپرند و با ایجاد رابطه سیاسی و اقتصادی با رژیم غاصب و متجاوز، صهیونیست‌ها را به میان جوامع عربی راه دهند و بدین آسانی حصاری را که می‌تواند رژیم صهیونیستی را به مرور خفه کند، از گِرد او برچینند.
ما شک نداریم که در آینده نه چندان دور، عاقبت ملت فلسطین در سایه فداکاری خود و آگاهی دنیای اسلام به حقِّ مغصوب خود، دست خواهد یافت و بیگانه متجاوز و ستمگر را از خانه خود بیرون خواهد افکند، ولی تصمیم و اراده دولت‌ها و ملت‌های مسلمان بفضل الهی خواهد توانست این آینده را تسریع کند و از محنت‌های آن بکاهد.
در خاتمه همه حجاج عزیز را به اغتنام فرصت گرانبهای حج برای خودسازی شخصی و آینده‌سازی اجتماعی دعوت می‌کنم و امیدوارم همه مسلمانان جهان به خصوص ملت‌هایی را که گرفتار حوادث تلخ و شدّت‌های زندگی‌اند، به دعای خیر یاد کنند و این حقیر را هم از دعای خیر فراموش نکنند.
(1) پی‌نوشتها:


1- پیام مقام معظّم رهبری، به حجّاج بیت‌اللَّه الحرام در تاریخ 21 فروردین ماه 1376 برابر با دوّم ذی‌حجّةالحرام 1417 ه. ق.

ص: 9
اسرار و معارف حج
ص: 10

عرفان حجّ (2)

زیارت عام و زیارت خاص
از دیدگاه عرفان، حج واجب زیارت عام یا اعم و حج عمره زیارت خاص یا اخص نامیده شده است. حج واجب از آن جهت به زیارت عام نامبردار گشته که به جهت عمومی بودنش، به منزله قیامت است؛ همانطور که در قیامت، همه در محضر حضرت حق حضور می‌یابند و با خدای خود ملاقات می‌کنند و در واقع همانگونه که قیامت روز زیارتِ اعم است، حج نیز به لحاظ شباهتش به قیامت، روز زیارت عام نام گرفته است. از این رو، عظمتی که حجّ واجب دارد و شکوه و هیبتی که ایام حج از آن برخوردار است، هیچ عبادتی به پای آن نمی‌رسد. باید گفت که حج، رستاخیز در دنیا و یا رستاخیز دنیایی اسلام است. اما حجّ عمره، به عمومیت حج واجب نیست؛ زیرا هر زمانی، گروهی به زیارت خانه خدا مشرّف می‌شوند لذا آن‌را زیارت اصغر یا اخص نامیده‌اند.
هریک از این دو نوع حج، خصوصیتی داشته و از حیثیت خاصی بر دیگری فضیلت دارند. خصوصیت و فضیلت حجّ واجب و برتری آن بر عمره، در بسیاریِ اعمال و مناسک آن است. عمره نیز از آن جهت که به زمان خاصی مقیّد نبوده، و هر زمانی می‌شود به‌جا آورد، بر حجّ واجب فضیلت و برتری دارد. بنابراین هریک از اینها، با این‌که از جهتی بر دیگری برتری دارند ولی در مجموع با هم برابر می‌شوند.

ص: 11
محی‌الدین عربی می‌گوید: با توجه به آنچه گفته شد، هیچ‌یک از اینها بر دیگری فضیلت ندارند؛ زیرا اگر یکی از جهتی فاضل است از جهت دیگر مفضول است، پس در نهایت با هم برابرند و این تنها چیزی است که در دستگاه الهی بدین شکل موجود است؛ زیرا همه ماسوی اللَّه قابل مفاضله (قبول کننده زیادت و نقصان) هستند، جز مسأله حج. حتّی در اسماء خدا نیز مفاضله هست که بعضی از آنها اسم‌های اعظم و بعضی دیگر غیر اعظم‌اند.
(1) قلب عارف حجّ اسماء اللَّه
پیشتر در مقاله‌ای- که در شماره 19 آمد- گفتیم: خداوند دو خانه دارد: خانه بیرونی؛ «کعبه» و خانه درونی «قلب مؤمن» و همانگونه که به خانه برونی خویش عنایت دارد به خانه درونی خود نیز عنایت می‌کند.
«وَاعْلَمُوا انَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرءِ وَ قَلْبِهِ».(2) «و بدانید که خدا بین انسان و دلش در آمد و شد است.»
و نیز در روایتی آمده است:
«قَلْبُ الْمُؤمِنِ عَرْشُ الرَّحْمنِ».(3) «قلب مؤمن عرش خداوند رحمان است».
در عرفان دو نکته ظریف در این خصوص بیان شده است:
نخستین نکته: رابطه «عرش» و «قلب» آدمی مانند رابطه «اللَّه» و «رحمان» است. اللَّه هیچگاه منکِر نداشته و لیکن رحمان را کسانی منکِر شده‌اند. قرآن کریم نیز از قول منکران می‌فرماید: «قالُوا وَمَا الرَّحْمن ...»؛ (4) «منکران گفتند رحمان کیست؟ و ما رحمان نمی‌شناسیم».
پس چه‌بسا کسانی باشند همانگونه که منکر رحمان هستند، منکر مستوای رحمانی- که همان قلب مؤمن است- نیز باشند و در این میان تنها نائل‌شدگان به رحمت الهی- مرحومان- هستند که هیچگاه منکر «رحمان» نبوده و به تبع آنها، منکر «قلب»- که محلّ رحمان است- نیز نیستند. اما محرومان از رحمت ایمان، منکر رحمان هستند.
نکته دوم: همانگونه که بیت ظاهری (کعبه) محل طواف ملائکه و اسماءاللَّه است، بیت


1- الزور الأعم یکون فی زمان خاص للزمان الخاص الّذی یکون للحج و الزور الأخص لِلَّذی هو العمرة لا یختص بزمان دون زمان. فحکمها الی العمرة أنقذ فی الزمان من الحجّ الأکبر. و حکم الحج الأکبر انقذ فی استیفاء المناسک من الحجّ الأصغر، لیکون کلّ واحد منهما فاضلًا مفضولًا، لیتفرد الحق بالکمال الَّذی یقبل المفاضله- و ما سوی اللَّه لیس کذلک حتّی الأسماء الإلهیة و هم الأعلون- یقبلون المفاضلة- فالزیارة الخاصة مطلقة الزمان علی قدر مخصوص. فتوحات مکیة، باب 72، فصل 24.
2- انفال: 24
3- بحارالأنوار، ج 55، ص 39، روایت 61، باب 4
4- فرقان: 60

ص: 12
باطنی (قلب مؤمن) نیز محل طواف ملائکه و اسماءاللَّه می‌باشد. و از سویی، چون اللَّه در قلب مؤمن است، اسماءاللَّه نیز به دنبال مسمای خود است که همان اللَّه باشد و ضرورتاً به دور خانه اللَّه (قلب) طواف می‌کنند.
محی‌الدین عربی در ارائه این مبحث چنین آورده است: «پس بفهم تو را به چیزی آگاه ساختم که اگر آن را به عمل رسانی، به‌قدری از علم الهی برای تو آشکار می‌شود که جز خدا کسی به مقدار آن واقف نخواهد شد. و عارف به قدر آگاهی‌اش از آنچه از علوم ذوقی الهی بدو گفتم، عزیز خواهد بود.
(1) خانه ناس
خداوند سبحان در قرآن کریم در خصوص حجّ می‌فرماید:
«و للَّهِ عَلَی النَّاسِ، حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ الَیْهِ سَبیلًا». (2)
«و برای خدا است که بر همه مردم زیارت خانه‌اش را واجب کند، البته آن دسته از مردم که استطاعت و قدرت رفتن به سوی خانه خدا را دارند».
با توجه به کلمه «ناس» که به معنای مردم است گفته شده: حج بر همه مردمِ مستطیع؛ اعم از مرد و زن، صغیر و کبیر، بنده و آزاد، مسلمان و غیرمسلمان واجب و فرض است لیکن آنچه مقبول می‌افتد حج انسان مسلمان است؛ یعنی بر همگان واجب است ولی قبولش در درگاه الهی منوط به ایمان و اسلام می‌باشد.
حضرت امام رحمه الله دراین‌باره می‌فرماید:
«این خانه ناس است. شخصی یا اشخاصی یا گروهی یا طوایف خاصی این‌طور نیست که اولی باشند به خانه خدا از دیگر ناس، همه مردم، آنهایی که در سراسر دنیا هستند، در مشارق ارض و مغارب ارض، مکلّف هستند که مسلِم بشوند و در این خانه، که قرار داده شده است از برای ناس، مجتمع بشوند و زیارت کنند». (3) مطلبی که در اینجا مطرح است این‌که: آیا دعوت الهی از مردم، دعوت از ذات است، یا صفت؟ اگر دعوت از ذات باشد همه انسانها را شامل می‌شود؛ زیرا «ناس» ذاتی هر انسانی است و اگر مراد دعوت از صفت باشد در این‌صورت دعوت فقط شامل انسان مُسلم می‌گردد. با


1- فاللَّه بین قلب عبده المؤمن و البیت بیت اسمه تعالی و العرش مستوی الرحمن .... فبین القلب و العرش فی المنزلة، ما بین اسم اللَّه و اسم الرحمن. «ایّاما تدعوا فله الأسماء الحسنی» و ما انکره الّا المحرومون ... فافهم! فقد نبهتک لأمور: ان سلکت علیها جلت لک فی العلم الإلهی ما لا یقدر قدره الّا اللَّه. فان العارف بقدر ما ذکرناه من العلم باللَّه الذوقی، الیوم عزیز. فتوحات، باب 72، فصل 20.
2- آل عمران: 97
3- حج در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله، ص 15

ص: 13
توجه به این‌که اسلام نیز دو معنا دارد؛ «معنای عام» و «معنای خاص» می‌توان گفت که: اگر مراد از اسلام معنای عام آن باشد که به معنای «تسلیم و مطیع بودن» است باز همه انسانها را شامل می‌شود؛ زیرا هر انسانی در ذات و فطرت خود تسلیم اراده الهی است. چون اراده الهی بر همه انسانها تعلّق گرفته و همه را از عدم به عرصه وجود آورده و همه امر (کُنْ) الهی را پذیرفته‌اند.
بنابراین از این جهت همه مسلمان بوده و دعوت الهی شامل همگان شده و هر کسی خانه خدا را زیارت کند به یقین مقبول خواهد بود.
اما اگر مراد از اسلام صفت اسلامی به معنای خاص باشد؛ یعنی کسانی باشند که به دین اسلام گرویده‌اند و فقط از آنها پذیرفته شود، در این‌صورت حج غیر مسلمان مقبول نمی‌افتد، در حالی‌که مکلّف به آن می‌باشد.
مطلب دیگر این‌که اگر در آیه شریفه لفظ «حج»- به فتح [حَج]- خوانده شود، معنای مصدری و اگر به کسر [حِج] خوانده شود معنای اسمی می‌دهد.
در صورت اوّل حاجی به خانه خدا رفتن را قصد می‌کند و اعمال مربوط به آن‌را به‌جا می‌آورد ولی در صورت دوّم قصد خانه خدا را می‌کند. در اولی حاجی در مقام خادم‌البیت است اما در دومی حاجی در مقام خودِ بیت است، در این‌صورت معنای آیه چنین می‌شود که:
«للَّهِ عَلَی النَّاسِ انْ یَجْعَلُوا قُلُوبَهُم کَالْبَیْتِ».
«برای خداست که مردم دلهای خود را مانند خانه خدا قرار دهند.»
در صورت اولی حاجی می‌خواهد آثار حق را در دلش ببیند ولی در دومی می‌خواهد خود خدا را در دلش ببیند؛ زیرا که دل خانه اوست و آدمی می‌خواهد صاحب خانه را در خانه‌اش ببیند و فرق بین این و آن بسیار است.
(1) لباس احرام
یکی از دستوراتِ فقهی حج، احرام است. حاجی وقتی مُحرم می‌شود باید به احکام مخصوص احرام عمل کند. یکی از آن احکام بر تن داشتن لباس احرام است. لباس احرام خصوصیاتی دارد؛ از جمله آن خصوصیات، یکپارچه و ساده بودن و دوخته نبودن آن است.


1- و للَّه‌علی النّاس حِجّ البیت ... و قُرِئَ بکسر الحاء- و هو الاسم- و بفتحها و هو المصدر- فمن فتح وجب علیه أن یقصد البیت لیفعل ما أمره اللَّه به أن یفعله عندالوصول الیه و من قراء بالکسر و اراد الاسم، فمعناه أن یراعی قصد البیت .... فیقوم فی الکسر مقام البیت و یقوم فی الفتح مقام خادم البیت. فتوحات، باب 72 فصل 28 و 26.

ص: 14
لباس احرام از دو لباس تشکیل شده که آن را «ازار» و «رداء» می‌نامند.
یکی از اسرارِ عرفانی، دوخته نبودن لباس احرام است که لباس دوخته نشانه ترکیب است ولی سادگی و دوخته نبودن، نشانه نفی ترکیب می‌باشد.
ترکیب علامت نوعی انفصال و جدایی در چیزی یا بین چیزهایی است که در اثر ترکیب به هم وصل شده است.
حاجی با پوشیدن لباس احرام، هر نوع ترکیب را، که نشانه انفصال از حق است، دور ساخته و خود را متّصل به حق می‌پندارد.
سرّ دیگر پوشیدن ازار و رداء، متلبّس شدن به لباس حضرت معبود است. در روایتی آمده است که خدا می‌فرماید:
«الْکِبْرِیاءُ رِدائی وَ الْعَظَمَةُ ازاری». احرام الهی به کبریا و عظمت است که هیچ‌گونه ترکیب در آن راه ندارد؛ زیرا صفات الهی عین ذات اوست و ترکیب از ذات بسیط او به دور است. از این‌رو حاجی که می‌خواهد به اخلاق الهی متخلق شود؛ (تَخَلَّقُوا بِاخْلاقِ اللَّه) سعی می‌کند به لباس خدایی مُحرِم شود.
البته لباس احرام الهی لباس معنوی و لباس احرام بنده خدا لباس حسّی و مادی است که پوشیدن آن مقدمه‌ای برای رسیدن به مقامات معنوی احرام می‌باشد. در واقع حاجی با احرام خویش به صفتی از صفات الهی متصف می‌شود.
(1) فلسفه احرام
احرام، حرام کردن یا وارد منطقه و محدوده‌ای شدن است که در آن منطقه و محدوده بعضی از چیزها بر آدمی حرام می‌گردد.
انسان با گفتن تکبیرةالاحرامِ نماز، بسیاری از چیزها را بر خود حرام می‌کند؛ مانند خوردن، آشامیدن، حرکت کردن، خندیدن، حرف زدن و ....
در حج نیز آنگاه که حاجی مُحرِم می‌شود، چنین حالتی پیدا می‌کند و بعضی از چیزهایی که پیشتر برای او حلال بود، در حال احرام برایش حرام می‌گردد.
عارفان این حرمت را دلیل عزّت حاجی دانسته و می‌گویند: حاجی با احرامش باید در خود احساس استغنا کرده، خود را غنی از خیلی مسائل بداند. حرام کردن بعضی از امور برخود،


1- اعلم أنَّ الإزار و الرداء لمّا لم یکونا مخیطین، لم یکونا مرکبین و لهذا وصف الحق نفسه بهما لعدم الترکیب. اذ کلّ مرکّب فی حکم الانفصال و هذا سبب وجوب قول القائل. بأنّ صفات المعانی الإلهیّة لیت بأعیان زائدة علی الذات ... یقول تعالی فی حدیث قدسی: الکبریاء ردائی و العظمة ازاری، فهذا احرام الهی، فانّه ذکر ثوبین لیسا لمخیطین .... فالمُحرِم قد تلبس بصفة هی للحق معنویة و فی الخلق حسّیة. هما فی الحق کبریاء و عظمة و فی الخلق راد و ازار. فتوحات، باب 72، فصل 126 و 127.

ص: 15
دلیل بر عدم وابستگی انسان مُحرِم است؛ به عبارت دیگر، معنویت حج در هنگام احرام، حاجی را متصف به صفات الهی می‌کند؛ یعنی تشرّف به محضر حضرت ربوبی، مربوب (بنده) را به صفت ربّ متصف می‌کند که یکی از صفات حضرت پروردگار غنی بودن است؛ «عَبْدی اطِعْنی حَتّی اجْعَلَکَ مِثْلی»؛ «بنده من، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود بگردانم».
بندگی حاجی، او را به مقام استغفار خوانده و از توجه به ماسوی اللَّه غنی ساخته است.
اقبال لاهوری در این زمینه کلام شیرین و بلندی دارد:
خدمت و محنت، شعار اشتر است صبر و استقلال، کار اشتر است
گامِ او در راه کم غوغاستی کاروان را زورق صحراستی
مست زیر بار محمل می‌رود پای‌کوبان سوی منزل می‌رود
تو هم از بار فرائض سر متاب برخوری از عِنْدَهُ حُسن المآب
در اطاعت کوش، ای غفلت شعار می‌شود از جبر پیدا اختیار
ناکس از فرمان‌پذیری کس شود آتش ار باشد زطغیان خَسْ شود
هرکه تسخیر مه و پروین کند خویش را زنجیریِ آیین کند
قطره‌ها دریاست از آیین وصل ذرّه‌ها صحراست از آیین وصل
شکوه سنج سختیِ آیین مشو از حدود مصطفی بیرون مشو
نکته بسیار لطیف دیگر عرفا در خصوص احرام، این است که: ما به جای این‌که بگوییم حاجی بعضی از اشیا را به خود حرام می‌کند، بهتر است بگوییم: حاجی خود را به بعضی از اشیاء حرام می‌کند تا آن اشیاء به حاجی نرسند.
چونکه بیرون شد زباغ آن یوسف گل پیرهن گل به دامنگیریش دست زلیخا می‌شود
چون حاجی برای خداست و همه اشیا برای حاجی است و این مضمون روایتی است که خدا به بنده‌اش می‌فرماید:
«یابْنَ آدَم، خَلَقْتُ الأَشْیاءَ مِنْ اجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ مِنْ اجْلی».
«ای فرزند آدم، همه‌چیز را به‌خاطر تو آفریدم و تو را به خاطر خودم خلق کردم».
ص: 16
البته مضمون این روایت و مطالب عرفا از آیات قرآن کریم اخذ شده است که می‌فرماید:
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأرْضِ.
(1) «و هرآنچه در آسمانها و زمین است را به تسخیر شما درآورد».
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرْضِ جَمیعاً. (2) «او همان خدایی است که هرچه در زمین است را برای شما آفرید».
وَ ما خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الانْسَ الّا لِیَعْبُدُون. (3) «و جن و انس را جز برای عبادت خویش نیافریدم».
این آیات شریفه می‌فرماید همه چیز را برای شما و شما را جهت پرستش خودم آفریدم.
البته بعضی‌ها «لیعبدون» را به «لیعرفون» معنا کرده و گفته‌اند منظور از خلقت، معرفت بوده است و حدیث قدسی معروف را نیز شاهد صدق گفتار خویش قرار داده‌اند که می‌فرماید:
«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فأحْبَبْتُ أنْ اعْرَفَ و خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اعْرَفَ».
«من گنج نهانی بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، بدین جهت مخلوقات را آفریدم تا که شناخته شوم.»
کنت کنزاً گفت مخفیا شنو گوهر خود گم مکن اظهار شو
بهر اطهار است این خلق جهان تا نماند گنج حکمتها نهان (4)
بنابراین مُحرِم شدن و حرام کردن بعضی از چیزها به خود یا خود را به بعضی از آنها، بیانگر عظمت و عزت انسان مُحرِم است. (5) کعبه و معرفت نفس
یکی از اسرار عرفانی سفر به سوی خانه خدا، خودشناسیِ حاصل از این سفر است. با این‌که خداوند بر همه هستی احاطه قیّومیّه دارد و به قول قرآن کریم هر طرف که رو کنی با خدا روبرو خواهی بود؛ (فَأیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه). (6)
بس که از هر طرفی راه به تو بسیار است به تو بر گردد اگر راهروی برگردد


1- جاثیه: 13.
2- بقره: 29.
3- الذاریات: 56.
4- دفتر چهارم، ابیات، 3029 و 3028.
5- لما أمر الله تعالی الانسان أن یدخل فی الاحرام فیصیر حرما بعد ما کان حلالا و صفه بصفة العزة أن یصل الیه من الأشیاء التی کانت یصل الیه قبل أن یتصف بهذه المنعة اذا الأشیاء تطلب الإنسان: لأنها خلقت من أجله فهی تطلبه بالتسخیر الذی خلقها الله علیه ... فهذه عزة اضافیة لأنه حجر ثم أباح فجعل الحق. بخلقه عزة و تحجیرا فی عبادات. من صوم و حج و صلاةأن یصل الیه بعض ما خلق من أجله فاعتزو إمتنع عن بعض الاشیاء و لم یمتنع ان یناله بعضها ... فما حرمت علیه الانسان الاشیاء علی الحقیقة و انما هو الحرام علی الاشیاء لانه ما خلق الا لربه و الاشیاء خلقت له فهی تطلبه کما انه یطلب ربه. فقد بینت لک مرتبتک ... فأبان سبحان لک عن مرتبتک لتعرف موطن ذلتک عن موطن عزتک و أنت ما اعتززت و لا صرت حراما علی الاشیاء منک بل هو جعلک حراما علی الأشیاء أن ینالک فامرک أن تحرم فدخلت فی الأحرام فصرحت حراما. فتوحات، باب 72، فصل 169 تا 171 ..
6- بقره: 115.

ص: 17
ولی باتوجه به حس‌گرایی شدید اکثرِ انسانها، خداوند آنها را به سوی مثل و مانندِ خودشان که همان بیت‌اللَّه الحرام باشد دعوت می‌کند. مثلیّت خانه خدا با آدمی چند جهت است: الف: از جهت خِلقت، که هر دو مخلوق خدا هستند. ب: از جهت جسمانیت و قابل حسّ و مشاهده بودن.
بنابراین وقتی انسان به سوی خانه خدا می‌رود، در واقع به سوی خودش می‌رود؛ زیرا از همان خانه یکی در وجود خود آدمی است. خانه بیرونی آیینه خانه درونی (دل) و خانه درونی آیینه خانه بیرون (کعبه) می‌شود و در هنگام وصال مسالک می‌یابد که آنچه به دنبالش بوده در خودش هست. در این زمان است که به خودش واقف گشته و خودش را می‌شناسد وقتی خود را شناخت خدای خود را نیز می‌شناسد که: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».
خانه خدا دلیل معرفت انسان می‌شود. معرفت به خود و خدا. همچنین باعث می‌شود که آدمی بفهمد قوی‌ترین دلیل و نزدیک‌ترین راه به خدا، خودش بوده است.
محی‌الدین عربی در کتاب فتوحات، فصلی به همین عنوان باز کرده و به بیان مطلب فوق‌الذکر پرداخته است.
(1) شاید قصه سفر سی مرغ به سوی سیمرغ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در منطق‌الطیر همین باشد که وقتی مرغها به میعادگاه و کعبه مقصود رسیدند سیمرغ را به شکل 30 مرغی که به مقصود رسیده بودند دیدند.
آفتاب قربت از پی‌شان بتافت جمله را از پرتو آن جان بتافت
هم زعکس روی سی مرغ جهان چهره سیمرغ دیدند آن زمان
چون نگه کردند این سیمرغ زود بی‌شک این سیمرغ آن سیمرغ بود
در تحیّر جمله سرگردان شدند می ندانستند این یا آن شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ تمام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه بود این سیمرغ در آن جایگاه
ور به سوی خویش کردندی نظر بود این سیمرغ ایشان آن دگر
ور نظر در هر دو کردندی به هم هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم
بود این یک آن و آن یک بود این در همه عالم کسی نشنود این


1- الدلالة علی البیت دلالة علی نفسک. ثم انه دلک علی «البیت» الذی هو مثلک و من جنسک اعنی انّه مخلوق. فدلالته لک علی «البیت» دلالته علی نفسک؛ فی قوله: من عرف نفسه فقد عرف ربّه فاذا قصدت البیت انما قصدت نفسک فاذا وصلت الی نفسک عرفت من أنت؟ و اذا عرفت من أنت، عرفت ربک .... فانه هناک یحصل لک العلم الصحیح فانّ الدلیل قد یکون خلاف المدلول و قد یکون عین المدلول. فلا شی‌ء اولّ علی الشی‌ء من نفسه ... فالإنسان أقرب دلیل علیه ربه من کونه مخلوقاً علی صورته و لهذا ناداک من قریب لقرب المناسبة فقال: انی قریب اجیب دعوة الداعی اذا دعانی. باب 72، فصل 252.

ص: 18
آن همه غرق تحیّر ماندند بی‌تفکر در تفکر ماندند
چون ندانستند هیچ از هیچ حال بی‌زبان کردند از آن حضرت سؤال
کشف این سرّ قوی درخواستند حلّ مایی و تویی درخواستند
بی‌زبان آمد از آن حضرت جواب کآینه است آن حضرت چون آفتاب
هرکه آید خویشتن بیند درو جان و تن هم جان و تن بیند درو
(1)
کعبه نور، کعبه حجاب
با توجه به این‌که گفته شد کعبه دلیل و راهگشای انسان و نور راه اوست تا بتواند خود و خدایش را بهتر بشناسد، سالک الی اللَّه در عین حال باید بداند که کعبه وسیله تقرّب به خداست و نباید ظواهر و زیباییهای کعبه و اطراف آن، وی را از توجه به صاحب خانه بازدارد؛ از اینرو وقتی آیینه بودن خانه خدا برای حاجی و سالک الی‌اللَّه روشن شد، باید متوجه صاحب خانه شود و تجلّیات او را در خانه خویش ملاحظه کند و این سیر و سلوک خود را با سیر و سلوک صاحب مکتب؛ یعنی حضرت خاتم‌الأنبیا- علیه و علی آله افضل صلوات المصلّین- مقایسه کند که در معراج، آیات زیادی؛ اعم از ارضی و سمائی به وی نشان داده شد ولی آن حضرت در مقابل هیچیک از آنها حیران نگشت و از همه گذشت تا این‌که:
«ثُمَّ دَنی فَتَدلّی فَکان قابَ قَوْسَیْنِ أوْ أدْنی» (2) «سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد، پس این نزدیکی به اندازه دو کمان یا کمتر از آن رسید».
کسانی‌که مقصود از حج را فقط رسیدن به خانه خدا می‌دانند، وقتی به خانه می‌رسند در آنجا بازمی‌مانند و کعبه نهایت سفر آنها محسوب می‌شود، ولی عرفا کعبه را اولین منزلگه سلوک خود قرار داده و با استفاده از برکات کعبه و انوار آن، سیر ارضی خود را به سیر سماوی تبدیل می‌کنند.
آنان‌که مبهوت زرق و برق ظواهر کعبه و موج جمعیت می‌شوند، از فیوضات باطنی آن محروم شده و خانه خدا آنها را از نظر به صاحب‌خانه بازمی‌دارد و به عبارت دیگر، خانه خدا حجاب صاحب‌خانه می‌شود.


1- منطق‌الطیر، تصحیح دکتر مشکور، ص 275
2- النجم: 9

ص: 19
حاجی به هنگام طواف به دور خانه، و تکرار «لَبَّیْکَ الّلهُمَّ لَبَّیْک ...» باید گوشش را تیز کند و صدای پروردگارش را یا بشنود و یا درک کند؛ زیرا او نیز در جواب یارب‌های بندگان خویش لبیک می‌گوید. حاجی باید صدایش را بلند کند و چشم و گوشش را تیز. چون خانه خدا از ندای حاجی لذّت می‌برد،
(1) حاجی نیز می‌تواند از جوابی که می‌شنود یا از صحنه‌هایی که می‌بیند لذت ببرد.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا (2)
گذشته از این خداوند سبحان خود فرموده است:
«ادْعُونی اسْتَجِبْ لَکُمْ» (3) «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را».
اجابت الهی دو صورت دارد: یا ملموس و ظاهری است و یا غیرملموس و باطنی. در صورت ظاهری، انسان یا جواب صدایش را می‌شنود و یا اجابت شدن خواسته‌اش را می‌بیند اما این مسأله فرع بر اجابت باطنی است؛ زیرا آدمی تا مقبول درگاه الهی واقع نشده باشد حال دعا و زاری پیدا نمی‌کند. بنابراین خود دعا کردن دلیل پذیرفته شدن دعا قبل از شروع به دعا است.
ای دعا ناکرده از تو مستجاب داده دل را هر دمی صد فتح باب
ما عدم بودیم تقاضامان نبود لطف تو ناگفته ما می‌شنود
مولوی در این خصوص حکایتی دارد که مضمونش کاملًا مطابق آیات قرآنی و روایات حضرات معصومین است.
آن یکی اللَّه می‌گفتی شبی تا که شیرین گردد از ذکرش لبی
گفت شیطانش خموش ای سخت‌روی چند گویی آخر ای بسیارگوی
این همه اللَّه گفتی از عتو خود یکی اللَّه را لبیک کو؟
او شکسته دل شد و بنهاد سر دید در خواب او خضر را در حضر
گفت هین از ذکر چون وامانده‌ای چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای؟


1- فالإجابة للَّهِ بالتلبیة لدعائه و رفع الصوت به من أجل البیت لبعده «عن المدعو فانّه دعاه من البیت» لأنّه دعاه لیراه فیه لتجلیه کمااسری بعبده لیلًا ... لیریه من آیاته التی هی دلائل علیه و قد یکون ظهور الشی‌ء للطالب دلیلًا علی نفسه، فیکون من آیاته ان یتجلی له فیراه فیکون له دلیلًا علی نفسه فوجب رفع الصوت بالتلبیه لاجل ماللبیت من الحظ فی هذا الدعا فانّه المقصود فی اللفظ فهو البیت الحجاب علی الوجه المقصود. فتوحات، باب 72، فصل 255.
2- مولوی‌
3- غافر: 60

ص: 20
گفت لبیکم نمی‌آید جواب زان همی ترسم که باشم ردّ باب
گفت خضرش که خدا این گفت به من که برو با او بگو ای ممتحن
نی که آن اللَّه تو لبیک ماست آن نیاز و سوز دردت پیک ماست
نی تورا در کار من آورده‌ام نه که من مشغول ذکرت کرده‌ام
حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو جذب ما بود و گشاد آن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا ربّ تو لبیک‌هاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست زانکه یا رب گفتنش دستور نیست
تحریم صید:
یکی از محرمات بر انسان مُحرِم، صید کردن است. حاجی تا وقتی محرم است نباید حیوانی را صید کند یا به قتل برساند. این مطلب در قرآن کریم چنین بیان شده است:
یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا لِیَبْلُوَنَّکُم اللَّه بِشَی‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ ایْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلک فَلَهُ عَذابٌ الیمٌ.
(1) «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، خدا شما را چیزی از صید امتحان می‌کند؛ صیدی که دستان یا تیرهای شما بدان می‌رسد تا این‌که معلوم شود چه کسی از خدا و از قیامت می‌ترسد. پس هرکس بعد از این تعدّی کرده و امر الهی را زیر پا نهد برایش عذابی دردناک خواهد بود».
یا ایُّهَا الّذینَ امَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أنْتُمْ حُرُمٌ و من .... (2) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، تا زمانی که در احرام هستید به صید و کشتن حیوانات مبادرت نکنید ...»
احِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَلِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الّذی الیْهِ تُحشَرُونَ. (3) «صید و خوردن از حیوانات حلال‌گوشت دریایی در حال احرام، برای شما حلال شده ولی صید حیوانات برّی حرام است. و تقوای الهی را پیشه کنید خدایی که به سوی آن محشور خواهید شد».


1- مائده: 94
2- مائده: 95
3- مائده: 96

ص: 21
آنچه در مضمون آیات شریفه است ظاهراً یک حکم فقهی ساده است که طبق آن صید حیوانات برّی حرام گشته و صید حیونات بحری در دوران احرام حلال گردیده است. لیکن در عرفان برای آن باطن و سرّی بیان شده؛ حکمتی برای تحریم صید برّی و حکمتی برای حلّیت صید بحری.
حکمت تحریم صید این است که حاجی در این ایام خود صید حضرت حق است. آن‌که خود در دام دیگری است نمی‌تواند دیگری را به دام بیاندازد. همانگونه که انسان برای صید کردن حیوانات برای آنها دام می‌نهد خدا نیز حُبّ الهی را دام حاجیان مؤمن قرار داده و آنها را صید کرده است.
محی‌الدین عربی می‌گوید: همانگونه که صیاد برای جلب صید صدایی همانند صدای خودشان درمی‌آورد تا صید به دام نزدیک شود، حضرت حق نیز مؤمنان را به صدای خودشان ندا زده و آنها را به سوی خود جلب می‌کند.
مولوی همین مطلب را چنین بیان می‌کند:
بانگ می‌آمد که ای طالب بیا جود محتاج گدایان چون گدا
جود می‌جوید گدایان و ضعاف همچو خوبان کآینه جویند صاف
روی خوبان زآینه زیبا شود روی احسان از گدا پیدا شود
پس ازین فرمود حق در وَالضُّحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا
چون گدا آیینه جودست هان دَم بود بر روی آیینه زیان
آن یکی جودش گدا آرد پدید و آن دگر بخشد گدایان را مزید
پس گدایان آینه جود حق‌اند و آن که با حقند جود مطلق‌اند
(1)
مولوی می‌گوید جود و احسان الهی دام نیازمندان، بلکه علت نیاز است. ولی محی‌الدین عربی می‌گوید: آنان‌که احسان الهی دامشان است گروهی دیگرند اما خاصّان الهی نباید بنده احسان باشند و خداوند از آن جهت که غیور است خوش ندارد که اینان از خدا غافل شده و به احسان او مشغول باشند و از آنجا که صید حیوانات برّی خود نوعی احسان است، لذا برای حاجیان در حال احرام حرام شده است.


1- مثنوی، تصحیح نیکلسون، دفتر اول، ص 169.

ص: 22
حکمت حلّیت حیوانات بحری
حکمتی که برای حلّیت صید بحری بیان شده، این است که صید دریایی، صید آبی است و آب مایه حیات می‌باشد که هرچیز زنده‌ای از آن آفریده شده است همانگونه که قرآن کریم نیز می‌فرماید:
«وَجَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَی‌ءٍ حَیّ».
(1) «و هر چیز زنده‌ای را از آب آفریدیم».
و چون مقصود از عبادت و غیر عبادت زندگی دلهاست، پس بین آب که مایه حیات است و عبادت که مایه حیات دلهاست، مناسبت بوده و هر دو خواسته الهی را به‌جا می‌آورند، از اینرو صید دریایی حلال شده است. (2) و امّا علّت این‌که فقط صید دریایی حلال است نه صید آبی این است که حکم الهی وسعت دارد و دریا نیز وسعت دارد، از این‌جهت مناسبت بین دریا و حکم الهی هست نه غیر دریا.
دوام تلبیه و وسعت آن
تلبیه همان لبیک گفتن است و آن یکی از شعائر حج و حاجیان است. حاجی با تکرار «لَبَّیک اللّهُمَّ لَبَّیک ...» ندای پروردگارش را که او را به زیارت خانه خود خوانده است پاسخ مثبت می‌دهد.
حضرت امام خمینی رحمه الله دراین‌باره می‌فرماید:
«از آنجاکه در این مناسک عجیب، از اول احرام و تلبیه تا آخر مناسک، اشاراتی عرفانی و روحانی است که تفصیل آنها در این مقال میسر نیست، اکتفا به بعض اشارات تلبیه‌ها می‌کنم:
لبیک‌های مکرر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت اللَّه تعالی به اسم جامع، جواب دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار می‌کند و دنباله آن، سلب شریک به معنای مطلق آن می‌نماید، که اهل اللَّه می‌دانند، نه شریک در الوهیت فقط. گرچه سلب شریک در


1- انبیا: 30
2- فتوحات، باب 72 فصل 178 و 180.

ص: 23
آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم در نظر اهل معرفت است. و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است مثل: «... الحَمْدُ لَکَ وَ النِّعمة لَکَ ...» و حمد را اختصاص می‌دهد به ذات مقدس، همچنین نعمت و او نفی شریک می‌کند و این نزد اهل معرفت غایت توحید است».
(1) حضرت امام رحمه الله در اینجا به وسعت معانی جمله تلبیه اشاره می‌کند. اصل این جمله عبارت است از: «لَبَّیک اللّهمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْک لا شَریکَ لَکَ لَبّیْکَ، انَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلکَ لا شَریکَ لَکَ لَبَّیْکَ».
این جمله شریف، مملو از اسرار عرفانی و اجتماعی و اخلاق و سیاسی است. از نظر عرفانی انسان سالک چون ندای پروردگارش را می‌شنود به او جواب داده و لبیک می‌گوید. و از آنجایی که همه چیز را در پرتو وجود حضرت واجب‌الوجود می‌بیند همه تعیّنها را عاریتی و تعلّقی دانسته و تنها وجود حضرت حق را وجود محض و مستقل می‌یابد در این صورت هیچ قدرتی و حکومتی و هیچ موجودی برای او ارزش و استقلالی نداشته و همه را معدوم می‌بیند.
و از طرفی هر عظمت و زیبایی و نعمتهای موجود در عالم از دیدگاه حاجی سالک [یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد].
بنابراین چون هر نعمتی مال اوست پس هر حمدی هم باید برای او باشد. و چون مالک هرچیز جز خدای واحد نیست پس کسی حق ندارد ادعای مالکیت مطلق چیزی را بکند اولًا. و حق ندارد در ملک خدایی به عصیان و سرکشی بپردازد ثانیاً.
آری آن‌که به ندای خدای احد و واحد پاسخ مثبت داده و با او پیمان بندگی می‌بندد، از هر بندی خود را رها می‌سازد و دیگر به هیچ ندایی لبیک نمی‌گوید.
هر که پیمان با هوالموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
مؤمن از عشق است و عشق از مؤمن است عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک‌تر پاک‌تر چالاک‌تر بی‌باک‌تر
عقل در پیچاک اسباب و علل عشق چوگانباز میدان عمل
عشق را آرام جان حرّیت است ناقه‌اش را ساربان حرّیت است
آن امام عاشقان پور بتول سرو آزادی زبستان رسول


1- حج در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله، ص 9 و 10، انتشارات مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله.

ص: 24
اللَّه اللَّه، بای بسم‌اللَّه پدر معنی ذبح عظیم آمد پسر
سرخ‌رو عشق غیور از خون او سرخی این مصرع از مضمون او
بر زمین کربلا بارید و رفت لاله در ویرانه‌ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد موج خون او چمن ایجاد کرد
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود یعنی آن اجمال را تفصیل بود
تیغ بهر عزت دین است و بس مقصد او حفظ آیین است و بس
ما سوی اللَّه را مسلمان بنده نیست پیش فرعونی سرش افکنده نیست
(1)
همچنین حضرت امام رحمه الله در این‌خصوص می‌فرماید:
«در فریضه حج که لبیک به حق است و هجرت به سوی حق‌تعالی، به برکت ابراهیم و محمد است، مقام «نه» بر همه بت‌ها و طاغوت‌هاست و شیطان‌ها و شیطان زاده‌هاست. و کدام بت از شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار و شوروی ملحد متجاوز بزرگتر و کدام طاغوت و طاغوتچه از طاغوت‌های زمان ما بالاترند؟». (2) «در لبّیکَ لبّیک، «نه» بر همه بت‌ها گویید و فریاد «لا» بر همه طاغوت‌ها و طاغوتچه‌ها کشید». (3) تمام این مطالب بیانگر اسرار گوناگون و ذو ابعاد بودن حج است، لیکن علاوه بر این، سرّ دیگری نیز هست و آن این‌که از نظر عرفان انسان عارف نه‌تنها در ایام حج بلکه در تمام عمر با تمام وجود لبیک‌گوی حضرت حق است. زیرا هر انسانی در تمام لحظات عمرش در دنیا و آخرت با اوامر الهی روبرو است و هر دَم که امر خدا را اجرا کرد و از نهی او دوری جست، با این عملش ندای خدایش را لبیک گفته است. تمام آیات قرآن شریف انسانها را صدا زده و به‌سوی خود می‌خوانند. هر انسانی هر لحظه به هر یک از این آیات عمل کند، آن لحظه لبیک گفته و اگر عمل نکند به آن امر الهی لبیک نگفته است. (4) با توجه به این‌که انسان عارف، تمام عمرش در انجام اوامر الهی و ترک نواهی اوست پس هر لحظه به لبیک‌گویی خدا مشغول است چه به «زبان قال» و چه به «زبان حال.»
ز اولیا اهل دعا خود دیگرند که همی دوزند و گاهی می‌درند


1- کلیات اشعار اقبال لاهوری، تصحیح احمد سروش، ص 75
2- همان مدرک، ص 69 و 17
3- همان مدرک، ص 69 و 17
4- و اما العارفون فانّهم لا یقطعون «التلبیه» لا فی الدنیا و لا فی الاخرة. فانهم لا یزالون یسمعون دعاء الحق فی قلوبهم مع انفاسهم. فهم ینتقلون من حال الی حال بحسب ما یدعوهم الیه الحق و هکذا المؤمنون الصادقون هم فی الدنیا دعاهم الشرع الیه فی جمیع افعالهم و اجابتهُمُ هی العاصمة لهم من وقوعهم فی محظور. فهم ینتقلون ایضاً من حال الی حال لدعاء ربّهم ایاهم فهو سبحانه داع ابداً و العارف غیر محجوب السمع فهو مجیب ابداً. فتوحات، باب 72، فصل 278.

ص: 25
قوم دیگر می‌شناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
از رضا که هست رام آن کرام جستن دفع قضاشان شد حرام
در قضا ذوقی همی‌بینند خاص کفرشان آید طلب کردن خلاص
هرچه آید پیش ایشان خوش بود آب حیوان گردد ار آتش بود
زهر در حلقومشان شکر بود سنگ اندر راهشان گوهر بود
جملگی یکسان بودشان نیک و بد از چه باشد این ز حُسن ظن خود
کفر باشد نزدشان کردن دعا کای اله از ما بگردان این قضا
(1)
حجرالأسود
یکی از اعمال حُجاج به هنگام طواف، استلام (تماس) و تقبیل (بوسیدن) حجرالأسود است. در هر طوافی حاجی سعی می‌کند که خود را به حجرالأسود برساند و اگر به جهت ازدحام جمعیت نتواند به آن برسد به هنگام عبور از موازات آن به سویش نگاه کرده، اشاره‌ای می‌کند، که این عمل به جای استلام و تقبیل محسوب می‌گردد.
از نظر عرفان حجرالأسود دست خدا در کعبه است و هنگامی‌که حاجی خانه خدا را طواف می‌کند در هر گردشی با رساندن خود به حجرالأسود و بوسیدن آن، با خدا بیعت می‌کند. (2) حضرت امام خمینی رحمه الله می‌فرماید:
«و در لمس «حجرالأسود» بیعت با خدا بندید، که با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشید و به اطاعت و بندگی آنان، هرکه باشد و هرجا باشد- سرننهید و خوف و زبونی را از دل بزدایید که دشمنان خدا و در رأس آنان شیطان بزرگ زبونند». (3) کسی که در خانه خدا حضور دارد، هر بار که به دور خانه او می‌گردد، یک‌بار حجرالأسود را لمس می‌کند که به منزله دست خدا می‌باشد در واقع دستش را در دست خدا نهاده و با او بیعت بسته است. در این صورت باید توجه کند که او در محضر چه عظمتی و دستش را در دستان که نهاده است. باید ادب خاص این جایگاه را، که عرفا از آن به «ادب مع اللَّه» تعبیر


1- مثنوی، دفتر سوم، ص 167 تصحیح رمضانی.
2- الحجرالأسود یمین اللَّه فی الأرض لنبایعه فی کلّ شوط مبایعة رضوان و بشری بقبول لِما کان منافی کل شوط ... فاذا انتهینا الی الیمین الذی هو «الحجر» استشعرنا من اللَّه سبحانه بالقبول. فبایعناه و قبّلناه بمینه المضافة الیه قُبله قبول فرح استبشار. هکذا فی کلّ شوط فان کثر الازدحام علیه اشرنا الیه اعلاماً بانا نرید تقبیله. فتوحات، باب 72، فصل 295 و 296.
3- حج در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله ص 17

ص: 26
می‌کنند، حفظ کند.
آن‌که دستش به دست خدا رسیده و پایش در حرم امن الهی قدم زده و چشمش به خانه او افتاده و گوشش ندای حق را شنیده است، دیگر به خود اجازه نمی‌دهد که از آنها در راه غیر رضای خدا استفاده کند.
حضرت امام خمینی رحمه الله در جای دیگر می فرماید:
«توجه داشته باشید که سفرتان سفر به سوی خدای تبارک و تعالی است. باید همانطوری که مسافرین الی‌اللَّه؛ مثل انبیاء علیهم السلام و بزرگان از دین ما مسافرتشان الی‌اللَّه در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمی‌کردند از آن چیزی که برنامه وصول الی‌اللَّه بوده است.
شما هم الآن «وفود» الی‌اللَّه دارید. شما در میقات که می‌روید لبیک به خدا می‌گویید؛ یعنی تو دعوت کردی و ما اجابت. مبادا عملی انجام بدهید که خدای تبارک و تعالی بفرماید که خیر، شما را قبول ندارم».
(1) پی‌نوشتها:


1- همان، ص 11

ص: 29

حج و برائت از مشرکان‌

برائت از دشمنان خدا و آنچه مانع رشد و تکامل انسان و سدّ راه سعادت اوست، قبل از آن‌که بُعد سیاسی- اجتماعی داشته باشد، جنبه اعتقادی و تربیتی دارد و مؤمن، به حکم انگیزه ایمانی و با تأسّی به خدا و رسول، می‌بایست از هرچه که سدّ راه خدا است و هر کس که در مقام خصومت با خلق اوست، تبرّی جوید و عُلقه روحی و عملی خود را قطع کند و با دشمنان خدا طرح دوستی نیفکند. قرآن به این اصل مهم ایمانی اهتمام ورزیده و بارها آن را متذکّر شده است. از جمله خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرماید:
لا تَجِدُ قوماً یؤمنُون باللَّه و الیَوم الآخر یوادّون من حادّ اللَّه و رسوله و لو کانوا آبائهم أو أبنائهم أو اخوانهم أو عشیرتهم، اولئک کتب فی قلوبهم الإیمان و أیّدهم بروح منه و یدخلهم جنّات تجری مِنْ تحتها الأنهار خالدین فیها، رضی اللَّه عنهم و رضوا عنه، اولئک حزب اللَّه ألا إنَّ حزب اللَّه هم المفلحون
.
(1) «هیچ گروهی را که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، نخواهی یافت که با دشمنان خدا دوستی کنند هرچند پدران، فرزندان، برادران یا خویشاوندانشان باشند. خداوند ایمان را در دلهای اینان تثبیت کرده و با عنایت خاص خود تأییدشان نموده است و در بهشت برین جای می‌دهد.
خدا از آنها خشنود و آنها از خدا


1- مجادله: 22

ص: 30
خشنودند، اینها حزب خدا هستند و حزب خدا رستگارانند».
نکته شایان توجهی که در آیه بدان اشاره شده و نباید از آن به سادگی گذشت، ویژگی «حزب خدا» یعنی جامعه مؤمن و متشکّل اسلامی است که عبارت است از «برائت از دشمنان خدا و قطع رابطه مودّت با آنها.» تنها در چنین صورتی است که شاهد پیروزی بر احزاب و شیاطین خواهند بود؛ چه، دوستی با دشمنان خدا جز ذلت و حقارت برای مسلمانان ببار نخواهد آورد و مع‌الأسف امرزه شاهد چنین سرنوشتی برای اغلب کشورهای اسلامی که با کفار طرح دوستی افکنده‌اند، می‌باشیم.
همچنین قرآن کریم در مقام نقل سخن حضرت ابراهیم با آذر و گروه بت‌پرست چنین می‌گوید:
وَ اذ قال ابراهیمُ لأبیهِ و قَومِهِ انَّنی بُرَآءٌ مما تعبدون.
(1) «و آنگاه که ابراهیم به پدر خود (2) و قومش گفت من از آنچه شما پرستش می‌کنید بیزارم».
و مؤمنان را به تأسّی جستن به ابراهیم و همراهانش فرا خوانده و می‌فرماید:
قَد کانَتْ لَکُمْ اسوةٌ حسنةٌ فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا لقَومِهم انّا بُرَءَآؤُا منکم و ممّا تعبدون من دون اللَّه کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء أبداً حتی تؤمنوا باللَّه وَحْدَهُ .... (3) «برای شما در (سیره) ابراهیم و یارانش سرمشق نیکویی است آنگاه که به قومشان گفتند ما از آنچه جز خدا می‌پرستید بیزاریم، نسبت به شما کافریم و میان ما و شما دشمنی و کینه پدید آمده تا به خدای یگانه ایمان آورید ...».
چنانکه ملاحظه می‌کنیم، ابراهیم بانی کعبه و حج و پیامبری که آیین حنیف او اساس و معیار در آیین اسلام است، در مسأله برائت اسوه و سرمشق قرار گرفته و این برائت تا بدانجا پیش می‌رود که به‌صورت کینه‌ای آشتی‌ناپذیر نسبت به مشرکان درمی‌آید تا هنگامی که آنان به صراط مستقیم توحید بازگردند.
بدین ترتیب بر مؤمنان وحج گزاران و اهل قبله است که قهرمان توحید، ابراهیم علیه السلام را به عنوان اسوه حسنه سرمشق سازند و برائت از دشمنان خدا و بتهای زمان و اقطاب شرک را که کمر به


1- زخرف: 26
2- پدر ابراهیم تارَخ بود و آذر عموی ابراهیم بود و از آن‌رو که تربیت و سرپرستی ابراهیم را داشته به عنوان پدر نامیده شده است. بنگرید به تفسیر برهان، ج 2، ص 443 نشر مؤسسه البعثة و مجمع البیان و ...
3- ممتحنه: 4

ص: 31
نابودی اسلام و به ذلت کشیدن مسلمانان بسته‌اند طرد و نفی کنند و خطرشان را دست کم نگیرند و همانگونه که در طواف و سعی و سایر مناسک، قدم جای قدم ابراهیم می‌نهند، همچون ابراهیم نقاب از چهره نمرودیان زمان برافکنند و با شرک و بت‌پرستی و دجال‌های قرن، در هر چهره‌ای که هستند بستیزند و از آنها اعلام برائت کنند و قلب خویش را از کینه آنان لبریز سازند و تا هنگامی که ریشه فتنه و فساد برکنده نشود از پای ننشینند.
باری، در بحث برائت- به عنوان سیاست اصولی حج- چند مطلب را باید به بررسی نهاد:
1- برائت در آیین محمد صلی الله علیه و آله
برائت ابراهیمی در آیین جهانشمول اسلام همچنان استمرار یافته و به شکل نهایی خود می‌رسد. ابراهیم مبارزه با اقطاب شرک و اندیشه بت‌پرستی را آغاز می‌کند و محمد صلی الله علیه و آله به تکمیل آن می‌پردازد. بت‌ها را از کعبه بیرون می‌ریزد و خانه خدا را پاکسازی می‌کند و با بت‌پرستان و مشرکان به نبرد برمی‌خیزد و برائت از آنان را با بانگ بلند در موسم حج اعلام می‌دارد.
آیات متعددی از قرآن به برائت از کافران و مشرکان و نبرد با دشمنان خدا و بیزاری از اعمال و جرائم آنان فرمان می‌دهد. از جمله در آغاز سوره مبارکه ممتحنه، که به اسوه بودن ابراهیم در امر برائت اشاره دارد، و همچنین در پایان آن سوره، مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا و آنان که مورد غضب خداوند قرار گرفته‌اند برحذر داشته است.
در آغاز می‌گوید:
یا ایُّهَا الّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذوا عدوّی و عدوَّکم أولیاء تلقون الَیهم بالمودّة و قد کفروا بما جائکم من الحقّ.
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید دشمن من و دشمنان خود را دوستان نگیرید و با آنها طرح دوستی نیفکنید، در حالی‌که آنها به آیین راستین شما کفر ورزیده‌اند».
و در پایان می‌فرماید:
یا ایُّهَا الّذین آمَنوا لا تَتَوَلَّوْا قوماً غضب اللَّه علیهم قد یَئِسوا من الآخرة کما یئس الکفّار من أصحاب القبور.
(1) «ای ایمان‌آوردگان، با آن گروه که مورد خشم و غضب خدا هستند دوستی نکنید، آنها از آخرت مأیوسند همانگونه که کفار از اهل قبور ناامیدند».


1- ممتحنه: 13

ص: 32
هرچند مصداق بارزِ غضب شدگان، به قرینه موارد دیگر قرآن، یهودیانند اما مورد، مخصِّص نیست و دلیلی ندارد که سایر غضب‌شدگان از اهل کتاب، کفار، منافقان، مشرکان و یا سایر دشمنان اسلام را شامل نباشد؛ زیرا «الکفر ملّة واحدة» در هر حال این آیات با صراحت و قاطعیت مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا برحذر داشته و بر آن تأکید می‌ورزد.
آیات دیگری نیز در قرآن به چشم می‌خورد که پیامبر را به برائت از اعمال مشرکان و مجرمان فرمان می‌دهد، مانند:
«فَان عصوک فقُل انّی بری‌ءٌ ممّا تَعْملُون».
(1) «پس اگر از فرمان تو سرپیچی کردند، بگو من از اعمال شما بیزار و روی‌گردانم».
و:
«و انَا بری‌ءٌ ممّا تجرمون». (2) «و من از جرائم شما برائت می‌جویم.»
وبدین ترتیب برائت دراعتقاد و عمل، مورد توجه قرآن قرار گرفته و به آن فرمان داده است.
2- قطعنامه برائت
علاوه بر آیاتی که در قرآن به‌صورت عام، در مسأله برائت وجود دارد و بخشی از آن از نظر گذشت، در سوره مبارکه «برائت» و یا «توبه»- که می‌توان آن را «قطعنامه برائت» نامید- برخورد صریح و قاطع و اعلام جنگ با مشرکان و پیمان‌شکنان را فرمان داده است و آیات برائت در اجتماع عظیم حج که مسلمانان و مشرکان در موسم حضور داشتند و در عید قربان یا عرفه، که قرآن حج اکبرش نامیده، به‌صورت رسمی به امر پیامبر صلی الله علیه و آله با بیان امیرمؤمنان، علی علیه السلام تلاوت شد:
برائة من اللَّه و رسوله الی الّذین عاهدتم من المشرکین فسیحوا فی الأرض أربعة أشهُر و اعْلَموا انّکم غیر معجزی اللَّه و انّ اللَّه مخزی الکافرین.
و أذان من اللَّه و رسوله یوم الحجّ الأکبر انَّ اللَّه بری‌ءٌ من المشرکین و رسولُه ...
. (3) «این است برائت خدا و پیامبرش از مشرکانی که با آنان پیمان بسته‌اید.
اینک چهارماه مجال دارید در زمین سیر کنید و بدانید که شما خدا را ناتوان نتوانید کرد و خداوند خوار کننده کافران است. و این اعلامی است از سوی خدا و پیامبر او بر مردم در روز حج اکبر که خداوند و پیامبرش از مشرکان بری و بیزارند».


1- شعراء: 216 و نیز یونس: 41
2- هود: 35
3- هود: 3- 1

ص: 33
درباره این آیات و آیات بعدی، نکاتی را باید متذکر شد:
1- این سوره بر خلاف سوره‌های دیگر، بدون «بسم‌اللَّه» نازل شده و چنانکه در روایات آمده، دلیل آن این است که بسم‌اللَّه مبشّر رحمت و امان است در حالی‌که این سوره به‌منظور رفع امان و اعلام جنگ و تهدید به عذاب نازل گردیده است.
(1) 2- آغازگر برائت، خدا و پیام‌آور اوست و تنها یک امر سیاسی و مقطعی نیست بلکه برگرفته از مصدر ربوبی است و برای مؤمنان باید به عنوان یک حقیقت ایمانی همواره و در هر عصر سرمشق باشد.
3- مفهوم برائت، از بیزاری که یک امر قلبی و عاطفی باشد، فراتر رفته و مستلزم کناره‌گیری، منزوی ساختن و طرد عملی مشرکان و توطئه‌گران است و همانگونه که مفسّران‌گفته‌اند: به معنای رفع امان و سلب مصونیت و عدم تعهد در برابر مشرکان و حتی جنگ با آنان می‌باشد، چه، آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد کرده و مهلت و مدت پیمانشان به پایان رسیده است.
4- با این حال به مشرکان چهار ماه مهلت داده شده تا مجال تفکّر و انتخاب داشته باشند و از گذشته خویش توبه کنند تا از امان و عطوفت اسلامی برخوردار گردند؛ زیرا هدف از برائت و جنگ و مبارزه همانا هدایت انسان‌ها و بازگرداندن آنها به راه حق و طریق سعادت آنها است نه انتقام‌جویی و کینه‌توزی و هرگاه بازگردند و تسلیم آیین حق شوند، برادرانی هستند که با صلح و صفا در کنار سایر مؤمنان می‌توانند زندگی کنند.
5- سوره برائت در سال نهم هجرت و در مدینه نازل شد که دعوت اسلام گسترش چشمگیری یافت و دولت اسلامی مستقر شد و پیامبر صلی الله علیه و آله از موضع قدرت با دشمن برخورد نمود تا حساب کار خود را بکند که اسلام از این‌پس توطئه کفر و شرک را به هیچ‌وجه تحمل نخواهد کرد.
6- اعلام برائت، آغاز یک جنگ روانی تبلیغی علیه کفر و شرک و زمینه‌ساز جنگهای میدانی و تهاجمی به منظور مقابله با استکبار و فساد بود و سیاست خارجی اسلام با جهان کفر را در صحنه تبلیغ و جهاد و جنگ سرد و گرم مشخص می‌کند:
چنانکه آیه فاذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم ... (2) بیانگر است.
7- برائت در روز حج اکبر (قربان یا


1- تفسیر تبیان و مجمع‌البیان از سخن علی علیه السلام.
2- توبه: 5

ص: 34
عرفه) که مسلمانان و مشرکان حضور داشتند، با بانگ بلند «اذان» اعلام شد تا به گوش همه مردم از مسلمان و غیر مسلمان برسد و تکلیف مسلمانان نیز روشن شود و خبر آن را قبائل عرب بشنوند و این در تاریخ اسلام نقش تعیین‌کننده داشت و زمینه گسترش اسلام و عقب‌نشینی سرکشان را فراهم ساخت که به دنبال این هشدار هیأت‌های نمایندگی عرب (وفود) یکی پس از دیگری رهسپار مدینه شدند و با پیامبر به مذاکره پرداختند و موجودیت اسلام را باور کردند.
8- آیات برائت، خطر منافقان را، که لحن ظاهرفریب و دلی آکنده از کینه و عداوت دارند، هشدار داده تا مؤمنان بیدار باشند و فریب نیرنگشان را نخورند؛ چراکه اگر آنان برنده این مصاف شوند به هیچیک از اصول و تعهّدات انسانی پایبند نخواهند بود.
9- به مقاتله با مشرکان به‌ویژه با اقطاب کفر و سردمداران شرک و تعقیب و مجازات آنها فرمان می‌دهد؛ زیرا اینها آغازگر توطئه و خیانت بوده و پیامبر و پیروان او را از خانه خود آواره کرده و کمر به نابودی اسلام بسته‌اند.
10- به مؤمنان توصیه می‌کند که از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا کنند که خدا به دست مؤمنان، نکبت و عذاب را بر دشمن می‌فرستد، تا تشفّی دل مؤمنان باشد.
11- و بالأخره این آزمایشی است برای مؤمنان و مجاهدان صادق که جز خدا و رسول را پناه و همراز، اتخاذ نکنند.
3- علی علیه السلام و اذان برائت
قطعنامه برائت را، که مشتمل بر بخشی از آیات سوره توبه
(1) و کلماتی چند از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خصوص روابط آینده مسلمین و مشرکین بود، علی علیه السلام به امر پیامبر صلی الله علیه و آله اعلام نمود. در این مطلب مفسّران و مورّخان و محدّثان اتفاق نظر دارند، هرچند در جزئیات آن دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی از مفسّران‌می‌گویند: چون سوره برائت نازل شد، پیامبر اوّل آن‌را به ابوبکر سپرد و سپس (به امر خداوند) از او گرفت و به علی ابن ابی‌طالب علیه السلام داد. به‌دنبال این مأموریت، علی علیه السلام بر ناقه پیامبر بنام «عضباء» سوار شد و خود را در «ذوالحلیفة» به ابوبکر رسانید و پیام رسول خدا را در خصوص تحویل دادن آیات به او ابلاغ نمود. ابوبکر که از این امر ناراحت بود نزد


1- در اینکه چند آیه از سوره توبه بوسیله علی علیه السلام در موسم قرائت شد میان مفسّران‌اختلاف نظر وجود دارد. برخی 10 آیه، برخی 13 آیه‌و برخی 16 و برخی 28 و برخی تا 30 و 40 آیه را ذکر کرده‌اند. به تفسیر مجمع، تبیان، طبری، فخر رازی، قرطبی، و ... بازگشت شود.

ص: 35
پیامبر بازگشت و علّت را از آن حضرت جویا شد. پیامبر فرمود: این پیام را کسی جز من یا مردی از خاندان من نباید ابلاغ کند. این را «حاکم» به اسناد خود از انس بن مالک نقل کرده است».
(1) فخر رازی می‌گوید: هنگامی‌که سوره برائت نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را مأمور ساخت که به موسم برود و آن را بر مردم قرائت کند. خدمت پیامبر عرض شد چرا این مأموریت را به ابوبکر واگذار نکردید؟
فرمود: جز مردی از (خاندان) من آن را ابلاغ نکند. آنگاه علی علیه السلام در روز عید قربان نزدیک «جمره عقبه» ایستاد و گفت:
«ایُّهاالناس! من فرستاده رسول خدا به سوی شما هستم. سپس سی یا چهل آیه و به قول مجاهد سیزده آیه، سوره توبه را تلاوت فرمود و اضافه نمود که: من مأمورم چهار مطلب را اعلام کنم:
* از این سال به بعد، مشرکان حق نزدیک شدن به خانه کعبه را ندارند.
* کسی نباید برهنه طواف خانه کند.
* جز مؤمن داخل بهشت نگردد.
* با هرکس عهد و پیمانی هست بدان وفا می‌شود». (2) قریب به این را ابن کثیر از احمد بن حنبل از انس بن مالک آورده است.(3) ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند:
علی علیه السلام در حالی‌که شمشیر خود را از غلاف بیرون کشیده بود، خطبه‌ای خواند و خطاب به مردم فرمود: «لا یطوفنّ بالبیت عریان، و لا یحجَّنَّ البیت مشرک، و من کان له مدّة فهو الی مدته و من لم یکن له مدة فمدّته أربعة اشهر». (4) «برهنه حق ندارد طواف خانه کند، مشرک نباید به حج بیاید، کسی‌که پیمانی دارد تا مدّت معین معتبر است، و کسی‌که مدت معین ندارد تا چهار ماه مهلت دارد».
طبرسی از زید بن نقیع نقل کرده است که گفت: از علی علیه السلام پرسیدم شما برای ابلاغ چه چیزی اعزام شدید؟ پاسخ داد:
چهار چیز:
«مشرک وارد خانه کعبه نشود، برهنه طواف نکند، هرکس با پیامبر عهد و پیمانی دارد تا زمان مقرر مجال دارد و به هرکس ندارد تا چهار ماه مهلت داده می‌شود». (5) و نیز طبرسی گوید: علی پس از اعلام این چهار مطلب، در نزدیکیِ جمره عقبه، سیزده آیه از سوره برائت را تلاوت کرد. (6) به‌طور خلاصه منابع فریقین با اندک تفاوتی به نقل واقعه پرداخته‌اند، در پاره‌ای از این منابع پس از آن‌که پیامبر آیات را به ابوبکر داد جبرئیل نازل شد و از آن حضرت


1- مجمع‌البیان، ذیل آیه کریمه.
2- التفسیرالکبیر، ج 15، ص 318 دار احیاءالتراث العربی، بیروت.
3- البدایة و النّهایه، ج 5، ص 38
4- مجمع‌البیان، ج 5، ص 7
5- همان.
6- همان.

ص: 36
خواست که آیات را از وی گرفته به علی علیه السلام بسپارد.
(1)این مطلب را ابن شهرآشوب از جماعتی از محدّثان عامه همچون طبری، بلاذری، ترمذی، واقدی، قرطبی، سمعانی، احمد حنبل، ابو یعلی، ابن بطه و جمع دیگری از اهل حدیث آورده است. (2) شاید نکته مطلب این باشد که این امر مهم و اساسی اسلام را باید کسی در میان جمع مسلمین و مشرکین اعلام کند که لحظه‌ای شرک نورزیده است تا در نفوس تأثیر بیشتری بگذارد و آن کس جز پیامبر یا علی علیهما السلام نیست، همانگونه که روایات فریقین گواهی می‌دهد.
4- برائت، سیاست اصولی اسلام
در هر حال، «اعلان برائت» یکی از وقایع مهم تاریخ عصر رسالت، در اواخر عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله بود. بدینوسیله دولت اسلامی تثبیت شد و دعوت جهانی اسلام نیز آغاز گردید و پیام‌ها و پیک‌های آن حضرت به سران دول و ملل گسیل شدند.
این وقایع چهارچوب سیاست اسلامی و خط مشی مسلمانان را در رابطه با مشرکان و منافقان و توطئه پردازان برای همیشه تاریخ مشخص می‌کرد و برای استقرار نظام اسلامی باید به عنوان یک دستورالعمل اصولی تلقّی گردد.
بدین ترتیب بنیانگذار اعلام برائت، شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله است و سیره نبوی برای امت سرمشق جاودانی است (و لکم فی رسولِ اللَّه اسوةٌ حَسنة). (3) توحید ابراهیمی و نظام مقدّس اسلامی جز با برائت قوام نخواهد گرفت؛ زیرا برائت جنبه منفی توحید و ولایت است و این‌دو از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.
دکتر محمد حسین هیکل در کتاب خود «حیات محمد صلی الله علیه و آله» پس از طرح مسأله برائت و اعلام آن به‌وسیله علی بن ابی‌طالب علیه السلام می‌نویسد:
«از آن‌روز بود که پایه و اساس دولت اسلامی استقرار یافت. اساس معنوی یک دولت نوپا که آیات برائت بر آن تکیه می‌کند و علی علیه السلام تنها به خواندن آن در موسم بسنده نکرد بلکه آن آیات را به‌طور مکرر برای مردم در هر کجا که بودند تلاوت می‌نمود».
وی سپس می‌نویسد: «هرگاه با دقت به این آیات بنگری، به‌حق آن‌را بنیاد معنوی در قوی‌ترین شکل آن برای دولت نوپای اسلام خواهی یافت. اگر توجه کنیم که نزول آیات برائت هنگامی بود که جنگهای پیامبر پایان یافته و طائف، حجاز،


1- البحرانی، البرهان فی تفسیرالقرآن، ج 2، ص 729 و 730
2- همان، ص 737
3- فضائل‌الخمسه من الصّحاح الستّه، ج 1، ص 224 و 225 از قصص ثعلبی، درالمنثور سیوطی، تاریخ بغداد، ابن عساکر، نورالأبصار شبلنجی.

ص: 37
تهامه، نجد و بسیاری از قبائل جنوب شبه جزیره به اسلام گرویده بودند، حکمت تاریخی نزول این آیات، که شالوده معنوی دولت را سامان می‌دهد، روشن خواهد شد.
یک دولت نیرومند باید دارای ایده و اعتقادی باشد که همه بدان ایمان آورده و با تمام توان از آن دفاع کنند و کدام عقیده برتر از ایمان به خدای یگانه‌ای که شریک ندارد و کدام عقیده همچون اعتقاد به بالاترین مظاهر هستی، که جز خدا را در آن سلطنتی نیست و جز خدا را به ضمیر راه نمی‌دهد، می‌تواند نفس را بدینگونه مسخّر کند؟
حال اگر کسانی بخواهند در برابر این اعتقاد که زیرساز دولت اسلامی است ایستادگی کنند، اینان تبهکارانی هستند که هسته مرکزی ارتجاع و فتنه و فساد را تشکیل می‌دهند و از اینرو عهد و پیمانی ندارند و دولت باید با آنها بجنگد تا ریشه فتنه و فساد برکنده شود».
(1) حضرت امام در پیام تاریخی برائت چنین می‌گوید:
«حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود و کدام خانه‌ای سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و «الناس» که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگی و یا دون‌صفتی و نامردمی است عملًا و قولًا پشت شود و در تجدید میثاق «أَلَسْتُ بِرَبِّکُم» بت الهه‌ها و اربابان متفرّق شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر در «و اذانٌ مِنَ اللَّه و رسوله الی الناس یَوْمِ الحجّ الأکبر» زنده بماند چراکه سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و اعلان برائت کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلان برائت به ایام و مراسم حج منحصر نشود که باید مسلمانان فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خنّاسان و شبهات تردیدآفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فرا ندهند و لحظه‌ای از این آهنگ مقدّس توحیدی و جهان‌شمولی اسلام غفلت نکنند». (2)سپس با اشاره به این‌که: اعلان برائت متناسب با هر عصر و مبارزه با چهره‌های شرک و نفاق امری است اجتناب‌ناپذیر، می‌فرماید:
«خلاصه، اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل دیگر وظیفه ماست و در هر عصر و زمانی جلوه‌ها و شیوه‌ها و برنامه‌های متناسب خود را


1- حیات محمد، ص 296 و 297
2- صحیفه نور، ج 20، ص 111

ص: 38
می‌طلبد و باید دید در عصری همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته‌اند و تمامی مظاهر ملی و فرهنگی و دینی و سیاسی ملت‌ها را بازیچه هوس‌ها و شهوت‌ها نموده‌اند چه باید کرد؟
آیا باید در خانه نشست و با تحلیل‌های غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان‌ها و القای روحیه ناتوانی و عجز در مسلمانان، عملًا شیطان و شیطان‌زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص، که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد و تصور نمود که مبارزه انبیا با بت و بت‌پرستها منحصر به سنگ و چوب‌های بی‌جان بوده است و نعوذباللَّه پیامبرانی همچون ابراهیم در شکستن بت‌ها پیش‌قدم، امّا در مصاف با ستمگران صحنه را ترک کرده‌اند؟ و حال آن‌که تمام بت‌شکنی‌ها و مبارزات و جنگ‌های حضرت ابراهیم با نمرودیان و ماه و خورشید و ستاره‌پرستان مقدمه یک هجرت بزرگ و همه آن هجرت‌ها و تحمل سختی‌ها و سکونت در وادی غیر ذی ذرع و ساختن بیت و فدیه اسماعیل مقدمه بعثت و رسالتی است که در آن ختم پیام‌آوران، و سخن اولین و آخرین بانیان و مؤسسان کعبه را تکرار می‌کند و رسالت ابدی خود را با کلام ابدی «انّنی بری‌ءٌ ممّا تشرکون» ابلاغ می‌نماید که اگر غیر از این تحلیل و تفسیری ارائه دهیم، اصلًا در زمان معاصر بت و بت‌پرستی وجود ندارد و راستی کدام انسان عاقلی است که بت‌پرستی جدید و مدرن را در شکل‌ها و افسون‌ها و ترفندهای ویژه خود نشناخته باشد و از سلطه‌ای که بتخانه‌هایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کرده‌اند خبر نداشته باشد».
(1) و در بخشی دیگر از این پیام آمده است:
«فریاد برائت ما فریاد برائت امتی است که کفر و استکبار به مرگ او در کمین نشسته‌اند و همه تیرها و کمان‌ها و نیزه‌ها به طرف قرآن‌ها و عترت عظیم نشانه رفته‌اند و هیهات که امت محمد صلی الله علیه و آله و سیراب‌شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان، به مرگ ذلت‌بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هیهات که خمینی در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن و عترت رسول خدا و امت محمد صلی الله علیه و آله و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره‌گر صحنه‌های ذلت‌بار و حقارت مسلمانان باشد!». (2)


1- همان، ص 112
2- همان، ص 113

ص: 39
5- اذان برائت، مکمّل اذان حج
خلاصه، حج نمایش یک جامعه اعتقادی و نمونه توحیدی است که اسلام می‌خواهد در جهان بنا کند؛ یعنی با خدا در میان خلق بودن و کاملترین نمونه حرکت جمعی است، حرکت به سوی خدا همگام با خلق، حرکتی حساب‌شده و آگاهانه به سوی کمال مطلق و ابدیت و روی‌گرداندن از قصرهای قدرت و گنجینه‌های ثروت و معبدهای ضرار و ذلت، بنابراین در این رود عظیم و دریای پرخروش انسان‌ها، باید زنده‌ترین شعارها که همانا تجدید پیمان با خدا و توحید خالص و نفی شرک و تبری از مشرکان است بلند شود؛ زیرا شرک بزرگترین مانع بر سر راه کمال و همبستگی انسان‌ها است و اعلام برائت از بزرگترین گامها در جهت دگرگونی جامعه شرک‌آلود به جامعه موحد و بازگشت به هویت مستقل اسلامی و رهایی از وابستگی به قدرتهای استکباری است؛ این آفت عظیمی که امت اسلامی را طی قرن‌ها از خود بیگانه ساخته و به دنباله روی بیگانگان کشانده است.
برائت بذر خشم و تنفر از بیگانگان را در دلهای مسلمانان می‌پرورد که از وابستگی به قدرت‌های استکباری نجات یافته و روی پای خود بایستند و سلطه کافران را بر مسلمانان نفی کنند؛ چنانکه قرآن نفی کرده است: لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلکافرین عَلَی المؤمنین سبیلًا.
(1) و امت اسلام که می‌خواهد امام و اسوه و شاهد بر دیگر امت‌ها و ملت‌ها باشد، هنگامی شایسته چنین رسالتی است که با ابراهیم همگام شود و در صراط مستقیم اسلام رهپوی شریعت محمد صلی الله علیه و آله گردد. و این جز با استقامت در توحید و تبرّی از شرک و نفاق، میسّر نیست.
گفتنی است که: برائت نه‌تنها از مشرکان و منافقان بلکه از «اندیشه شرک و نفاق» است و تا اندیشه شرک در جهان هست برائت نیز هست؛ همچنانکه تا انسان در کره خاکی وجود دارد حج نیز خواهد بود. پس حج بی‌برائت حج نیست.
اذان برائت مکمل اذان حج است که یکی به‌وسیله ابراهیم علیه السلام و دیگری به‌وسیله محمد صلی الله علیه و آله انجام شد و این‌دو جاودانه می‌ماند.
6- رمی جمرات، نماد برائت
یکی از مناسک حج رمی جمرات و سنگ زدن به تندیس شیاطین است. این حکم نیز همانند سایر مناسک، برگرفته از سنت و سیره ابراهیم خلیل است که هنگام عزیمت به منا به‌منظور قربان ساختن


1- نسا: 141

ص: 40
اسماعیل، با وساوس ابلیس روبرو شد و او را رجم کرد و راه خود را پیمود و زیباترین نمایش ایمان و عشق را متجلی ساخت.
(1) برخی روایات، رمی شیطان در جمرات را به آدم علیه السلام نیز نسبت داده‌است که بدین‌وسیله ابلیس را از خود راند (2) و بدین ترتیب ابراز تنفر از شیطان همزمان با تعبد و تسلیم در برابر خدای یگانه از آغاز تاریخ آدمیان در تار و پود حج تعبیه شده و از آن جدا شدنی نیست.
نکته اساسی، توجه حج‌گزاران به فلسفه رمی جمره و رجم شیاطین است. آیا مفهوم واقعی رمی، همان سنگ زدن به ابلیس و مجسمه سنگی اوست یا مفهوم وسیع‌تر و عمیق‌تری ورای این عمل نمادین نهفته است؟
بدیهی است که بینش اسلامی و حکمت الهی عمیق‌تر از آن است که رمی جمره را به رمی ستون‌های بی‌جان و حتی خود شیطان محدود سازد! بلکه می‌توان گفت: صف‌آرایی و نبرد مؤمنان را در برابر شیطان و صفات و مظاهر شیطانی و ابلیس‌صفتان، در این مصاف ملحوظ داشته است.
برای توضیح مطلب، ببینیم فرهنگ قرآن از واژه «شیطان و شیاطین» چه خواسته و از چه کسانی به عنوان شیطان و یاران شیطان یاد می‌کند؟
هرچند مقصود از شیطان در کاربرد اولیه این واژه، همان ابلیس و سپاهیان او هستند اما به‌لحاظ صفات و ویژگی‌های شیطانی به انسان‌هایی نیز تعمیم داده می‌شود که کانون شیطنت و استکبار و صفات رذیله‌اند و با وسوسه‌ها و افسون‌ها، راه رشد و کمال را بر بنی‌آدم سد می‌کنند و قرآن گاهی آنها را «اولیای شیطان» و گاه «حزب شیطان» و گاه «برادران شیطان» نامیده است. مانند این آیات:
1- «الّذین‌آمَنُوا یُقاتِلُون فی سبیل‌اللَّه و الّذین کفروا یقاتِلُون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاءَ الشیطان انَّ کَیْدَ الشیطان کان ضعیفاً.» (3) «آنان‌که ایمان دارند در راه خدا می‌جنگند و آنان‌که کافرند در راه طاغوت، پس با یاران شیطان نبرد کنید که توطئه و نیرنگ شیطان سست و ناتوان است».
این آیه دلالت بر این دارد که هرکس برای خشنودی غیر خدا عملی انجام دهد، در مسیر طاغوت گام برداشته که تعبیر دیگر آن، شیطان است و یاران طاغوت یاران شیطانند. (4) 2- «اسْتَحْوَذَ علیهم الشیطان فأنساهم


1- رجوع به مجمع‌البیان، تفسیر سوره والصافات. من لا یحضره‌الفقیه، ج 2، حدیث 2135 و 2136
2- علل‌الشرایع، 401
3- نساء: 76
4- فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 5، ص 189

ص: 41
ذکر اللَّه اولئک حزب الشیطان الا انَّ حزب الشیطان هم الخاسرون.»
(1) «شیطان بر آنها چیره شده و خدا را از یادشان برده است، آنها حزب شیطانند، بدانید که حزب شیطان زیانکارانند.»
از این آیه استفاده می‌شود که هرکس خدا را از یاد ببرد در جرگه شیاطین به حساب می‌آید.
3- «انَّ المُبذِّرین کانوا اخْوان الشیاطین و کانَ الشیطانُ لِربِّهِ کَفُوراً». (2) «آنان‌که ولخرجی و اسراف می‌کنند برادران شیطانند و شیطان نسبت به خدای خود کفرپیشه است».
از این آیه بر می‌آید که اسراف و تبذیر عمل شیطانی است و کفران نعمت خداوند است. کسانی‌که دارایی خود را در راهی که بر خلاف رضای خدا است خرج می‌کنند کفران نعمت کرده، همانند شیطانند که فضل و نعمت الهی را کفران نمود. و بطور خلاصه:
اسراف‌کاران شیطان‌هایی هستند در قالب انسان.
4- «وَ کذلک جَعَلْنا لِکلّ نبیّ عدوّاً شیاطین الانس و الجنّ یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً ...». (3) و نیز برای هر پیامبری، از شیطان‌های انس و جن، دشمنی قرار دادیم که برخی به برخی دیگر سخنان فریبنده القا می‌کنند.
مفهوم این آیه این است که هر پیامبری را دشمنانی هست از انسان‌ها و جنّیان که خداوند آنها را رها ساخته تا آزمایش الهی عملی گردد و انسان‌ها به حسن اختیار و اراده خود راه خدا را انتخاب کنند و در هر حال آن عده از انسان‌ها که به عداوت و دشمنی با پیامبران می‌پردازند، شیطانند در چهره انسان که با کلمات ظاهرفریب و گمراه‌کننده می‌کوشند راه سعادت را بر بندگان خدا سدّ کنند و به گمراهی و شقاوت بکشانند.
5- «و اذا لَقُوا الَّذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خَلَوا الی شَیاطینِهِم قالوا انّا مَعَکُم انَّما نَحْنُ مُستَهْزِؤُن». (4) «و آنگاه که با مؤمنان روبرو شوند، گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود خلوت کنند گویند ما با شماییم، در حقیقت ما آنان را مسخره می‌کنیم».
این آیه در وصف منافقانی است که به مؤمنان دروغ می‌گفتند و در پرده با سردمداران کفر و نفاق که عنصر شیطنت و عامل اصلی فساد بودند، (5) تماس داشته، نقش منافقانه بازی می‌کردند و سردمداران این توطئه یهودیان بودند. بنابراین شیطان


1- مجادله: 19
2- اسراء: 27
3- انعام: 112
4- بقره: 14
5- فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج 1، ص 77 و مجمع‌البیان، ج 1، ص 140 «قیل رؤسائهم من الکفار عن ابن عباس و قیل هم الیهود الّذین‌امروهم بالتکذیب».

ص: 42
همانگونه که اهل لغت و تفسیر گفته‌اند «به هرکس که تمرد بر خدا کند اطلاق می‌شود، خواه از انسان‌ها باشد خواه از جنّیان».
(1) و چنانکه در آیات گذشته ملاحظه کردیم، شیاطین با صفات ویژه و در چهره‌های گوناگون ظاهر می‌شوند؛ در چهره نفاق، اسراف و تبذیر، فساد در زمین، مکر و استهزای اهل حق، یاری دادن به طاغوت‌ها، اغفال از ذکر خدا و قرار گرفتن در حزب طاغوت و ....
با این حال، رمی جمرات و برائت از شیاطین، متضمن انزجار و تنفر قلبی و واکنش عملی در برابر شیطان صفتانی است که با نفاق و نیرنگ و توطئه در مقام خصومت با مؤمنانند و رهروان راه ابراهیم و امت محمد صلی الله علیه و آله باید با خشم آشتی ناپذیر خود آنان را رمی کنند و از اعمال آنها بیزاری جویند و برای نفی آنها و کوتاه کردن دستشان از حریم اسلام، چاره‌ای بیندیشند.
و بدون تردید در عصر ما، سران شیاطین و اقطاب کفر و مراکز توطئه در لانه استعماری امپریالیسم و صهیونیسم جای گرفته و همه توطئه‌ها را هدایت می‌کنند.
اگر در عصر ابراهیم، شیطان می‌خواست راه فداکاری در طریق عبودیت حق را بر ابراهیم و اسماعیل ببندد، امروز شبکه‌های استعماری و استکباری و مراکز توطئه آمریکایی و اسرائیلی با در دست داشتن هزاران ابزار ماهواره‌ای، تلویزیونی، رادیویی، مطبوعاتی، خبررسانی، عوامل جاسوسی و مزدوران بومی و غیر بومی خود می‌کوشند راه مسلمانان را به سوی قرآن و قبله سدّ کنند و از حقیقت اسلام دور سازند و با فرهنگ قرآن بیگانه نمایند تا از اسلام تنها اسمی بماند و بس و آنها بتوانند مقدرات کشورهای اسلامی و فرهنگ و سیاست و اقتصاد آنها را در قبضه گیرند و ثروتهای خداداده امت مسلمان و مستضعفان و ملل محروم را به چپاول و غارت برند و با این‌همه، مسلمانان از خود و سرنوشت خود غافل باشند و در سرزمین مقدس منا تنها خشم خود را متوجه سنگهای بی‌جان کنند و از شیاطین زنده و توطئه‌گران واقعی غافل باشند و سرچشمه شیطنت و فساد را نشناسند.
از این‌رو در پیام حضرت امام قدس سره به زائران خانه خدا آمده است:
«مسلمانان باید به فکر رمی استعمار از کشورها و سرزمین‌های اسلامی خود باشند و برای بیرون راندن جنود ابلیس و برچیدن پایگاههای نظامی شرق و غرب از کشورهای خود تلاش بنمایند و نگذارند


1- الطوسی، تفسیرالتبیان، ج 1، ص 23

ص: 43
دنیاخواران از امکانات آنان در جهت منافع خود و ضربه زدن به کشورهای اسلامی استفاده کنند».
(1) 7- «جدال» و «برائت»
یکی از سفسطه‌هایی که عوامل ارتجاع به منظور غیر مشروع جلوه دادن اعلان برائت از دشمنان اسلام در موسم حج مطرح ساخته‌اند، خلط کردن مسأله برائت به مسأله جدال در حج است آنها آیه شریفه «لا جدال فی الحج» را دستاویز ساخته و کوشیده‌اند برائت را از مصادیق جدال ممنوع قلمداد کنند و این شعار زنده و جاودانه اسلام را در این عصر، که تیرهای زهرآگین دشمنان به سوی اسلام نشانه می‌رود، مشوه ساخته و از آن مانع شوند.
هرچند اینجا در صدد تفصیل سخن در این مقال نیستیم (2) اما از ذکر این نکته مهم و توضیحی کوتاه ناگزیریم که: جدال به هیچوجه از مصادیق برائت نیست و این‌دو از نظر مفهوم و مصداق و احکام کاملًا متغایرند. اعلان برائت، چنانکه بحث مشروح آن گذشت، به معنای بیزاری، ابراز تنفر و انزجار از کفار، مشرکان و مفسدان است که قرآن پایه‌گذار آن بوده و سنت و سیره نبوی سند غیر قابل انکاری بر مشروعیت و ضرورت آن است. اما جدال، از نظر لغت به مفهوم: «محاجه، مناقشه و مجادله» می‌باشد. در کلیات ابوالبقاء آمده است: «و الجدال عبارة عن دفع المرء خصمَهُ بحجّة أو شبهة و هو لا یکون الّا بمنازعة غیره و النظر قد یتمُّ به وحده». (3) جدال عبارت از این است که شخص طرف مخاصمه، خود را با حجّت و دلیل یا شبه دلیل دفع کند و این جز با منازعه نیست ...».
مفسّران نیز همین مفهوم را در تفسیر آیه لحاظ کرده و جدال را به معنای محاجه، منازعه، مشاجره و خصومت گرفته‌اند (4) و هیچیک از مفسّران یا فقیهان اعم از شیعه یا سنی، برائت را از مصادیق جدال ندانسته است.
در اینجا به نقل چند مورد از اقوال عامه مبادرت می‌کنیم:
فخر رازی هفت قول از اهل تفسیر در معنای جدال آورده که هیچیک از آنها به بحث برائت ارتباط ندارد. از کتاب «موطأ» مالک نقل می‌کند که نهی از جدال اشاره است به مجادله قریش در عصر جاهلیت که در مشعرالحرام وقوف کرده و از وقوف به عرفات خودداری نمودند و با آنان‌که به عرفات رفته بودند در این‌باره بحث و


1- صحیفه نور، ج 20، ص 114
2- تفصیل این بحث را در کتاب: «در راه برپایی حج ابراهیمی» نوشته عباسعلی عمید زنجانی ملاحظه فرمایید.
3- کلیات ابوالبقاء، ماده جدل، ص 325. و فی معجم‌الوسیط: جادله: ناقشه و خاصمه.
4- به تفسیر تبیان، ج 2، ص 165 و مجمع‌البیان، ج 1، ص 523

ص: 44
مجادله می‌کردند و آنان نیز با اینها در جدال بودند. قرآن از این کار نهی کرد و به پذیرش حکم الهی فراخواند. و از قاسم بن محمد نقل می‌کند که جدال ممنوع عبارت است از بحث و گفتگو در تعیین روزهای حج، بدون این که به رؤیت هلال و ادلّه شرعی تکیه شود. و بالأخره جدال ممنوع، بنا به این اقوال جدال در روزها، ماه‌ها، موقف حج و مقبولیت و عدم مقبولیت آن است.
(1) قرطبی نیز در تفسیر خود به نقل شش قول پرداخته، نظیر آنچه از تفسیر رازی نقل شده است. علاوه بر این، از قول ابن مسعود، ابن عباس و عطاء آورده است که گفته‌اند:
«جدال، جرّوبحث با مسلمان است که به خشمگین ساختن او و ناسزاگویی‌اش منتهی شود. قتاده جدال را به معنای دشنام دادن گرفته است». (2)بیضاوی جدال را به مراء و کشمکش با همسفران و خدمتگذاران تفسیر کرده است. (3) سیوطی و نحاس از قول ابن عباس و ابن مسعود و عطا و قتاده آورده‌اند: جدال آن است که با دوست و همسفر خود جروبحث کنی تا او را به خشم آوری؛ «و الجدال ان تماری صاحبک حتی تغضبه». (4) صابونی یکی از مفسّران‌معاصر اهل سنت همین معنا را در جدال لحاظ کرده و می‌گوید: «المخاصمة و المجادلة مع الرفقاء و الخدم و غیرهم»؛ (5) «جدال، کشمکش و مجادله با دوستان همسفر و خدمه و دیگران است».
سیوطی از ابن عباس و او از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است که: «و الجدال جدال الرّجل صاحبه» (6) وی اختلاف در حج را نیز نقل کرده است. (7) ابن عربی نیز جدال را به معنای جدال در زمان حج گرفته و به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله استناد کرده است که بر اختلافات جاهلیت خط بطلان کشیده و ملاک اعمال حج را همان موازین اسلامی و سیر ماه و ایام حج قرار داده و فرموده است: «فان الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق السماوات و الأرض» (8) برای تأیید این نظریه می‌توان صدر آیه را نیز قرینه گرفت: الحج أشهر معلومات ....
مفسّران شیعه نیز به تفاسیر فوق و نظایر آن اشاره دارند در عین حالی‌که تفسیر اهل‌بیت علیهم السلام را در معنای جدال آورده‌اند که بنابه فرموده آنان: «جدال عبارت است از گفتن «لا واللَّه» و «بلی واللَّه» و در یکی از این روایات از امام موسی بن جعفر علیه السلام «مفاخره» نیز اضافه شده است: «لا واللَّه و


1- التفسیرالکبیر، ج 5، ص 166- 165
2- نک: الجامع الاحکام القرآن، ج 2 ص 410 و نیز الدُرّ المنثور سیوطی ج 1 ص 397- 395
3- تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 179
4- الدُّرالمنثور، ج 1، ص 396. معانی‌القرآن، نحاس، ج 1، ص 131
5- احکام‌القرآن، ج 1، ص 254
6- همان، ج 1، ص 395
7- همان، ص 397
8- احکام‌القرآن، ج 1، ص 135. از ابی بکر محمد بن عبداللَّه المعروف به ابن‌العربی. و نیز معانی‌القرآن نحاس، ج 1، ص 134

ص: 45
بلی واللَّه، و المفاخرة».
(1) به‌طور خلاصه: هیچیک از مفسران؛ اعم از شیعه یا سنی اعلام برائت را از مصادیق جدال ندانسته‌اند و چنانکه پیش از این از نظر گذشت، اعلام برائت، سنت و سیره ابراهیم علیه السلام است که با نداشتن عده و عُدّه به بت‌پرستان صریحاً گفتند: «انا بُرَاءُ منکم ...» و سنت و سیره نبوی دلیلی غیر قابل انکار بر مشروعیت اعلام برائت از مشرکان و مفسدان در موسم حج و اجتماع حاجیان است و هیچگونه دلیلی وجود ندارد که آن را به عصری خاص محدود کند بلکه حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله اسوه حسنه‌ای هستندکه قرآن برای پیروان آیین حنیف معرفی فرموده است، بنابراین هرگاه بیم آن باشد که کفار و مشرکان و توطئه‌گران، با مسلمانان به خصومت برخیزند وظیفه مسلمانان است که با تأسّی به رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله در جمع جهانشمول اسلام از آنان اعلام برائت کنند و توطئه‌های آنان را افشا نمایند و روابط خود را با آنان قطع کنند. و بنابراین آنچه از پاره‌ای آخوندهای درباری شنیده می‌شود که، اعلام برائت را از مصادیق جدال در حج قرار داده‌اند، هیچگونه مستند شرعی ندارد و دیکته‌شده از سوی استکبار جهانی و کسانی است که خواسته‌اند حج را از مفهوم سیاسی‌اش تهی‌کنند و بی‌روح و بی‌رنگ سازند تا حجاج خانه خدا در برابر جنایاتشان، لب فروبندند و نظاره‌گر غارت و هجوم آنان بر ارزشهای اسلامی و سرمایه‌های مادی و معنوی مسلمانان باشند.
پی‌نوشتها:


1- تفسیرالبرهان، ج 1، ص 430. از عیاشی و نیز وسائل‌الشیعه، ج 9، ص 282

ص: 50

نگاهی به وجوب عمره همراه با حج افراد و ... قران و وجوب تأخیر آن‌

پیشگفتار
در شماره پیشین، مقاله‌ای درباره «وجوب عمره مفرده» آوردیم و گفتیم بر هر کسی‌که نسبت به آن استطاعت دارد- اگرچه نسبت به انجام حج تمتّع استطاعت نداشته باشد، واجب‌است ونیز ادلّه‌ای بروجوب آن، حتی برکسانی که از مکه دورند (نائی هستند) اقامه کردیم و اشکالاتی که بر این مدعا وارد شده، به‌تفصیل مورد نقد و بررسی قرار گرفت و سرانجام نتیجه گرفتیم که وجوب عمره مفرده همانند وجوب حج تمتع نزدیکتر به واقع است، با این فرق که چنانچه شخصی حج تمتع را بجا آورد پس از آن عمره مفرده بر او واجب نمی‌گردد اگر چه نسبت به آن مستطیع باشد و به عکس اگر فردی عمره مفرده را انجام دهد وپس از آن برای حجّ تمتّع استطاعت پیدا کند، انجام حج تمتع واجب است و انجام عمره مفرده کفایت از انجام حج تمتّع نمی‌کند.
و اینک در این نوشتار دو موضوع مربوط به همدیگر مورد بحث قرار می‌گیرد، از این‌رو آن را در دو بخش می‌آوریم:
* الف: آیاکسانی‌که وظیفه آنها انجام حج افراد یا قِران است، واجب است پس از انجام این دو (حج قران و افراد) عمره مفرده نیز بجا آورند یا این‌که این وجوب در بعضی از موارد است و همیشه نیست. هدف نوشته اثبات امر دوم بوده و مشتمل بر مطالب زیر است:
1- طرح بحث 2- پیشینه بحث 3- اقوال فقها 4- ادله اثبات مدعا: (الف: روایات

ص: 51
ب: اجماع ج: فعل نبی صلی الله علیه و آله د: برائت).
* ب: بحث دیگری که‌به دنبال بحث‌اوّل پیش می‌آید؛ عبارت از این است که: در مواردی که شخصی نسبت به عمره مفرده و حج قران و یا افراد استطاعت دارد، آیا لازم است ابتدا حج، سپس عمره را انجام دهد و یا این‌که تقدیم حج برعمره مفرده، واجب نیست و ممکن است عمره مفرده بر حج افراد و قران مقدم گردد؟
مباحثی که در این بخش بررسی خواهد شد عبارتند از:
1- پیشینه بحث 2- ادله واجب نبودن تأخیر عمره (الف: روایات ب: برائت) 3- ادلّه وجوب تأخیر عمره.
بخش اوّل:
1- طرح بحث
بسیاری از بزرگان فقها فرموده‌اند:
شخصی که وظیفه‌اش حج افراد و قران است باید پس از انجام آن‌دو، عمره مفرده بجا آورد. محقق حلّی رحمه الله یکی از این گروه است. وی در کتاب شرایع، که لقب «قرآن فقه» را از جانب برخی از بزرگان به خود اختصاص داده، می‌نویسد:
«شکل حج افراد عبارت است از پوشیدن احرام از میقات و یا هر مکانی که احرام حج از آنجا جایز است، سپس وقوف درعرفات، وقوف درمشعر، اعمال مخصوص منا، طواف بر خانه، نماز پشت مقام، سعی میان صفا و مروه، طواف نساء و دو رکعت نماز آن. و واجب است پس از خروج از احرام، انجامِ عمره مفرده ... و افعال حج قِران همانند افراد است.»
(1) 2- پیشینه بحث
بررسی تاریخِ مباحث علمی، در فهم و درک آن علم، نقش به سزایی دارد، به‌ویژه مطالب فقهی در بخش عبادات، که مبتنی بر تعبد است و از طرفی تتبع در اقوال فقها به خصوص بزرگان صدر اوّل که نظرات آنها برگرفته از فرمایشات ائمه اطهار علیهم السلام است که آبشخور اصلی فقه می‌باشد. در فهم حکم مسأله تأثیر زیادی دارد.
از این‌رو پیش از آغاز بحث، کلمات صاحب‌نظرانِ در این فن را بررسی می‌کنیم:
1- شیخ صدوق (م- 381) در دو کتاب فقهی خود تنها به تقسیم حج به «تمتّع»، «قران» و «افراد» بسنده کرده و صورت حج افراد و قران را نیاورده است. او می‌نویسد:


1- محقق حلّی، شرایع‌الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 1، ص 238، منشورات اعلمی.

ص: 52
«بدان حج سه قسم است: قِران، افراد و تمتّع».
(1)2- شیخ مفید (م- 413) در المقنعه اگرچه صورت حج قران و افراد را بیان کرده ولی سخنی از وجوب عمره مفرده پس از آن، به میان نیاورده است. او می‌نویسد:
«اعمال حج قران عبارت است از احرام از میقات مخصوص به آن و همراه با احرام قربانی را که مقدور است، همراه می‌کند، سپس دو طواف بر پیرامون خانه و یک سعی میان صفا و مروه بجا می‌آورد ...
پس از این می‌فرماید: صورت اعمال حج افراد نیز چنین است». (2) 3- سید مرتضی (م- 436) در جمل‌العلم و العمل، همانند شیخ مفید مشی می‌کند و سخنی از وجوب عمره مفرده پس از حج قران و یا افراد نمی‌آورد. او می‌فرماید:
«حج قران به این است که از میقات آن احرام ببندد و قربانی را همراه با احرام کند سپس دو طواف بر خانه و یک سعی میان صفا و مروه انجام دهد». (3) 4- همو در کتاب مسائل ناصریات افزون بر این‌که به وجوب عمره مفرده پس از حج قِران و افراد اشاره‌ای نکرده استدلال می‌کند که در حج قِران و افراد، دو طواف و یک سعی بیشتر واجب نیست و کسانی‌که افزون بر یک سعی را واجب می‌دانند؛ باید دلیل بیاورند. سید مرتضی می‌نویسد:
«حج قران در نظر ما عبارت است از این‌که با احرام هدی همراه گردد و بر او دو طواف بر خانه و یک سعی میان صفا و مروه واجب است فقط». (4)5- ابی‌صلاح حلبی (م- 447) تصریح می‌کند که فرق میان حج تمتّع با حج قران و افراد در این است که: در حج تمتع، افزون بر اعمال حج، مناسک عمره را نیز باید اضافه کند، به عکس قران و افراد. وی می‌نویسد.
«حج قران عبارت است از این‌که هدی را نیز همراه کند و حج افراد عبارت است از این‌که حج جدای از هدی و عمره باشد». (5) 6- شیخ طوسی (م- 46) شاید اوّلین فقیهی باشد که بر وجوب عمره پس از حجّ قران و افراد تصریح کرده است، او می‌گوید:
«شخصی که حجّ قران انجام می‌دهد پس از انجام اعمال آن، از احرام خارج می‌شود و بر اوست انجام عمره مفرده پس‌از حجّ قران. ... و کسی که حجّ افراد انجام می‌دهد وظیفه‌اش مناسک حج قران‌است مگر در همراه کردن هدی.» (6)


1- اعلم أن الحج علی ثلاثة أوجه: قارن و مفرد للحج و متمتع بالعمرة الی الحج. شیخ صدوق، مقنعه، ص 215، کتاب‌الحج، مؤسسه امام هادی.
2- المقنعه، شیخ مفید، ص 35، جامعه مدرسین.
3- سید مرتضی علم‌الهدی، الجمل و العمل همراه با ینابیع الفقیه، ج 7، ص 104
4- سید مرتضی علم‌الهدی، المسائل الناصریات در ینابیع‌الفقیه، ج 7، ص 137
5- ابن اصلاح حلبی، کافی فی الفقه، ص 191، مکتبة امیرالمؤمنین.
6- شیخ طوسی، المبسوط، ج 1، ص 311، مکتبه مرتضوی.

ص: 53
7- سلار (م- 463) در مراسم، ذکری از وجوب عمره، پس از حجّ قران و افراد نمی‌کند. او می‌گوید:
«حجّ قران عبارت است از احرام و همراه کردن هدی و دو طواف و یک سعی میان صفا و مروه.»
(1) قاضی ابن برّاج (م- 481) از فقیهانی است که تصریح می‌کند بر وجوب عمره، پس از انجام حجّ قران و افراد. او پس از شمردن اعمال حج قران می‌نویسد:
«لازم است پس از اعمال حج قران، عمره مفرده گزارده شود.»
سپس می‌فرماید:
«اعمال حجّ افراد مانند حجّ قران است.» (2) ابن حمزه (م- 580) نیز عمره را پس از حج قران و افراد لازم می‌داند. ایشان پس از تقسیم عمره به آنچه که پیش از حج واجب و پس از حج واجب به جا آورده می‌شود، می‌نویسد:
«عمره‌ای که پس از اعمال حج واجب است، عمره حجّ قران و افراد است.» (3) ابن ادریس (م- 598) در اعمال حجّ قران و افراد می‌نویسد:
«پس از انجام مناسک این دو (حج قران و افراد)، حاجی باید از مکّه به سوی مسجد تنعیم و یا یکی دیگر از میقاتها خارج گردد و از آنجا محرم شود. برای انجام عمره مبتوله (4) (کنایه از عمره مفرده).»
علّامه حلّی (م- 672) نیز در شرایع تصریح می‌کند بر این که در حج قران و افراد باید عمره مفرده انجام گیرد، ایشان پس از بیان مناسک آن دو، می‌فرماید:
«واجب است بر او (کسی که حجّ افراد انجام داده است) انجام عمره مفرده.» (5) جمع بندی و نتیجه‌گیری
از کلمات فقها روشن شد که شاید اول فقیهی که تصریح کرده بر وجوب عمره مفرده پس از حجّ قران و افراد، شیخ طوسی رحمه الله بوده است و فقهای پیش از او، با این که در مقام بیان تعریف و تبیین اجزاء حجّ قران و افراد بوده‌اند، ذکری از وجوب عمره مفرده پس از آن دو، به میان نیاورده‌اند و کسانی که (همانند محقّق حلّی) عمره مفرده را پس از حجّ افراد و قران


1- مراسم العلویه، در ضمن ینابیع الفقهیه، ج 7 سلار، ص 237
2- قاضی ابن براج، المهذّب، ص 210، جامعه مدرّسین.
3- ابن حمزه، الوسیله، ص 195، منشورات کتابخانه آیةاللَّه نجفی.
4- ابن ادریس، کتاب السرایر، ج 1، ص 523، جامعه مدرسین.
5- محقّق حلّی، شرایع الاسلام، ج 10، ص 238، منشورات اعلمی.

ص: 54
واجب دانسته‌اند نیز بیان نکرده‌اند که انجام آن جزئی از اعمال حج افراد و قران است و یا واجب مستقل می‌باشد.
3- اقوال فقها
در این بخش با نقل نظریات فقها و نقل اختلاف گفتارها، بررسی خواهیم کرد که:
آیا عمره مفرده همیشه پس از حج افراد و قران واجب است یا تنها در زمانی واجب است که همزمان با استطاعت بر حج قران و افراد، برای عمره مفرده نیز مستطیح شده؟
و اگر به هنگام انجام حجّ قران و افراد، عمره مفرده واجب نباشد، مانند این که: از پیش عمره مفرده را به جا آورده باشد و یا وجوب حج از باب نذر بوده و عمره مفرده متعلّق نذر نبوده است. در این موارد:
آیا به دنبال حج قران و افراد، باید عمره مفرده نیز آورده شود؟ در این زمینه میان فقها اختلاف وجود دارد و نظریات گوناگونی ارائه داده‌اند:
1- نظریه وجوب عمره؛ از ظاهر عبارت برخی از بزرگان فقها، برداشت می‌شود که عمره مفرده واجب است. از باب نمونه، کلام علّامه حلّی در شرایع
(1) و شیخ طوسی (2) در مبسوط است که پیش از این گذشت.
2- واجب نبودن عمره مفرده؛ جز در صورتی که همزمان با حج برای آن نیز استطاعت داشته باشد، از جمله کسانی که بر این باورند می‌توان از آیةاللَّه گلپایگانی نام برد. ایشان می‌نویسند:
«کسی که حج افراد انجام می‌دهد، عمره مفرده می‌گزارد. اگر پیش از انجام حج آن را انجام ندهد و اگر بر عمره مفرده استطاعت نداشته باشد و یا نذر نیز واجب نشده باشد انجام آن پس از حج افراد واجب نیست.» (3) صاحب جواهر در شرح کلام محقّق حلّی، که معتقد بود: پس از حج افراد باید عمره مفرده گزارده شود می‌نویسد:
«انجام عمره مفرده، بر مکلّفی که حجّ افراد انجام می‌دهد در صورتی واجب است که عمره بر او واجب شده باشد.» (4) علّامه حلّی در این باره می‌نویسد:
«اگر شخصی برای حج افراد استطاعت پیدا کند و برای عمره آن استطاعت نداشته باشد تنها حجّ واجب است، بنابر قول اقرب.» (5)


1- شرایع الاسلام، ج 1، ص 238
2- مبسوط، ج 1، ص 311
3- آیةاللَّه گلپایگانی، کتاب الحج، ج 1، ص 18، مطبعة خیام.
4- جواهر الکلام، ج 18، ص 43، دار احیاء التراث العربی.
5- قواعد الاحکام، در ضمن کشف اللسام، ج 6، ص 291

ص: 55
4- ادلّه مدّعا
ممکن است برای اثبات این مدّعا که «عمره مفرده همیشه پسس از حجّ قران و افراد واجب نیست» به ادلّه‌ای تمّسک گردد، آنها را در سه بخش بررسی می‌کنیم:
الف: روایات
روایات فراوانی وجود دارد که عمره مفرده از جهاتی مانند حج است؛ از جمله آن جهات شرایط استطاعت، فوریّت و مقدارِ وجوب است. و بی‌شک (در جای خودش) به دلیلهای گوناگون؛ از جمله اجماع، سیره و روایات
(1)ثابت شده است که حج در عمر هر انسانی یک بار بیشتر واجب نیست.
بنابر این اگر کسی پیش از حج قران و افراد، عمره مفرده را انجام دهد و استطاعت نسبت به آن ندارد، نباید بر او واجب باشد و اما روایاتی که دلالت دارد عمره مفره همانند حج است فراوان است؛ از جمله صحیحه زراره است که از ابی‌جعفر، امام باقر علیه السلام در حدیثی آورده که فرمود:
«العمرة واجبة علی الخلق بمنزلة الحجّ لأنّ اللَّه تعالی یقول: وأتمّوا الحجَّ والعُمرَةَ للَّهِ». (2) «عمره بر انسانها واجب است، همانند حج؛ زیرا خداوند می‌فرماید: حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید.»
صحیحه ابی‌بصیر از امام صادق علیه السلام است که فرمود:
«العمرة مفروضة مثل الحجّ» (3) «عمره واجب است همانند حج.»
در روایت معتبر معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام است که می‌فرماید:
«العمرة واجبة علی الخلق بمنزلة الحجّ علی من استطاع إلیه سبیلًا، لأنّ اللَّه عزّوجلّ یقول وأتمّوا الحجّ والعمرة للَّه» (4)
«عمره واجب است بر انسانها به منزله حج نسبت به کسانی که استطاعت دارند خداوند می‌فرماید: حج و عمره را برای خدا به پایان برسانید.»
از این روایات استفاده می‌شود که وجوب عمره مفرده همانند وجوب حج است یعنی همانگونه که حج در تمامی عمر بیش از یک مرتبه بر انسان واجب نیست، وجوب عمره نیز در طول عمر، تنها یک بار بر انسان واجب است. بنابر این، چنانچه بیش از حج افراد و قران، عمره مفرده را انجام داده باشد لازم نیست پس از آن دو انجام گیرد و نیز همانگونه که بی‌استطاعت حج واجب نمی‌گردد، اگر کسی حج قران


1- جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتابهای مفصل، از جمله مستند العروه، ج 1، ص 13
2- شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 10، باب 1 از ابواب العمره، ح 2، ص 235
3- همان مدرک، ج 5، ص 226
4- همان مدرک، ج 8، ص 237

ص: 56
و یا افراد انجام دهد و استطاعت نسبت به عمره مفرده نداشته باشد، نباید بر او واجب شود.
فاضل هندی در مقام بیان این که:
«اگر شخصی نسبت به حجّ افراد مستطیع باشد نه عمره، تنها حج واجب است» می‌نویسد:
«اخبار دلالت دارد که حجّ تمتع سه طواف به دور خانه و دو طواف میان صفا و مروه است ولی حجّ قران و افراد دو طواف به دور خانه و یک طواف میان صفا و مروه است. (یعنی عمره ندارد)»
(1) ب: اجماع
بسیاری از بزرگان بر این مطلب که عمره مفرده در عمر یک بار بیشتر واجب نیست ادعای اجماع کرده‌اند؛ از جمله صاحب جواهر در مقام استدلال بر این کلام محقّق حلّی، که می‌فرماید:
«شرایط وجوب عمره و مقدار واجب آن، همانند حج است» می‌نویسد:
«اجماع محصل و منقول بر این مطلب (هماهنگی عمره مفرده و حج نسبت به شرایط و مقدار واجب) اقامه شده است.» (2) نقد و بررسی
استدلال با اجماع، بر واجب نبودن عمره مفرده پس از حج افراد و قران، بر کسی که نسبت بدان مستطیع نیست، در به نظر نمی‌رسد؛ زیرا بر فرض قبول اتّفاق تمامی فقها، این اجماع مدرکی است چنین اجماعی کاشف از قول معصوم علیه السلام نخواهد بود و از سوی دیگر ادعای اجماع در این مسأله که برخی از فقها همانند شیخ طوسی و ابن‌برّاج و دیگران مخالفت کرده‌اند و فرموده پس از حج قران و افراد عمره مفرده واجب است، نادرست خواهد بود.
ج: فعل نبی صلی الله علیه و آله
از جمله ادلّه، می‌تواند عمل حضرت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله باشد؛ زیرا آن حضرت عمره مفرده را پس از اعمال حج به‌جا نیاورده است؛ زیرا عمره‌هایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام داده هیچ کدام پس از حج نبوده است.
و چون نسبت به عمره‌هایی که آن حضرت به‌جا آورده از جهاتی؛ مانند تعداد عمره‌ها و میقات و ... اختلاف وجود دارد، مناسب است برخی از روایات را که ویژگی و خصوصیات عمره‌های آن حضرت را بیان کرده است، به دقّت بررسی کنیم:
1- شیخ صدوق ضمن روایت مرسلی


1- کشف اللسام، ج 6، ص 291
2- جواهر الکلام، ج 20، ص 441

ص: 57
عمره‌های پیامبر صلی الله علیه و آله را سه بار نقل می‌کند.
او می‌نویسد:
«إنّ رسول اللَّه صلی الله علیه و آله اعتمر ثلاث عمرة متفرّقات کلّها فی ذی‌العقدة عمرة أهل فیها من عسفان وهی عمرة الحدیبیة وعمرة القضا احرم فیها من الجحفة وعمرة أهل فیها من الجِعْرانة وهی بعد أن رجع من الطائف من غزاة حنین.»
(1) «رسول خدا سه عمره در زمانهای گوناگون انجام داد که تمامی آنها در ماه ذی‌العقده بوده است: 1- عمره‌ای که از محل عسفان احرام بسته که به نام عمره حدیبیه معروف است. 2- عمره قضا که از جحفه احرام بسته. 3- عمره‌ای که از جعرانه احرام بست و این عمره پس از مراجعت از غزوه حنین از طائف بوده است».
این روایت گر چه مرسله است لیکن کلینی همین روایت را مستند از معاویة بن عمار نقل کرده است (2)و این سند بی‌اشکال است.
2- در صحیحه ابان از امام صادق علیه السلام نقل شده که عمره‌های رسول اللَّه سه تا بود:
«اعتمر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله .. ثلاث عمرة کلّهنّ فی ذی‌القعدة» (3) «رسول خدا سه عمره انجام داد: و تمامی آنها در ماه ذی‌القعده بوده است.»
3- شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل می‌کند که رسول خدا نُه عمره انجام داده است:
«اعتمر رسول اللَّه صلی الله علیه و آله تسع عمرة» (4) «رسول خدا نُه عمره انجام داده است.»
مرحوم مجلسی اوّل در روضةالمتّقین در شرح این حدیث می‌نویسد:
«ما اطلاعی از این خبر نداریم و اگر خبر صحیح باشد مراد عمره‌های پیش از هجرت است و یا آنها به ضمیمه عمره‌های پس از هجرت، و ممکن است سهو در نسخه باشد.» (5) در هر صورت عمره‌های آن حضرت به هر تعداد که باشد، هیچکدامش پس از حج انجام نپذیرفته است، پس عمل رسول اللَّه صلی الله علیه و آله می‌تواند دلیل باشد بر این که لازم نیست پس از حج قران و افراد به گونه حتم عمره مفرده انجام گیرد. البته این دلیل در صورتی صحیح است که ثابت گردد رسول اللَّه حج قران و افراد انجام داده است، در غیر این صورت استدلال صحیح نخواهد بود.


1- وسایل الشیعه، ج 7، باب 23 از ابواب المواقیت، ح 2، ص 237
2- وسایل الشیعه، ج 10، باب 2 از ابواب العمره، ح 2، ص 238
3- همان مدرک، ح 3
4- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 154، ح 667، دار الکتب الاسلامیه.
5- مجلسی اول، روضة المتقین، ج 2، ص 122، کوشانپور.

ص: 58
فاضل هندی در مقام شرح کلام علّامه حلّی که معتقد است اگر استطاعت تنها برای حج افراد باشد نه عمره مفرده، فقط حج واجب است می‌نویسد:
«از جمله ادلّه این نظر، عبارت است از این که روایات مربوط به حجّةالوداع از انجام عمره مفرده ساکت است بلکه ظاهرند در انجام نپذیرفتن آن».
(1)د: برائت
دلایلی که تا کنون برای اثبات ادّعا اقامه شد اگر صحیح نباشد و تردید کنیم که آیا تمامی کسانی که حج افراد و یا قران انجام می‌دهند باید پس از آن عمره مفرده نیز انجام دهند؟ حتی کسانی که نسبت بدان استطاعت نداشته باشند؟ و یا این که حج را نذر کرده‌اند ولی عمره را نذر نکرده‌اند. این شک در اصل تکلیف است و جای برائت است؛ به عبارت دیگر، اگر شک کنیم بیشتر از یک عمره مفرده واجب است یا نه، برائت جاری می‌شود. و ممکن است برائت به صورت دیگر نیز جریان پیدا کند و آن این که شک می‌کنیم کسی که وظیفه‌اش حج قران و یا افراد است در صورتی که عمره مفرده را انجام داده باشد، بار دوّم نیز واجب است. این مورد مصداق اقلّ و اکثر ارتباطی است و برائت از وجوب اکثر جاری است. تا اینجا روشن شد که عمره مفرده پس از حج قران و افراد همیشه واجب نیست پس اگر کسی آن را قبل از حج انجام داده و یا نسبت به حج افراد و قران استطاعت دارد ولی نسبت به عمره مفرده استطاعت ندارد و یا حج قران و افراد را با نذر واجب کرده ولی عمره را واجب نکرده در تمامی این صور عمره مفرده همراه با حج افراد و قران واجب نیست. آیةاللَّه خویی درباره این که دلیلی بر وجوب عمره مفرده- چنانچه نسبت به آن استطاعت نداشته باشد- نیست، می‌نویسد:
«حج افراد و عمره مفرده دو واجب مستقل‌اند، بنابر این اگر نسبت به یکی از آنها استطاعت باشد همان واجب است.» (2) جمع بندی
از آن چه گذشت روشن شد که فرمایش برخی از بزرگان فقه، همانند شیخ طوسی و علّامه حلّی و محقّق حلّی بر این که: پس از از حج قران و افراد، آوردنِ عمره مفرده لازم است، صحیح به نظر نمی‌رسد.
بلکه باید گفته شود واجب است عمره مفرده پس از حج افراد و قران چنانچه نسبت به


1- کشف اللسام، ج 6، ص 291
2- المعتمد، ج 3، ص 273

ص: 59
آن استطاعت وجود داشته باشد؛ زیرا چه بسا به هنگام انجام حج قران و افراد برای عمره مفرده استطاعت وجود ندارد از آن جهت که حج با نذر واجب شده و عمره مفرده متعلّق نذر نبوده و یا از آن جهت که عمره مفرده را از پیش انجام داده است.
بخش دوّم:
وجوب تأخیر عمره از حجّ افراد و قران
از مباحث شایسته تحقیق در عمره مفرده این است که آیا در انجام عمره مفرده با حج قران و افراد ترتیب لازم است؟
از ظاهر عبارت بسیاری از فقها استفاده می‌شود که باید عمره مفرده پس از به پایان رساندن حج انجام گیرد، از باب نمونه علّامه حلّی در این باره می‌نویسد:
«صورت اعمال حج افراد عبارت است از احرام پوشیدن از میقات و یا هر جا که احرام جایز است، سپس رفتن به عرفه و مشعر و انجام مناسک روز قربانی و طواف و نماز و سعی و طواف نساء و نماز سپس عمره مفرده»
(1) در میان فقیهان نام‌آور پیشین نیز کسانی بر این باور بوده‌اند؛ از جمله شهید می‌نویسد:
«زمان عمره مفرده واجب، به اصل شرع، پس از انجام اعمال حج و گذشت ایّام تشریق است.» (2) این مسأله در ضمن سه بخش بررسی می‌گردد.
1- پیشینه بحث
در میان نام‌آوران فقه، بسیاری از بزرگان نیز بر این باور بوده‌اند که عمره مفرده واجب، لازم است پس از حج افراد و یا قران انجام گیرد؛ به عنوان نمونه:
شیخ طوسی در این باره می‌نویسد:
«شخصی که حج قران انجام می‌دهد، پس از انجام اعمال آن، از احرام خارج می‌شود و بر اوست انجام عمره مفرده پس از حج قران.» (3) قاضی ابن‌برّاج تصریح می‌کند که عمره مفرده باید پس از حج باشد. او می‌نویسد:
«لازم است بر کسی که حج قران انجام می‌دهد، پس از آن، عمره مفرده به‌جا آورد.» (4) ابن ادریس نیز از فقیهانی است که


1- علّامه حلّی، قواعد الاحکام، ج 1، ص 72، منشورات رضی.
2- دروس، شهید.
3- شیخ طوسی، المبسوط، ج 1، ص 311، مکتبه مرتضوی.
4- ابن حمزه، الوسیله، ص 195، منشورات کتابخانه آیةاللَّه نجفی.

ص: 60
عمره مفرده را پس از حج افراد واجب می‌داند و می‌افزاید:
«پس از انجام مناسک لازم است کسی که حج قران و افراد انجام می‌دهد به سوی مسجد تنعیم و یا یکی دیگر از میقاتها خارج گردد و از آنجا برای انجام عمره مفرده محرم گردد.»
(1) علّامه حلّی در شرایع نیز بر این مطلب تصریح می‌کند و می‌نویسد:
«بر کسی که حج افراد انجام می‌دهد، عمره‌مفرده پس از آن واجب است.» (2) از آن جهت که بسیاری از فقیهان صدر اوّل، در وجوب عمره مفرده همراه با حج افراد و قران سکوت کرده‌اند، در نتیجه بحث وجوب تأخیر عمره از حج افراد و قران نیز در کلمات آنها مطرح نشده است.
2- ادلّه واجب نبودن تأخیر عمره
درباره وجوب تأخیر عمره مفرده، (در صورت واجب بودن) از حج افراد و قران، برخی از فقها بر این باورند که به طور حتم و یقین، واجب‌نیست عمره‌مفرده پس ازحج قران و یا افراد بجاآورده شود. بلکه ممکن است پیش‌از آن‌انجام‌گیرد براین‌مدّعا ممکن است به ادلّه‌ای استدلال شود؛ از جمله:
الف: روایات
در میان ادلّه دال بر وجوب، به ویژه روایات، روایتی که دلالت کند بر وجوب ترتیب، یافت نشد. بلکه تمامی آنها مطلق‌اند. یعنی با انجام عمره پیش از حج و پس از آن سازگارند. افزون بر اینها شیخ صدوق روایتی را نقل می‌کند که در آن تصریح شده تخییر میان حج و عمره:
1- «وقال أمیرالمؤمنین علیه السلام أُمرتم بالحجّ والعمرة فلا تُبالوا بأیّهما بدأتم.»
«علی علیه السلام فرموده است: «شما به انجام حج و عمره فرمان داده شده‌اید فرقی نمی‌کند به هر کدام آغاز کنید.»
دلالت روایت بر مدّعا، تمام است.
چون صریح است در تخییر و اما از نظر سند بر مبنای کسانی که فرق می‌گذارند میان مرسلات شیخ صدوق- که با «قال» شروع شده باشد که در این صورت روایت معتبره است- و روایاتی که با «رُوِیَ» شروع شده باشد که حجّت نیست.
2- روایت یمانی از امام صادق علیه السلام:
«إنّه سُئِل عن رجل خرج فی أشهر الحجّ مصمراً ثمّ خرج الی بلاده قال لا بأس وإن حجّ من عامه ذلک و افراد الحجّ فلیس علیه دم وإن الحسین بن


1- ابن ادریس، کتاب السرایر، ج 1، ص 523، جامعه مدرسین.
2- محقّق حلی، شرایع الاسلام، ج 1، ص 238، منشورات اعلمی.

ص: 61
علی علیه السلام خرج یوم الترویة إلی العرقا وکان معتمراً.»
(1) «امام صادق نسبت به مردی که در ماههای حج عمره مفرده انجام داده و به وطنش برگشته، فرموده است، اشکالی ندارد و اگر در همان سال حج افراد انجام دهد قربانی لازم ندارد و امام حسین روز هشتم از مکه خارج شد در حالی که عمره مفرده انجام داده بود.»
روایت دلالت دارد بر این که جایز است پیش از حج افراد، عمره مفرده انجام گیرد؛ همانگونه که امام حسین علیه السلام انجام داده است.
از نظر سند، چنانچه محمّد بن اسماعیل، ابن‌نریع باشد، روایت معتبره است.
3- روایاتی که دلالت دارد، حج افراد و عمره مفرده با همدیگر ارتباط ندارند، بلکه آنها دو واجب مستقل هستند، بر این مطلب نیز دلالت دارد. (2) آیةاللَّه خویی می‌نویسد:
«روایات فراوانی برواجب نبودن ترتیب میان عمره مفرده و حج افراد و قران دلالت دارد از جمله روایاتی که دلالت دارد بر مرتبط نبودن عمره با حج از این رو جایز است یکی را در سالی و دیگری را در سال دیگر انجام دهند.»(3) ب: اصل برائت:
و اگر دلیل لفظی بر جواز تخیّر نداشته باشیم و شک کنیم در این که آیا ترتیب شرط است در صحّت عمره مفرده یا شرط نیست، برائت‌از وجوب ونیزاصل‌عدم اشتراط تأخیر عمره از حج جریان دارد و وجوب ترتیب و تأخیر عمره را از حج نفی می‌کند.
برخی از فقها تصریح کرده‌اند که دلیلی بر لزوم تقدیم عمره مفرده بر حج افراد و قران نداریم. در این باره مرحوم آیةاللَّه خویی می‌نویسد:
«معروف میان فقها این است که حج افراد پیش از عمره مفرده ... باشد و برخی بر این مطلب ادّعای اجماع کرده‌اند و اما روایات لزوم تأخیر عمره مفرده از حج افراد استفاده نمی‌شود.» (4) بنابر این، با عنوان دلیل و دست کم شک در آن، جای برائت است.
3- دلیل بر وجوب تأخیر عمره
بزرگانی که بر این باورند، برای اثبات آن به اجماع استدلال کرده‌اند. فاضل


1- وسایل الشیعه، ج 10، باب 7 از ابواب العمره، ح 2، ص 246
2- این دسته از روایات زیاد است از جمله روایت 1 و 2 و 5 و 7 و 8 از باب 1 از ابواب عمره. رجوع شود.
3- المعتمد، آیةاللَّه خویی، ج 3، ص 212
4- آیةاللَّه خویی، المعتمد، ج 3، ص 274

ص: 62
هندی پس از تقسیم عمره به عمره تمتّع و مفرده می‌نویسد:
«عمره مفرده آورده می‌شود پس از به پایان رسیدن حج و بر این مطلب اجماع قولی و فعلی وجود دارد.»
(1) نقد و بررسی
ادّعای اجماع در این مسأله از نظر صغرا و کبرا مخدوش است؛ زیرا بسیاری از فقها قائل به تخییرند و وجوب ترتیب را نپذیرفته‌اند.
صاحب جواهر پس از نقل روایات در این‌باره می‌نویسد:
«این روایات و روایات دیگر، دلالت دارد بر واجب نبودن ترتیب و تأخیر عمره از حج، بلکه جایز است تقدیم آن بر حج افراد.» (2) در جای دیگر می‌فرماید:
«اطلاق کتاب و سنّت بلکه خبر مرسل اقتضامی‌کند که جایز است تقدیم عمره (مفرده) بر حجّ.»
صاحب مدارک تصریح می‌کند که:
«جایزاست عمره و حج در یک سال انجام نپذیرد.»
در میان روایات چیزی که دلالت کند بر ارتباط «عمره» به «حج»، وجود ندارد و نیز روایات دلالت ندارد بر اعتبار وقوع این دو یک سال. (3) آیةاللَّه خویی نیز در مناسک می‌فرمایند:
«عمره مفرده و حج مانند عمره تمتّع و حج نیست تا لازم باشد آن دو در یک سال انجام گیرند بلکه جایز است هر یک از اینها در دو سال انجام گیرد.» (4) از اینها گذشته، این اجماع بر فرض تمام بودن آن احتمال مدرکی بودن آن می‌رود.
جمع بندی
معلوم شد بر فرض وجوب عمره مفرده، همراه با حج افراد و قران، دلیلی بر وجوب تأخیر آن از حج نیست بلکه دلیل بر واجب نبودن تأخیر وجود دارد.


1- فاضل هندی، کشف السام، ج 6، ص 292، جامعه مدرسین.
2- جواهر الکلام، ج 18، ص 46
3- سید علی موسوی عاملی، مدارک الاحکام، ج 8، ص 459، آل‌بیت.
4- آیةاللَّه خویی، المعتمد، ج 3، ص 210، مسأله 4

ص: 63
پی‌نوشتها:
ص: 65
تاریخ و رجال
ص: 66

تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل و حلب

تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل و حلب (1)
در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی
(یازدهم و دوازدهم هجری)
مارکو
سَلَتی (MARCO SALATI)
ترجمه: رسول جعفریان
حمله سلطان سلیم به ممالیک در سال 7- 1516، شریف مکه را بر آن داشت تا تسلط دولت عثمانی بر سرزمین حجاز را به رسمیت بشناسد. اندکی بعد، فتح نخست بغداد (در سال 1534) و بصره (به سال 1536) سبب شد تا دولت عثمانی در قلب سرزمینهای کهن اسلامی حضور یابد.
در چشم مردمان عرب، سلیم و جانشینان او سلطان الروم بودند، اما این روشن بود که آنچه امپراطوری عثمانی به دست آورد، تنها یک توسعه جغرافیایی نبود، بلکه صرف نظر از تمایلات و باور مذهبی اجداد سلطان سلیم، بعد سیاسی و مذهبی پیدا کرده بود.
اکنون قیافه دولت عثمانی با مسؤولیت سنگینی جلوه می‌کرد. موقعیت به دست آمده جدید، دستیابی به مقام «خادم الحرمین» ی؛ یعنی عنوان متظاهرانه‌ای بود که از ممالیک خلع شده به ارث رسیده بود و به دلیل داشتن ادعای «خلیفة المسلمین»، نخستین وظیفه این


1- این گفتار از مجموعه مقالات کنگره‌ای است که به سال 1991 در روم برگزار شده و در سال 1993 منتشر گردیده است:
CONVEGNO SUL TEMA LA SHIA NELLIMPERO OTTOMANO, ROMA, 1993 ACCADEMIA
NAZIONALE DEI LINCEI. این کتاب، بیست و پنجمین کتابی است که توسط کایتانی مستشرق معروف ایتالیایی بنیادگذاری شده، منتشر می‌شود.

ص: 67
دولت حمایت و حفاظت از دو شهر مکه و مدینه، فراهم کردن وسائل نگهداری و تأمین آسایش آن دو شهر، ایجاد نظمی مطمئن و امنیت سالانه برای حاجیان، دفاع از مذهب و عقیده و حفظ وحدت مؤمنان بود.
در اصل، با توجه به وظایف رسمی یک حاکم عادل، هیچ چیز تازه‌ای رخ نداده بود. تنها پس از شکست دولت ممالیک و پیوستن آخرین سلسله ترکمان در آناتولی شرقی، مقابله با دولت صفوی که مدعی تسلط بر دارالاسلام در محدوده حق خود بود، مطرح شده بود.
(1)روی کار آمدن سلطان سلیم اول، کسی که خطر بزرگ قزلباشان را در نخستین روزهای پیش از روی کار آمدنش درک می‌کرد، به عنوان یک نقطه عطف در حیات مذهبی و سیاسی امپراطوری عثمانی شناخته می‌شود. (2) او و جانشینانش با حمایت سرسختانه از تسنن و پس از آن، حمایتهای دینی از نهادها و تأسیسات مذهبی، توانستند بمانند و پس از شکست تهدید قزلباشان صفوی، تمامیت ارضی خود را حفظ کنند. با این حال، طبیعت ناهمگون امپراطوری که از زمان تأسیس، شاهد همزیستی گروههای شیعه و سنی، بلکه بالاتر، بدعتگرا بود، همچنان حفظ شد.
این تصور خطاست که گفته شود پس از تصرف ممالک تحت سلطه ممالیک، نوعی همگونی مذهبی به وجود آمد، به عکس، به جز یک استثنای برجسته مانند مصر، این امر (ناهمگونی) با تبلیغات شدیدتر صفویان دنبال شد، به طوری که صفویه با رد کردن عقاید افراطی و پذیرفتن نوعی تشیع معتدل و میانه‌رو، امید کسب هواداری جوامع کوچک اما ریشه‌داری را داشتند که در سراسر سرزمینهای عربی امپراطوری پراکنده بودند.
یک نگاه سریع به نقشه مذهبیِ امپراطوریِ توسعه یافته، خود گویای این واقعیت است که مذهب شیعه امامی تا حدود زیادی در عراق، بحرین، شرق جزیرة العرب، یمن، حجاز، لبنان، سوریه و نیز میان اکثریت شهرهای مرکزی مانند بغداد، بصره، و شهرهای مقدس عراق، و همچنین حلب، دمشق، صیدا، مرسا و بالأخره دو شهر مقدس مکه و مدینه حضور داشته است.
این‌مقاله تحقیقیِ عمیق، درباره «اوضاع تشیّع در امپراطوری عثمانی» نیست، بلکه امید آن، تنها مشارکت دربررسی تاریخ تشیع در قلمرو عثمانی در قالب بررسی‌پنج‌مورداست که اولا نمونه‌برخورد دولت عثمانی است باتشیع وثانیا نمودار وضعیت و گرایشهای جوامع شیعی است


1- در باره ارتباط دولت عثمانی و صفوی نک:
J. L. B
ACQUE- GRAMMINT
Les safavides et leurs voisins, Istanbul 8891; B. kutukoglu, Lesrelations entre l'Empire Ottoman et l'Iran dans la seconde moitie du XVIe Turcica 6 5791 , 128- 145.
2- I. BELDICEANU- STEINHETT, Le regne de Selim Ier: tournant de la vie politique et religieuse de l'Emoire Ottoman, Turcica 6 5791 , 34- 48.

ص: 68
که تحت سیطره حکومت سنی‌ها زندگی می‌کنند؛ مکه و مدینه، جبل عامل، حلب و دمشق.
تشیع در مکه و مدینه
حضور تشیع یا هواداری از علی علیه السلام به صورت فردی یا خاندانی در مکه، و نیز به صورت عناصر محلی یا مهاجر از نقاط دیگر، به طور جدی با تاریخ این شهر به نخستین روزهای حضور اسلام در آن باز می‌گردد. ظهور سلسله خودمختارِ محلیِ خاندانِ شیعی بنی‌الحسن، به روشنی از موقعیت بالا و ماهیت این حضور خبر می‌دهد.
مسأله‌ای که‌برای مدتی طولانی مورد غفلت بوده، موضع گرایشهای شیعی سه سلسله از شرفا است که یکی پس از دیگری از قرن دهم به بعد حاکم بر مکه شدند؛ جعفریها، هواشم و بنو قتاده؛ مسأله‌ای که اخیراً دریک مقاله عالی توسط
R .Mortel
مورد بررسی قرار گرفته است.
(1).
وی در پرتو منابع اهل سنت، به روشنی نشان داده است که شرفای مکه به طور رسمی، از تشیعِ به صورت نوع میانه رو زیدی آن، دست کم تا اوایل قرن پانزدهم (میلادی) حمایت می‌کرده‌اند. سنی‌ها به طور غالب، شرفایِ مکّیِ حامیِ زیدیان و امام زیدی را که اجازه می‌یافت در مسجد اعظم (مسجدالحرام) بر مذهب خود نماز بگزارد، سرزنش می‌کردند. به دیده آنها، مکه محل تجمع بدعتگران یا مجمع الروافض شده بود!
مارتل خاطر نشان کرده است که در قرن پانزدهم، تا اندازه‌ای به دلیل فشار ممالیک، شرفای مکه به تدریج با روی آوردن به تسنن شافعی، اقدام به قطع پیوند خود با زیدیه نمودند.
این واقعیت که شماری از آنها زیر نظر دانشمندان سنی به تعلیم حدیث پرداخته و اجازه از آنها دریافت داشتند، از دید مارتل، به معنای شاهدی قطعی بر تغییر رویه مذهبی شرفای مکه می‌باشد. (2) به باور من، باید در این مسأله احتیاط بیشتری شود؛ زیرا ما از منابع شیعی در می‌یابیم که چگونه برخی از دانشمندان شیعی به تعلیم حدیث نزد عالمان سنی پرداخته و از آنها اجازه دریافت می‌داشته‌اند؛ گرچه همین منابع تغییر مذهب شرفا را یادآور می‌شوند که البته در آغاز دوره عثمانی رخ داده و نیز این که این تنها راه حفظ خودمختاری آنها و حفظ قدرت واقعی آنها بر حجاز بوده است. (3) افزون بر حضور مستمر نیروهای منظم مستقر در جده و مکه تحت فرماندهی


1- R. MORTEL," Zaydi shiism and the Hasanid Sharifs of Mecca", IJMES 91 7891 , 455- 472.
2- همان، صص 467 و 468
3- محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، 1986 ج 4، ص 18 و ج 7، ص 354

ص: 69
سنجق بیک و اهمیت جدیدی که به منصب قاضی حنفی داده شد، آمدن عثمانیها به شهر نیز کوششهای واکنش گرایانه ضد صفوی را به شهر مکه آورد (و جو ضد صفوی را به ایجاد کرد.) ترس از جاسوسان صفوی کاملا محسوس بود، به طوری که منجر به بسته شدن دوره‌ای و نوبتی راه بیابانی حج، بصره، لحسا، جزیره، به ویژه در طی سالهای 1555 تا 1591 شد.
(1) این وضعیت در سالهای 1047/ 1638 به اوج خود رسید، زمانی که فرمان اخراج همه زائران ایران از مکه و ممانعت از انجام حج توسط آنها در سالهای آتی، توسط سلطان مراد چهارم صادر شد. (2) گرچه وقایع بعدی نشان می‌دهد که این فرمان چندان جدی گرفته نشد و حجاج ایرانی همانند دیگران، همچنان به حج می‌آمدند. در واقع شرفای مکه، دلایل فراوانی برای اجازه دادن به حجاج ایرانی برای آمدن به حج و داشتن روابط خوب با صفویه، داشتند.
آنها به عنوان اعقاب پیامبر صلی الله علیه و آله، مورد احترام و ستایش تمامی مؤمنان شیعه تحت حاکمیت صفویان بودند. اشخاص بلند پایه درباری، مقامات مذهبی و ثروتمندان افراد دست و دلبازی بودند که بخششهایی در قالب هبه یا وقف داشتند. با این وصف، حضور حسن بن عجلان حسنی به عنوان یکی از شرفای مکه در دربار شاه عباس، تعجب‌انگیز نخواهد بود. (3) به هر روی، ما باید به خاطر بسپاریم که حج، نقش مهمی را در اقتصاد حساس مکه در زمینه تجارت بر عهده داشت و ممانعت از آمدن تاجران ایرانی، بر روی درآمد کسان زیادی که در این موقعیت به تجارت مشغول بودند، تأثیر می‌گذاشت.
به هر حال تشیع در مکه فعال بود، حتّی به نظر می‌رسد که گاه در پوشش تسنن به فعالیت می‌پرداختند. به عنوان مثال می‌توان به خاندان طبری اشاره کرد که اینان از سادات حسینی بودند و در میان آنها، فقیه، امام، شاعر و مورخ وجود داشت. آنها تا اواسط قرن دوازدهم از طبرستان به مکه آمده و در این دیار اقامت گزیدند. همین طور آنها در قرن سیزدهم توانستند با حمایت شرفای مکه، نظارت بر پست مذهبی مهمی؛ مانند امامت مقام ابراهیم و در نتیجه منصب مفتی شافعی را به دست آورند. (4) این درست است که اعضای این خانواده در منابع به عنوان دانشمندان سنی اصیل یاد و معرفی شده‌اند، (5)اما گفته شده که یکی از آنها با نام سید عبدالله بن محمد طبری (م بعد از 1044/ 1635) نسخه‌ای از یک کتاب برقی (م بعد از 183/ 799) دانشمند شیعی را که در باره احادیث اهل بیت علیهم السلام بوده کتابت کرده که این خود پرسشها و تردیدهایی را در باره مذهب واقعی آنها


1- برای نمونه نگاه کنید به:.
J. M
ANDAVILLE,
The Ottoman Province of al- Hasa in the 61
th
and 71
th
Centuries" JAOS 901970, 498

2- زینی دحلان، خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام، قاهره، 1305 هجری، ص 75
3- نک: اعیان الشیعه، ج 7، ص 485
4- خلاصة الاثر، قاهره، 1869، چهارجلدی، ج 2، ص 461
5- نک: محبی، ج 2، صص 195 تا 196، 457 تا 464، ج 3، صص 166 تا 161 همچنین 271 و 272

ص: 70
مطرح می‌کند.
(1) مورد مشابه وضعیت احمدبن فضل‌بن محمد باکثیر مکی (م 1047/ 38- 1637) شاعر و منجم است. او در حمایت شریف مکه درآمد تا آنجا که کتاب «وسیلة المآل فی مناقب الال» (2) را به او اهدا کرد. وی در مقدمه کتابش خاطر نشان می‌کند که از خدا به سبب اعطای محبت اهل‌بیت، که شایسته آن هستند، سپاسگزار است. این چیزی است که در منابع شیعه برادر به حساب آوردن او به عنوان یک پیرو مخلص علی علیه السلام، علی‌رغم وابستگی ظاهریش به مذهب شافعی، کافی است. (3) به هر روی، چنین به نظر می‌رسد که تشیع از بیرون وارد مکه شده است. اگر شیعیان ایرانی، در مواقعی، در ورود به مکه مشکل داشتند، شیعیان ساکن مناطق عربی چنین مشکلی را نداشتند. دلایل آنها برای آمدن به مکه عبارت بود از انجام فریضه حج، تجارت، زندگی در کنار خانه خدا در پرهیز از مسائل دنیوی، و یا به عکس برخورداری از بذل و بخشش شرفا، بسیاری از افراد یا خاندانهای شیعه مذهب در طی قرن شانزدهم و هفدهم در مکه اقامت گزیدند. آنها به عنوان شاعر، مورخ و محدث شهرتی به دست آورده و با دانشمندان سنی درآمیختند، از آنها حدیث شنیدند و اجازه روایتی دریافت کردند. برخی از آنها نیز به کار تألیف کتابهای رجال یا حدیث مشغول شدند. همین شهرت بود که کسان دیگری را وا می‌داشت تا برای تحصیل نزد آنها بیایند.
آنها مدت زمانی در مکه می‌ماندند و برخی مواقع همانجا ازدواج می‌کردند و بعدها مکّه را به قصد مناطق دیگر؛ از جمله وطن خود، عراق، ایران یا هند، ترک می‌کردند.
در اینجا به بیان چند نمونه قابل توجه می‌پردازم.
داود الحکیم انطاکی (م 1008/ 1600 یا 1011/ 1603) یک طبیب مشهور با گرایشهای صوفیانه، نزد یک دانشمند ایرانی و چند شیخ جبل عامل تحصیل کرد. او گفته است که مراسم حج را با شهید ثانی انجام داده و سپس در قاهره سکونت گزیده است. شهرت وی به عنوان طبیب سبب رنجش علمای محلی از وی شد که او را به روافضی‌گری متهم کردند. وی به مکه گریخت و از حمایت شریف حسن بن ابی‌نُمَیّ برخوردار شد. (4).


1- اعیان الشیعه، ج 8، ص 286
2- شرح حال وی در سلافة العصر ص 204 آمده است. وی این کتاب را در سال 1027 تألیف کرده که عنوان کتاب ماده تاریخ آن است. نک: ذریعه، ج 25، ص 83
3- اعیان الشیعه، ج 3، صص 65 و 66 گزارش ابن معصوم در سلافة العصر، محبی، ج 1، صص 273- 271
4- 2 IE. 1 ه‌لاقم
al- Antaki( C. BROCLELMANN-] j. VERNET [ ): ASM VIM 573- 673.
و نک: المحبی، ج 2، صص 149- 140

ص: 71
سید عبدالرحیم بن عبدالله بن پادشاه الحسینی (متولد نیمه نخست قرن هفدهم) به مکه آمد و با تألیف کتاب «تحفة النجباء فی مناقب آل العباء» محبتِ شریف مکه را به خود جلب کرد، کتابی که وی در آن با زیرکی خاص، بسیاری از احادیث سنی و شیعی، در فضائل اهل بیت را فراهم آورد.
(1) میرزا محمد بن علی استرآبادی (م 1028/ 1619) دانشمند برجسته شیعی، که نامش در منابع سنی هم آمده، بیشتر سالهای عمر خویش را در مکه گذراند و در همانجا سه کتاب مشهورش را در رجال [رجال کبیر، متوسط و صغیر] به نگارش درآورد. (2) یکی از شاگردان وی، عالم شیعی دیگری است از استرآباد، با نام محمد امین بن محمد شریف (م 1033/ 1424) که در مکه زندگی می‌کرد و در همانجا بود که حمله سخت خود را نسبت به مکتب اصولی آغاز کرد، مکتبی که اکثریت علما و فقهای امامی از آن حمایت می‌کردند. (3) آموزه‌های وی مورد حمله شدید نورالدین علی بن علی بن ابوالحسن شامی (م 1068/ 1658) قرار گرفت. وی در اصل از ساکنان جبل عامل و مادرش همسر شهید ثانی بود. وی پیش از آن که به مکه برود، روزگار درازی را در دمشق به تحصیل نزد دو عالم سنی گذراند.
یکی مورخ دمشقی حسن بورینی (م 1024/ 1614) و دیگری مفتی شافعی حلب عمر العرضی (م 1024/ 1614). (4) از پنج فرزند وی، زین العابدین (م 1073/ 1662) و علی (م 1119/ 1717) در مکه سکونت گزیدند و از احترام و محبت شریف مکه برخوردار بودند.
جمال الدین (م 1098/ 1687) به هند رفت، حیدر به اصفهان، و ابوالحسن به دمشق. برخی از نوادگان آنها را تا قرن هیجدهم در مکه می‌شناسیم. (5) به هر روی، احساسات خصمانه‌ای در آنجا بود که گاه خود را نشان می‌داد. سید زین العابدین بن نورالدین بن امیرمراد حسینی کاشانی، زمانی دراز در مکه اقامت داشت. او از شاگردان محمد امین استرآبادی بود و میانه سالهای 1041/ 1632 تا 1050/ 1641) کشته شد، گرچه جزئیات مرگ وی در ابهام ماند. (6) زمانی که سیل سال 1039/ 1630 سبب خرابی مکه شد، و او نقشی اساسی در بازسازی آن عهده‌دار گردید، آن گونه که فخرکنان لقب مؤسس بیت الله الحرام را به خود می‌دهد، گرفتار شهرت بدی شده بود. (7)


1- اعیان الشیعه، ج 7، ص 470؛ الطهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، 1983، 25 جلدی، ج 3، ص 476
2- محبی، ج 4، صص 46 و 47؛ الحر العاملی، امل الآمل فی ذکر علماء جبل عامل، بیروت، 1984، ج 1، ص 281؛ البحرانی، لؤلؤةالبحرین، نجف، 1966، صص 119- 120؛ کحاله، معجم المؤلفین، دمشق، 62- 1957، ج 10، ص 298؛ الخوانساری، روضات الجنات، قم، ج 7، صص 38- 36
3- اعیان الشیعه، ج 9، ص 137؛ امل الامل، ج 2، ص 246؛ لؤلؤة البحرین، صص 119- 117؛ روضات الجنات، ج، ص 120؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 79
4- محبی، ج 3، صص 134- 132؛ اعیان الشیعة، ج 8، صص 290- 286؛ لؤلؤة البحرین، ص 44- 40؛ امل الآمل، ج 1، صص 126- 124
5- محمد حیدر بن علی بن حیدر بن نورالدین علی العاملی المکی م 1139/ 1727 اشعاری از وی در ستایش شریف مکه باقی مانده. اعیان الشیعه، ج 9، صص 272 و 273؛ لؤلؤة البحرین، صص 107- 103 حسن الصدر، تکملة امل الآمل، ص 360- 358 بیروت، 1986، و پسر او رضی الدین م پیش از 1163/ 1754 راوی اشعار، مورخ و فقیه. اعیان الشیعة، ج 7، ص 26؛ تکملة امل الآمل، صص 210- 208؛ معجم المؤلفین، ج 4، ص 167
6- [مترجم]: رضوی کاشانی در کتاب «حدیقة الشیعه» خود که نسخه خطی آن در کتابخانه آیةاللَّه مرعشی ش 1124 موجود است دربرگ 49 علت به شهادت رسیدن وی را عدم هماهنگی با سنیان در تعیین روز عرفه یا به تعبیری مخالفت با حج اکبر سنیان دانسته است. «رساله مفرحةالانام فی تأسیس بیت الله الحرام» او به کوشش ما در «میراث اسلامی ایران» دفتر اول، چاپ شده است. قم، کتابخانه مرعشی، 1373
7- او این داستان را در کتاب مفرحة الانام خود بیان کرده است. نک: اعیان الشیعه، ج 7، صص 168 و 169 محسن امین از این ادعای او که خود را مؤسس نامیده، سخت انتقاد می‌کند. الامینی، شهداءالفضیله، بیروت، 1983، صص 205- 186

ص: 72
در سال 1050/ 1648 برخی از مردم در حال طواف، حسین بن ابراهیم گیلانی تنکابنی، فیلسوف و عارف مکتب اشراقی را متهم کردند که شکم خود را به چهار رکن کعبه مالیده است. آنان به تصور آن که وی با مالیدن آلت تناسلی خود، قصد هتک حرمت کعبه را داشته، وی را به سختی کتک زدند. پس از آن وی مصمم شد تا مکه را به سوی مدینه ترک کند، اما هنوز به مدینه نرسیده بود که درگذشت و در نزدیکی قبر ابوذر غفاری مدفون شد.
(1) بار دیگر در سال 1088/ 1678 گروهی از شیعیان ایرانی، توسط گروهی مردم خشمگین که به وسیله شریف برکات سوم و قاضی محمد میرزا تحریک شده بودند، به بهانه آن که کعبه را آلوده کرده‌اند، کشته شدند. در میان مقتولان، یکی هم سید محمد مؤمن بن دوست استرآبادی حسینی، شاگرد دیگر محمدامین استرآبادی بود که به خاطر پاکی و زندگی زاهدانه‌اش شهرت داشت. (2) خبر این واقعه به سرعت پخش شد و هر کسی که به عنوان شیعه شناخته می‌شد، در پناه شریف مکه در آمد.
دانشمند معروف محمد بن حسن حرّ عاملی (3) (م 1104/ 1693) که برای انجام سومین سفر حج خود در مکه بود، از ترس جانش در حمایت شریف درآمد.
سید موسی بن سلیمان به وی کمک کرد تا به یمن برود. (4) این اقدام، نشانی از هواداری طایفه بنوقتاده، از مذهب تشیع است. مهاجرت خاندان حسنی فضل الله از مکه به روستای


1- اعیان الشیعه، ج 5، صص 412 و 413؛ الامینی، صص 208 و 209
2- اعیان الشیعه، ج 10، ص 46؛ الأمینی، صص 207- 205؛ محبی، ج 4، صص 432 و 433
3- اعیان الشیعه، ج 4، ص 171- 167؛ امل الآمل، ج 1، ص 145- 141؛ لؤلؤة البحرین، صص 80- 76؛ روضات الجنات، ج 7، صص 105- 96؛ تکملة امل الآمل، صص 340 و 341؛ محبی، ج 3، صص 435- 432؛ معجم المؤلفین، ج 9، ص 205 نیز نک: EI 2، مقاله «الحرالعاملی»، از G. Scarcia
4- [مترجم]: گزارش این واقعه را به تفصیل عصامی 1049- 1111 در «سمط النجوم العوالی» ج 4، صص 528 و 529 مصر، مطبعةالسلفیه آورده است. وی می‌نویسد: «در روز پنجشنبه هشتم شوال 1088 حادثه غریبی در مکه رخ داد و آن این که در شب آن روز، حجرالاسود، باب و پرده کعبه ومصلای جمعه، به چیزی شبیه عذره آلوده شد و هر کس می‌خواست حجر را ببوسد، دست و صورتش آلوده می‌شد. این سبب تحریک مردم و ترکها شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند. در آنجا یکی از فضلای رومی درس می‌گفت. وی شاهد بود که هر روز جماعتی از رافضیان به نماز و سجود و رکوع در برابر کعبه مشغولند. وقتی این واقعه رخ داد، گفت: این کار جز از رافضه که ملازمه بیت الله هستند سر نزده است. در آن لحظه سید محمد مؤمن رضوی در پشت مقام ایستاده قرآن می‌خواند. آنها نزد او آمده، قرآن را از دست او گرفته بر سر او کوفتند و به کتک زدن وی مشغول شدند. آنگاه وی را از باب الزیاده بیرون انداختند و آن قدر با سنگ بر او زدند که بمرد. در این حال، یکی از سادات رفاعی، لب به اعتراض گشود، او را هم به وی ملحق کردند! پس از آن سوّمی و چهارمی و پنجمی. من خود آنها را دیدم که بر روی هم افتاده بودند و مردم آنها را سب می‌کردند. عصامی می‌افزاید: من از نزدیک آنچه را که به کعبه مالیده بود دیدم، متوجه شدم که از قاذورات نیست، بلکه از سبزیجات و روغن متعفن است که بوی نجاست می‌دهد. معلوم نشد این کار چه کسی بوده، اما گمان من این است که این کار را عمدا برای کشتن این افراد انجام داده بودند.» احمد سباعی از معاصران هم گزارش این نقلها را آورده و نوشته است، اگر این نسبتها به شیعه درست بود، هر ساله، به دلیل حضور هزاران شیعه در مکه، نباید جای سالمی در آن می‌ماند. تاریخ مکه، ص 384

ص: 73
عیناثا و یارون در جبل عامل، که ممکن است انگیزه این حادثه مصیبت‌بار باشد، به نظر می‌رسد که این فرض را تأیید می‌کند.
(1) افزوده مترجم
مکه قرن دهم از مراکز اصلی شیعه بوده است. ابن حجر هیتمی در مقدمه کتاب «الصواعق المحرقه» نوشته است: دلیل نگارش این کتاب در ردّ شیعه، کثرت و فزونی شیعه در شهر مکه است.
نمونه‌های فراوانی از عالمان شیعه را می‌توان یافت که در این دوره در مکه سکونت داشته و در همانجا درگذشته‌اند.
شیخ احمد بن حسین نباطی (م 1079) در مکه نزد شیخ نورالدین عاملی درس خوانده است (ریاض 1/ 35). شیخ احمد بن محمد بن مکی شهیدی، چندین سال در مکه مجاور بوده است (1/ 67). افراد دیگر عبارتند از: شیخ جعفر بن کمال الدین بحرانی (م 1088 یا 1091) در مکه بوده است (1/ 109).
سیدجمال الدین بن نورالدین (1/ 115). شیخ حسین بن حسن عاملی ظهیری از شاگردان ملامحمد امین استرآبادی (2/ 44). شمس الدین حسین بن محمد شیرازی (از معاصران افندی) (2/ 83). حسین بن محمد علی نیشابوری مکی در سال 1061 اجازه‌ای برای محمد محسن بن اسماعیل اصفهانی در پشت نسخه‌ای از تهذیب الاحکام نوشته است. (2) وی متولد مکه بوده و تا پایان عمر همانجا سکونت داشته و اجازه‌ای در سال 1056 برای مولی نوروز علی تبریزی نوشته است. (ریاض 2/ 171). سید حیدر بن سیدعلی موسوی عاملی؛ شیخ حر در سال 1062 در مکه او را دیده و نوشته است که یکی دو سال بعد در همانجا درگذشت (امل الآمل، ج 1، ص 88). نمونه‌های دیگری هم وجود دارد که برخی را در مقالی دیگر آورده‌ایم. (3) تشیع در مدینه


1- جزئیاتی در این باره گزارش نشده است اما به نظر می‌رسد که پیش از قرن هفدهم دوازدهم نبوده است. نک: المحسن الامین، خطط جبل عامل، بیروت، 1961، صص 270، 306
2- کتابخانه آیةاللَّه مرعشی نسخه خطی شماره 10517
3- نک: علل برافتادن صفویان، مقاله «حجاج شیعی در دوره صفوی»، صص 374- 370

ص: 74
این نکته تعجب برانگیز است که در مقایسه با مکه، به جز تاریخ مدینه در قرن نخست هجری، آگاهیهای اندکی داریم. (به عنوان مثال نگاه کنید به مدخل «مدینه» در EI 2) و تعجب بیشتر این که تاکنون دانشمندی برای شناساندن این دوره اقدامی نکرده است.
از آغاز دوره عباسی، شهر مدینه تحت سیطره اعقاب حسین بن علی بن ابی‌طالب بود که با عنوان بنوالحسین شناخته می‌شوند. به نظر می‌رسد که این خاندان، با حفظ مناصب رسمی، چون قاضی، خطیب، امام جماعت، مسؤولیت موقوفات برای توزیع غذا میان فقرا در مراسم عاشورا- به ویژه در میان طوایف جماز، عطیه و هواشم- موقعیت خود را به عنوان امرای شهر، حتی پس از فتح آن توسط عثمانیها، حفظ کرد.
(1) منابع شیعه به ما می‌گوید که بنوالحسین برخلاف شرفای مکه، به دلیل حمایت بی‌اندازه از اهل بیت، در نهایت قدرتش را از دست داد، اما در این باره، تاریخ خاصی ارائه نمی‌دهند. مداخله مکرر شرفای مکه در مسائل این شهر، تعیین افرادی از سوی آنها برای اشغال پستهای مهم و نقش آنها به عنوان میانجی در درگیریها و دشمنیهای ایجاد شده در میان خاندان بنوالحسین، نشانگر آن است که باید نقصی در نفوذ سیاسی آنها رخ داده باشد.
در دو قرن نخست حکومت عثمانیها، طایفه بنی‌شدقم از سادات بنوالحسین، به عنوان نسب شناسان و مورخان برجسته از دیگران متمایز و ممتاز بودند. آنها مکرر مسؤولیت بیت المال را داشته و دست کم یک بار نیز در مدیریت حرم نبوی شرکت داده شدند. (2) آمادگی آنها در داشتن عنوان نقیب الاشراف، می‌توانست نقش مهمی را در شهر و اطراف آن برای آنها به دنبال داشته باشد. نوعی از قدرت نظامی می‌بایست سبب جذب آنها به این منصب باشد، چرا که می‌دانیم آنها رهبری نبردهای اشراف را در دفاع از مدینه و ینبع در برابر شرارتهای بدویان که از سوی شرفای مکه تقویت می‌شدند، سازماندهی و رهبری می‌کردند. (3) بخشی از حوادث محلی مرتبط با آنها، آن است که نقبای خاندان شدقم در جهت بهبود بخشیدن به وضعیت شرفا، با زیرکی، خود را نزد سلاطین عثمانی و نیز صفوی که وقف‌های زیادی برای آنها قرار داده و درآمد سالانه آن را برایشان می‌فرستاد، محبوب می‌کردند. نقیب احمد بن سعد بن شدقم (م 988/ 1580) با فرستادن پیشکش‌هایی برای سلطان مراد سوم او را بر آن داشت تا بخشی از زمینهای قابل کشت مصر را وقف کند که درآمد سالانه آن 4000 اردب تخمین زده می‌شد و توسط احمد شریفی که مستقیم از طرف


1- تنها چیزی که من توانستم بیابم آن که میزان بن علی بن محمد الحسینی تا اواخر قرن شانزدهم امیر مدینه بوده است. اعیان‌الشیعه، ج 10، ص 199. زامباور در Manuel de genealogie ..., Hannover 7291, 511 از حسین بن زهری به عنوان امیر مدینه در حوالی سال 1100/ 1699 یاد کرده است. من نتوانستم نام او را در میان نسبنامه افراد خاندان بنوالحسین که در اختیار داشتم بیابم، در این زمان، اعقاب برخی از شاخه‌های هواشم، در قاهره سکونت داشته‌اند. از جمله قاضی مالکی محمد بن مسی بن محمد الجمازی الحسینی م 1065/ 1655 که محبی ج 4، صص 234 و 235 از او یاد کرده است.
2- نک: AS, V, 571 در شرح حال بدرالدین حسن بن شدقم م 999/ 1590.
3- نک: اعیان الشیعه، ج 2، ص 596؛ در شرح حال احمد بن سعد بن شدقم م 988/ 1580؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 82 در شرح حال‌فرزند و جانشینش محمد النقیب م 1016/ 1607.

ص: 75
استانبول اعزام می‌شد، تحت نظر نقیب میان اشراف تقسیم می‌شد.
(1) علی بن تقی مدنی (1081/ 1617) بعد از سفر به اصفهان، دمشق، استانبول و قاهره، توانست حمایت شریف بزرگ مکه مشهور به زید بن محسن (م 1077/ 1666) را به دست آورد. وی او را به عنوان نقیب مدینه تعیین کرد. اشراف آن روزگار گله داشتند که عواید موقوفاتی که شاه عباس برایشان معین کرده، به طور منظم به دست آنها نمی‌رسد. نقیب علی از شاه عباس دوم خواست تا آرزوهای پدر بزرگش (عباس اول) را برآورده کند که او چنین کرد. (2) ظهور یک سلسله هندی شیعی در دکن برای اشراف اهمیت زیادی یافت. خاندان ابن شدقم نزد سلسله نظام‌شاه در احمدنگر، حامیان فراوانی به دست آورد. (3)نخستین ارتباط توسط نقیب علی بن شدقم (م 960/ 1553) برقرار شد. او به دکن رفت و با برهان اول نظام‌شاه دیدار کرد و سپس به مدینه بازگشت. (4) کار مشابه از فرزندش، بدرالدین حسن نقیب بن شدقم مدنی بود که به دکن رفت و مورد استقبال گرم حسین نظام شاه قرار گرفت. در آنجا به عنوان «رئیس العلما» منصوب شد و با دختر شاه ازدواج کرد. (5) از طریق مادرش ثروت هنگفتی- مطابق قانون- به دست او و جانشینانش افتاد که سالانه 12000 سکه طلا به وی پرداخت می‌شد. او به دلیل حمایتش از فقرا و نگرفتن مالیات و عشریه از اتباعش، مورد ستایش قرار گرفته است. به هر روی، او سالانه مقدار زیادی از ثروت خود را برای بستگانش به مدینه می‌فرستاد. وی پس از مرگ حسین نظام شاه در سال 972/ 1565 به حجاز بازگشت و همراه علمای شیعه و سنی در مکه به تحصیل پرداخت و خود را با تأسیس دو وقف عام در مدینه به عنوان فردی خیّر مشهور کرد. وی از موقعیت خودش ناراضی بود و به همین دلیل به دکن بازگشت و به سال 999/ 1590 در همانجا درگذشت. (6) پس از وی پسرش محمد (م 1008/ 9- 1608) رهبری اشراف را برای مدتی حفظ کرد، اما پس از مدتی فشار توطئه‌های محلی وی را وادار به فرار به سوی مکه کرد. (7) فرزند دیگر او حسین به اصفهان رفت و نزد شیخ بهایی عالم برجسته، به تحصیل پرداخت. شاه عباس اول، محبت خود را با بخشش مقدار زیادی پول و وارد کردن نامش در دیوان به وی نشان داد.
وی به طور غیر منتظره‌ای ماندن در آن‌جا را رها کرد و دعوت حاکم حویزه، سید مبارک مشعشعی (م 1025/ 1616) را برای آمدن نزد او پذیرفت. (8) بدرالدین نواده حسین بن علی (م 1090/ 1679) باز راه هند را در پیش گرفت تا عالی‌ترین مقام روحانی دربار اورنگ زیب،
سلطان مغول، باشد. (9) یک خاندان دیگر از بنوالحسین که از مهاجران جدید به حجاز بودند، و به احتمال، اواخر


1- اعیان الشیعه، ج 2، ص 596- 597
2- اعیان الشیعه، ج 7، ص 176
[مترجم]: در «عباسنامه»، ص 224 آمده است که شاه عباس پس از رسیدگی به موقوفات، و پرداخت حق مستحقان، مبلغ هفتصد تومانی را که زیاد آمده بود «به وظیفه سادات بنی الحسین ساکن مدینه مشرفه مقرر فرمودند که هر ساله بلا کسر، مصحوب مردم معتمد جهت ایشان فرستاده می‌شد.
3- در باره این سلسله نگاه کنید به:.
A. Rizvi, Asocio- intellectual history of the Isna ' Ashari Shi'ism in India, Canberra, 1986, 281- 293.
4- اعیان الشیعه، ج 8، ص 185
5- A. Rizvi, 682 در آنجا همین مطلب را نقل کرده اما آن را در دوره برهان اول نظام شاه آورده است. و طبعا سید حسن به عنوان فرزند برهان خوانده شده است.
6- همان، صص 178- 175
7- همان، ص 143
8- همان، صص 484 و 485
9- همان، صص 101 و 102

ص: 76
قرن شانزدهم آمده بودند، و شهرت و توفیقی در هند به دست آوردند، نظام الدین احمد بن محمد معصوم شیرازی مکی مدنی (م 1086/ 76- 1675) بود که فعالیت خود را با مدیحه‌سرایی در تجلیل شریف مکه زید بن محسن آغاز کرد. وی در سال 1055/ 46- 1645 به دکن رفت. حاکم گُلْکنده عبدالله قطب شاه، ریاست قلمرو خود را به او داد و دخترش را نیز به ازدواج وی درآورد.
(1) زمانی که حامی او در سال 1083/ 1672 درگذشت، او تلاش ناموفقی را برای به دست آوردن حکومت گلکنده انجام داد و روزهای پایانی زندگیش را در زندان گذراند. (2) فرزند او، علی خان بن معصوم مدنی شیرازی (م 1120/ 1709) شاعر، مورخ و نسب شناس معروف، نویسنده کتاب «سلافة العصر»، در مدینه متولد شد و در مکه درس خواند. در سال 1068/ 1658 در سن نوزده سالگی، روش پدر را دنبال کرده، به حیدرآباد رفت.
وی برای 48 سال در هند ماند و به نزدیک‌ترین وزیر اورنگ زیب سلطان مغول شد. (3) به طور خلاصه، باید گفت بر اساس آگاهیهای اندک در دسترس، چنین به نظر می‌رسد که تشیع مدینه به عکس مکه، بیشتر در خاندانهای محلی بود که به طور سنتی مناصب عمومی داشتند. دانشمندان شیعی از خارج یا از مکه برای زیارت به مدینه می‌آمدند و اندکی از آنان در همانجا اقامت می‌گزیدند. مکه به عنوان مرکز اصلی تجمع، تحصیل و مباحثه شیعیان حجاز و غیر حجاز بود.
افزوده مترجم
به نظر می‌رسد جدای از سادات، شهر مدینه، از قرون پیشین شیعیان بومی داشته و این وضعیت تا دوره صفوی و پس از آن تا امروز وجود دارد.
زمانی که در سال 654 در حرم نبوی آتش سوزی شد، از آنجا که شیعیان در حرم نفوذی داشتند، از سوی یک شاعر سنی گفته شده که چون دست روافض آنچه را لمس کرده، این آتش برای از بین بردن آثار لمس آنها بوده است:
لم یحترق حرم النبی لحادث یخشی علیه و ما به من عار
لکنها ایدی الروافض لامست تلک الرسوم فطهّرت بالنار
ظریفی شیعی هم در پاسخ گفته بود:
لم یحترق حرم النبی لحادث و لکل شی‌ء مبتدع عواقب


1- درباره سلسله قطبشاهیه نک:
341- 292،.، 1974،،...
2- اعیان الشیعه، ج 3، صص 154 و 155؛ معجم المؤلفین، ج 2، ص 159 337- 336،.؛ 603- 601،.
3- اعیان الشیعه، ج 8، صص 152 و 153؛ معجم المؤلفین، ج 7، ص 28.
[مترجم]: وی در سال 1120 در شیراز درگذشت. ریاض العلما، ج 3، صص 367- 363.

ص: 77
لکن شیطانین قد نزلا به و لکلّ شیطان شهاب ثاقب
باید گفت که این حضور ادامه داشته و هیچگاه قطع نشده است.
اما از دوره مورد بحث مؤلف، نقلی از سیدنعمةالله جزایری داریم. وی می‌نویسد: در سال 1095 به حج مشرف شده و به مدینه رفتم. در آن‌جا شیعیان را دیدم که بدون تقیه به زیارت بقیع می‌روند. یکی از ساکنان مدینه به من گفت که سال پیش علمای مدینه به تفتیش کتبی که در خزانه بقیع بود رفته و نسخه‌ای از المزار شیخ مفید را یافتند که در آن بر خلفا لعن شده بود. کتاب را نزد قاضی آورده و از او خواستند که اجازه دهد قبه امامان را تخریب کنند. قاضی نپذیرفت و کار شکایت به استانبول کشید که البته خواسته آنها مقبول نیفتاد.
(1) تشیع در جبل عامل
با تسلط دولت عثمانی، جامعه کهن شیعه، در آغاز یک راه طولانی رشد فرهنگی قرار گرفت و این علی رغم ناثباتی‌های منطقه‌ای بود که در این سرزمین وجود داشت.
در حالی که منابع اقتصادی، ثروت و قدرت نظامی در دستان رؤسای محلی بود، برخی از آن‌ها شیعی بودند، مانند علی الصغیر در جبل، حرفوش در بعلبک و کرح نوح در دره بقاع. در این مناطق، تعلیم و تربیت در انحصار چند خانواده از علما و فقها بود که مرتب ازدواجهای داخلی داشته و مناصب از پدر به فرزند منتقل می‌شد. این خاندانهاکه به عنوان شیخ روستا و راهنمایان مذهبی عمل می‌کردند، بر پیروانشان نفوذ داشتند، اما نتوانستند تشکیلات مذهبی منظمی به وجود آورند. در بیشتر اوقات، حتی عالمان برجسته، مجبور بودند تا ضروریات زندگی خویش را خود تأمین کنند. (2)برآمدن سلسله صفوی، به طور طبیعی، تأثیر زیادی بر جامعه شیعه گذاشت. علی بن عبدالعال کرکی (م 940/ 34- 1533) از نخستین کسانی بود که دعوت شاه اسماعیل را


1- المقامات، نسخه خطی مرعشی، ش 3396 برگهای 359 و 360
2- منابع غنی‌ای در باره جبل عامل وجود دارد که من به سه مورد اشاره می‌کنم. محسن الامین، خطط جبل عامل، بیروت، 1961؛ محمد تقی الفقیه، جبل عامل فی التاریخ، بیروت، 1986؛ م. بابر الصفا، تاریخ جبل عامل بدون محل و تاریخ چاپ.

ص: 78
پذیرفت و به ایران آمد تا به عنوان عالی‌ترین مقام مذهبی در دولت شاه طهماسب فعالیت کند.
(1)نمونه‌های مشابه، به ویژه از میان همشهریهای وی از کرک نوح، وجود دارد، در همان حال، شمار زیادی از آنان در منطقه باقی ماندند تا زندگی ساده و زاهدانه و کار مطالعه و نوشتن را مانند اجداد خود ادامه دهند. همچنین در بالا بردن سطح آموزشها و تحصیلات و فضل خود در ارتباط مداوم با دانشمندان سنی بکوشند. برخی از آنها در تلاش برای به رسمیت شناخته شدن خود به عنوان «علما» از طرف نهادهای مذهبی دولت عثمانی بودند.
نمونه این برخورد زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی، رهبر برجسته مذهبی جبل عامل در قرن شانزدهم (2) و شاگرد وفادارش حسین بن عبدالصمد عاملی (3) (م 984/ 1576) است که همراه استاد به استانبول رفتند تا پستی در یکی از مدارس به دست آورند. پس از آن که در دمشق و حلب چنین پستی به دست نیامد، شهید به عنوان مدرس، در مدرسه‌ای در بعلبک تعیین شد و حسین در مدرسه‌ای در شهر بغداد.
توجه زین الدین در ایجاد یک رتبه مدرّسی در عثمانی، یا ایجاد یک موقعیت استوار در جهت بنای استقلال مالی برای خود و شاگردانش بود؛ بدان امید که این جمع را از برخی از حمایتهای ناجور کسانی از رهبران محلی شیعه که حاضر به اعطای موقعیت ویژه و ممتازی به علما نبودند، آزاد سازد. متأسفانه این تجربه عمر کوتاهی داشت. پس از آن که وی به مدت دو سال در بعلبک، بر طبق مذاهب خمسه فتوا می‌داد، به زادگاه خویش بازگشت و خود را از دنیای خارج منزوی کرد. حسین بن عبدالصمد شاگرد او در بغداد هم، پست خود را به دلیل ناکافی بودن وقف آن وانهاد. (4) کشته شدن زین الدین (966/ 1558) در راه استانبول، در حالی که سلطان و علمای آن شهر وی را خواسته بودند، طور ناخوشایندی یادآور برخورد ظالمانه و متعصبانه همقطاران سنی او و برخورد سخت آنها در از میان بردن همه جوامع شیعی عرب بود. احتمالا این رخداد راه را برای مهاجرت هرچه بیشتر علما به ایران یا نقاط امن دیگر هموار می‌کرد. (5) جالب آن که اعقاب بلافصل وی مصمم شدند تا در سرزمین عثمانی بمانند. فرزند او جمال الدین حسن عاملی (م 1011/ 1602) یک عالم برجسته شیعی در نوع خود، به استثنای یک دوره کوتاه که برای تحصیل در نجف بود، در جبل عامل زیست. بر اساس یک نقل، وی سفر زیارتی به مشهد را هم نپذیرفت، از آن جهت که مبادا شاه عباس اول به وی تکلیف کند


1- در باره کرکی به مقاله مادلونگ در دائرة المعارف اسلام EI 2 مدخل «AL- Karaki» رجوع کنید. در باره موقعیت او در دوره صفوی‌نک:.
S
AID AMIR ARJOMAND
Two decrees of Shah Tahamsp Concerning Statecraft and theAuthority of Shaykh al- karali
رد ه‌دش ه‌مجرت (AID AMIR ARJOMAND S
ed)Shiism, Authority and Political Culture, 19990250- 262)
2- اعیان الشیعه، ج 8، صص 143- 158؛ امل الامل، ج 1، صص 85- 91؛ تکلمة امل الامل، صص 212- 217 الدر المنثور، علی‌العاملی، قم، 1398 ق، ج 2، صص 149- 199، لؤلؤة البحرین، صص 23- 28؛ معجم المؤلفین، ج 4، صص 193- 194
3- اعیان الشیعه، ج 4، صص 56- 66؛ امل الامل، ج 1، صص 74- 77؛ تکملة امل الامل، صص 182- 186؛ روضات الجنات، ج 2، صص 338- 339؛ معجم المؤلفین، ج 4، ص 17
4- در باره سفر شهید به استانبول نگاه کنید به:.
M. S
ALATI,
Ricerche suiio sciismo nellImpero: il viaggio di Zayn al- Din al- Ahahid al- thania Istanbul al tempi di Solimano il Magnifico Oriente Moderno N. S. 9, 1- 3( 1990 ), 81- 92.
5- اندکی پس از کشته شدن شهید ثانی، شاگرد وفادار او حسین عاملی، همراه خانواده خود به دربار صفوی رفت. شاگرد دیگر او، علی بن احمد بن ابوجعفر الحارثی الهمدانی م 1005/ 1597 جبل عامل را برای پیوستن به خانواده خود ترک کرد. وی ابتدا در کربلا توقف کرد، پس از آن به دورق رفت و از آنجا عازم هویزه شد. اعیان الشیعه، ج 8، ص 162

ص: 79
تا در ایران بماند.
(1) فرزند وی، محمد عاملی پس از فوت پدر و معلم خود، جبل عامل را ترک کرد و برای پنج سال در مکه زندگی کرد. در این سالها او از نزدیکان میرزا محمد استرآبادی بود و در کار تألیف «رجال» از نظر تنظیم و تجدید نظر در آن، به وی کمک می‌کرد، همچنان که یک نسخه از آن را استنساخ کرد. وی به جبل عامل بازگشت و از آنجا به کربلا رفت و در نهایت در مکه سکونت گزید و همانجا در سال 1030/ 1621 درگذشت. گفته شده است که شاه صفوی با اصرار از وی دعوت کرده بود تا به دربار وی بیاید اما او رد کرده بود. (2) مسن‌ترین فرزند وی، زین الدین محمد عاملی (م 1064/ 1654) شاعر پر آوازه، دو بار به ایران آمد، اما بیشترین سالهای عمرش را در مکه گذراند. (3)حرفوش بعلبک و ابن علوان، همسایگان کرک نوح، دو نمونه دیگر از مقامات رسمی عثمانی شیعی بودند که در منطقه حضور داشتند. حرفوش به عنوان حاکم بعلبک خدمت کرده و برای مدت کوتاهی اداره منطقه حمص را هم بر عهده داشتند آنها با حاکمان (4) دمشق نیز پیوندهایی داشتند. بر اساس سیاست عثمانیها در منطقه، حرفوش به عنوان نیروی برای مهار کردن قدرت رو به رشد دروزیان به کار گرفته شد، به طوری که در سال 1036/ 1625 فخرالدین دوم معن در نهایت آنها را شکست داد و از بعلبک بیرون راند. اندکی بعد، یکبار دیگر، آنها به عنوان حاکمان محلی بقاع در قرن هیجدهم ظاهر می‌شوند. (5) آنچه بیشتر به بحث مربوط است، به عقیده من، خانواده ابن علوان است، خانواده‌ای از سران اشراف که اعضای آن به طور انحصاری پست نقیب الاشراف بعلبک را از دوره ممالیک در اختیار داشتند. برجستگی ابن علوان، از سرپرستی وی نسبت به یکی از اماکن مقدس واقع در کرک نوح که گفته می‌شود مقبره نوح پیغمبر است، برگرفته شده است. پیوند آنها با این مکان مقدس مانعی بر سر راه تلاشهای ممالیک برای جایگزین کردن سنیان در سرپرستی بر آن، در آن زمان بود، آن هم درست زمانی که، نیز به دلیل موقوفات آن، به تدریج بر موقعیت اقتصادی و اجتماعی حرم افزوده می‌شد.
عثمانیها، از طریق حَنَش، مقدّم دره بقاع در آن زمان، بر اهمیت این منطقه افزودند. در میان سالهای 935- 950/ 1529- 1544 محمد بن ناصرالدین الحنش، وقف بزرگی را شامل


1- نک: علی العاملی، الدرالمنثور، ج 2، صص 209- 199؛ محبی، همان، ج 2، صص 23- 21؛ امل الآمل، ج 2، صص 63- 57؛ تکملةامل الآمل، صص 142- 138؛ روضات الجنات، ج 2، صص 302- 296؛ لؤلؤة البحرین، صص 51- 45
2- علی العاملی، ج 2، صص 222- 209؛ معجم المؤلفین، ج 9، صص 200- 191 تکملة امل الآمل، ص 341؛ لؤلؤة البحرین، صص 85- 82؛ روضات الجنات، ج 7، صص 45- 39
3- علی العاملی، ج 2، صص 238- 222؛ لؤلؤة البحرین، صص 82- 80؛ امل الآمل، ج 1، صص 98- 92؛ اعیان الشیعه، ج 7، صص 162- 159؛ محبی، ج 2، صص 191 و 192؛ معجم المؤلفین، ج 4، ص 194؛ تکملة امل الآمل، صص 220 و 221
4- Janisseries جان نثار/ ینی چری.
5- در باره حرفوش نگاه کنید به:.
A. A
BU
H
USAYN
, Provincial Leaderships in Syria, 1575- 1650, Beirut, 1986, 126- 152; A. M. BAKHIT, The Ottoman Province of Damascus in the 16 th Century, Beitut, 1982, 175- 178

ص: 80
قنوات آب، باغها و اختصاص زمینی برای نگهداری حرم ایجاد کرد و مدیریت و سرپرستی آن را به نقیب الاشراف سید علوان بن علی بن حسین و اعقاب وی واگذار کرد. نکته جالب آن که در متن وقف نامه، از سیدعلوان مانند اجدادش، به عنوان شیخ الاسلام و با تعبیر «قدوة العلماء السادة الشافعیة» یاد می‌شود.
(1) منابع تأیید می‌کنند که این خانواده طی چهار قرن حکومت عثمانی سرپرستی حرم را در اختیار داشته است. (2) این نکته قابل توجه است که ابن علوان شاخه لبنانی یک خاندان شیعی دمشق را بنیاد گذارد که آنها هم مکان مقدس محلی دیگری را که مقبره سیده زینب است در اختیار داشتند. (3) تشیع در حلب
حلب شهری با پیشینه تشیع، حتی بعد از سقوط دو دولت شیعی حمدانی و مرداسی و روی کار آمدن قدرتمندانه سنیان یعنی زنگیان و ایوبیان و ممالیک، همچنان به جذب و میزبانی علمای شیعه به خود ادامه داد. هنوز در قرن چهاردهم، با وجود آزار و تعقیبها که هر لحظه بلاد شام را در می‌نوردید، شمار علمای شیعه که به تنهایی در آن شهر زندگی می‌کردند تا پانزده نفر می‌رسید. (4) خاندان کهن و برجسته بنوزهره از سادات حسینی که معتقد بودند که از نسل امام جعفر صادق علیه السلام هستند، از جمله خانواده‌های روحانی و هدایتگر شیعی بودند که در این شهر زندگی می‌کردند. در واقع، منابع سنی، از آنها به عنوان عامل شیوع بدعتی در حلب یاد می‌کنند که از سوی حران آمده است، در حالی که آنها در اصل از مردمان مدینه بودند.
بنوزهره از طریق به انحصار در آوردن مقام نقیب الاشرافی، به عنوان رهبر اشراف حلب به دست آوردند و در اواسط قرن چهاردهم برای آنها وقف بزرگی که مربوط به برخی روستاها و زمینهای حاصلخیز کشاورزی آن ناحیه بود، ایجاد کردند. (5) با پیروزی عثمانیها، تشیع در حلب رو به افول گذاشت. منابع ادبی تنها چند گزارش از بنوزهره ارائه می‌دهند اما از فعالیتهای مذهبی شیعی آنها آگاهیهای روشنی در اختیار نمی‌گذارند. در نهایت در قرن شانزدهم، حضور تشیع در میان تاجران بزرگ و نیز جامعه اشرافی که در یکی از دو حرم از نوادگان علی علیه السلام در حلب زندگی می‌کنند، یعنی مشهدالحسین


1- در باره کرک نوح نگاه کنید به: نصرالله، تاریخ کرک نوح، دمشق، 1986؛ 2 EI مدخل «کرک نوح» از OURDEL D. S؛ در باره خاندان حنش نک:.
M. A. BAKHIT, The Role of the Hanash Family, 790- 976/ 1388- 1568, in Land Tenureand Social Transformation in the Middle East, T. Khalidi ed., Beirut 1984, 257- 289. M. A. B
AKHIT
, The Ottoma Province of Samascus in the 16 th Century, 204- 206.
2- نصرالله، همان، ص 186
3- شیخ حر عاملی در کتاب امل الامل از محمد بن احمد الحتانی العاملی به عنوان قاضی بعلبک در حوالی 1030/ 21- 1620 یاد کرده است امل الامل، ج 1، صص 137- 138. تمامی آن چیزی که ما در باره وی می‌دانیم منحصر به شعری است که تمایل شیعی او را نشان می‌دهد.
4- 1.M. M
OMEN,
An Introduction to Shii Islam, New Haven 1985, 97.
5- در باره بنو زهره بنگرید به:.
M. S
ALATI,
Ascesa e caduta di una famiglia di asraf sciiti di Aleppo: i Auhrawi o Zuhra- Zada( 1900- 1700), Roma, Istituto per lOriente 1992.

ص: 81
نمودار می‌شود.
(1) کامل الغزی، مورخ حلبی، به روشنی اظهار می‌کند که شیعه در پرده تقیه فعالیت می‌کردند تا قدرت را به ضرر سنیان دست آورند، این فعالیت تا قرن هفدهم (دوازدهم) ادامه داشت. اما وی آنها را نمی‌شناساند یا نمی‌خواهد بشناساند. (2)مهمه دفترلری (3)
به ما گزارش می‌دهد که در داخل و خارج مرزهای تاریخی این ایالت، اوضاع آشفته بوده است: گروههای قزلباش در ارفه
)Urfa(
در سال 1574؛ یک لعنت کننده بر سه خلیفه نخست در عین‌تاب در سال 1570؛ و بالاتر از همه، شاه اسماعیل دروغین در منطقه البستن 99 (Elbistan) به سمت شمال مَرعش که یک شورش ضدی عثمانی را در سال 1578 رهبری کرد. (4) همینطور ما می‌دانیم که حزب اردبیل، در خود حلب هم نیرومند بوده است. (5).
زمانی که به دیوان حکومتی مراجعه می‌کنیم، بنی زهره را در سال 1630 می‌بینیم که در عملا برخورد نزاع‌گرایانه از موضع خود ندارند، به ویژه در باره شخص احمد افندی زُهْروی.
من جزئیات زیادی را در ارتباط با زهروی‌ها ملاحظه کردم که بر اساس آنها می‌توان اظهار کرد که میان سالهای 1630 تا 1680 آنها به صورت یک گروه محدود از نخبگان محلی بودند که این خود نتیجه فعالیتهای شدید و گسترده اقتصادی آنها در باب تجارت، پرداخت وام، تولید صابون و داشتن مقامهای رسمی بود. آنها همچنین پیوندهای اجتماعی- سیاسی استواری را با دیگر خاندانهای برجسته از طریق ازدواج فراهم آوردند، خاندانهایی مانند کواکبی که از عالمان مذهبی و مفتیان بودند. احمد زهروی برای مدتی مسؤولیت موقوفات مکانهای مقدس منطقه حلب (42- 1639) و «قسام عسکری» (45- 1644) دو منصب مهم را بر عهده داشت.
در سال 1654 و 1656 احمد زهروی و برادرش بهاءالدین، وقفی را شامل دو کارخانه صابون سازی، مغازه، باغهای میوه و زمینهای کشاورزی ایجاد کردند. وقفنامه‌های این دو مورد، نشان می‌دهد که آنها وفادار به ایمان مذهبی پدران خود بودند به این ترتیب که در باره این دو مورد هبه قطعی آمده است که بر فرض از بین رفتن خاندان آنها، باید نیمی از وقف


1- در باره این مشهد بنگرید به:.
J. S
AUVAGET,
Deux sanctuaires chiites a Alep, Syria( 1928), 224- 237; B. A
MORETTI SCARCIA,
Aproposito della tipologia religiosa sciita: A leppo- M ashhad, in S tudi in onore di F rancesco G. abrieli, R oma, 1984, II, 701- 709
نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، 26- 1922، (سه جلدی)، ج 1، صص 278- 285، ابن شحنه، الدر المنتخب فی تاریخ مملکة حلب، دمشق، 1984، صص 85- 90
* مترجم: نیز نگاه کنید: احیاء حلب و اسواقها، خیرالدین الاسدی، دمشق، 1984، صص 348- 350). در آنجا مطالبی به نقل از ابن شداد در الاعلاق الخطیرة (ج 1، ص 50) و او از ابن ابی طی مورخ شیعی حلبی در قرن هفتم آورده است)
2- الغزی، همان، ج 1، ص 192
3- مجموعه اسناد دوره عثمانی است که گزارشهای شورشها ومخالفتها از نواحی مختلف در آن گردآوری شده است.
4- 1. C. H. I
MBER.
The persecution of Ottoman Shiites Accirding to the Muhimme Defterleri, 1565- 1585 Der Islam 56 1979 , 250- 253.

5- . M. M. 2 NEMO 106,. tic, po,

ص: 82
برای مشهد المحسن، دومین مکان مقدس در حلب
(1) و نیم دیگر آن برای هزینه زائران حرم امام حسین علیه السلام در کربلا باشد. صرفنظر از اختصاص این بخششها به حرم موجود در حلب، اختصاص آن به زائران مهمترین حرم در جهان شیعه که در کنترل و سرپرستی سادات عراق و حوزه اقتدار صفویان بود، امری شگفت انگیز و بی‌نظیر برای حلب است. (2) زوال زهروی‌ها در دهه پایانی قرن هفدهم و اضمحلال تقریبا کامل آنها در نیمه نخست قرن هیجدهم، به معنای پایان تشیع حلب بود. تمایلات هواخواهانه نسبت به امام علی علیه السلام در مراسم سالانه در روز عاشورا در قرن نوزدهم باقی ماند، (3) در حالی که عقیده اصیل شیعی محدود به چند روستا در منطقه ادْلِب (Idlib) و جبل سماعه شد. (4) پی‌نوشتها:


1- در باره آن به ارجاع شماره 54 نگاه کنید. و نیز:.
M. S
oberheim,
Das Heiligtum Shaykh Muhassin in Aleppo, Melanges H. Deremborg, Paris, 1940, 379- 390
* مترجم نیز نگاه کنید به: نهر الذهب، ج 2، ص 278، احیاء حلب و اسواقها، خیرالله اسدی، دمشق، 1984، صص 351- 352
2- در باره زهراوی‌ها نک:.
M. S
ALATI,
Ascesa e caduta di una famiglia di Asraf sciiti di Aleppo: i Zuhrawi o Zuhra- Zada( 1600- 1700 ), Roma, Istituto per lOriente 1992; on their waqf see also M. S
ALATI,
Alcunidocumenti giuridici aleppini in materia di waqf dei secoli XIV- XVII, Roma, 1991, 49- 61.
3- این جشنبها به تولد حضرت محمد ص یعنی مراسم مولد النبی ص ارتباط داده می‌شد. نک: الغزی، همان، ج 2، صص 282- 283
4- در باره این روستاها بنگرید به کار من با عنوان:.
I villaggi imamiti della provincia di Aleppo in epoca ottmamna, R. S. O. LXIII/ 4( 1989 ), 1990, 231- 255.

ص: 87

موقعیّت یهود در مدینه‌

عبداللَّه بن عبدالعزیز ادریس/ شهلا بختیاری
مراد از لفظ «یهود» در این بررسی دو معناست؛ یکی «نسب» و دیگری «دیانت».
خداوند تعالی می‌فرماید: ما کانَ ابْراهیمُ یَهُودیّاً وَ لا نَصْرانیّاً وَ لکن کان حَنیفاً مُسْلِماً
(1)، این آیه، اشاره به گردن نهادن به دین یهود دارد؛ مانند این‌که به کسی که مسیحیت را پذیرفته، «مسیحی» می‌گویند.
لغت دانان نیز به این معنا اشاره کرده‌اند.
ابن منظور می‌گوید: «هود به معنای توبه است: هادَ، یَهُودُ، هُوداً؛ یعنی کسی که توبه کرد و به سوی حق بازگشت، پس او توبه کننده است ... و هود الرجل یعنی به آیین یهود در آمد». (2) یهود به معنای نسب نیز می‌باشد که هم معنا با «بنی‌اسرائیل» است. (3) این لفظ در زبان عبری به معنای «فرزندان بنده خدا» یا «برگزیده خداوند» است. اسرائیل که لقب یعقوب است مرکب از «اسرا» به معنای بنده یا برگزیده و «ایل» به معنای خداوند است. (4)گفته می‌شود معنای «حرکت به سوی خداوند در شب» نیز می‌دهد. (5) همینطور به معنای «شدید» یا «قوی» هم آمده است. (6)
همچنین آنها یهود نام گرفته‌اند چون به یهوذ بن یعقوب- که حکومت در خاندان وی استقرار یافت- منسوبند. در اینجا ذال ناخوانا تبدیل به دال بی نقطه گردیده و «یهود» شده است. (7) مورّخان مسلمان به این نکته توجه کرده‌اند. سهیلی معتقد است:
«یهود مانند ثمود اسم خاص است و ادامه می‌دهد: آنها به یهوذبن یعقوب، که ذال آن


1- آل عمران: 27 «حنیف» یعنی کسی که به چیزی روی کند، هنگامی که به آن مایل باشد. همچنین به کسی که از دین باطلی روی گرداند، گفته می‌شود او حنیف است و دین حنیف دارد. فلان شخص دین حق اختیار کرد هنگامی که مسلمان شد. نگاه کنید به:
زمخشری: اساس البلاغه، ص 144
2- لسان العرب، ج 5، ص 439
3- «اسرائیل» لقب یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پدر یهودیان است که به سبب انتساب به او، آنها را به این خوانده‌اند نگاه کنید به: ابن اسحاق، السیره، ج 1، ص 12؛ شنوده، الیهود، ص 15 و 20؛ طنطاوی، محمد سعید، بنی اسرائیل فی القرآن، ج 1، ص 6
4- طنطاوی، همان‌
5- سهیلی، الروض الأُنُف، ج 2، ص 294
6- برای آگاهی از معانی مرتبط با این اسم و ارتباط آن با نوشته‌های به خط میخی و زبان کنعانی، نگاه کنید به:.
The Interpreter`s Dictionary of the Bible Abingdon press, Newyork, vol. zp. 166.
7- بیرونی؛ تاریخ الملل و النحل، ج 2، ص 4. طنطاوی از او در کتابش اقتباس کرده است، بنی اسرائیل فی القرآن، ص 8 سهیلی: الروض الانف، ج 2، ص 291. یعقوبی: تاریخ، ج 1، ص 31. شنوده: الیهود، ص 14

ص: 88
تبدیل به دال شده منسوبند. پس هنگامی که یهود با الف و لام گفته می‌شود هر دو جنبه نسب و دین- یهودیت- محتمل است.
اما نسب، بنابرگفته آنها منظور بنده‌ای در میان بندگان است و از دین همانند زرتشتی و مسیحی مقصود این است که آن صفتی است نه این که منسوب به پدری باشند».
(1)
هدف ما از گزیدن این موضوع از کلمه یهود، زمینه‌سازی برای بحث درباره اصل یهود در مدینه است و این‌که آیا نسب آنها از بنی‌اسرائیل است یا از عربهای یهودی شده؟
و گمان نداریم که رسیدن به حکم قطعی از حقیقت و سابقه وجود آنها در مدینه آسان باشد؛ زیرا این بحث به مطلبی برمی‌گردد که متون تاریخی گفتگو درباره آن را آشکارا رها کرده‌اند. (2) با این همه، این امر موجب نمی‌شود که اشاره‌ای هرچند کوتاه، به اختلاف منابع درباره اصل یهود و آمدنشان به یثرب نداشته باشیم. تعدادی از مورّخان معاصر تصور کرده‌اند هنگامی که نبونید به تیماء آمد، یهود همگی در سپاه او بودند و در آنجا و دیگر نواحی حجاز ساکن شدند تا به یثرب رسیدند. (3)
با آگاهی به این‌که در اخبار مدوّن نبونید، اشاره‌ای به وجود یهود در سپاهش یا سکونت آنها در این سرزمین نشده‌است. (4) اگر این روایت درست باشد، می‌شود چنین توجیه کرد که شاید تعداد آنها اندک بوده و یا در سپاه او نقش مهمی نداشته‌اند.
مورّخان می‌نویسند: تعدادی نوشته نبطی در حجر و دیگر نواحی سرزمین نبط یافت شده، که اسامی عبری وارد شده در آنها، اشاره به این مطلب دارد که صاحبانشان از یهود بوده‌اند. (5)بعضی از این نوشته‌ها، به قرن اوّل میلادی تا سال 307 میلادی مربوط است. (6)
مسلم است سبب وجود پناهندگان یهودی در سرزمین عرب، طبیعی می‌نماید که گروهی از ساکنان فلسطین، در حدود قرن اول میلادی، به ارتفاعات حجاز و نیز به یثرب روی آورده و بعد از حاکمیت روم بر سرزمین شام و یورش آنان بر عبرانیان، به عموزاده‌هایشان پناهنده شده باشند؛ زیرا که این سرزمین از متصرفات روم دور بوده است. (7) از سوی دیگر بی‌شک یهودیان، بر عربهای ساکن در شرق مرز عربی به دیده نسل اسماعیل و ابراهیم و به نگاه خویشاوند می‌نگریستند و امیدوار بودند که آنان دین ابراهیم، جد عرب و یهود را بپذیرند. (8)


1- همان کتاب، ج 2، ص 291
2- جواد، المفصل، ج 6، ص 511
3- همان منبع، ج 6، ص 513.
«تیماء»، شهری از منازل شام، میان شام و وادی القری در مسیر راه حاجیان شام دمشق است. امروزه در قسمت شمال غربی مملکت عربستان سعودی، در شمال شهر العلا واقع است و زمینش برای زراعت حاصلخیز است. نگاه کنید به: کحاله عمر، جغرافیای شبه جزیره عرب، ص 129. «تیماء» یکی از شهرهای قدیمی به حساب می‌آید که نقش مهمی در تاریخ سیاسی و اقتصادی شمال جزیرةالعرب به دلیل قرار گرفتن بر سر راه تجاری میان شمال و جنوب داشت. نگاه کنید به: انصاری، دکتر عبدالرحمان طیب، «لمحات عن بعض المدن القدیمة فی شمال غربی الجزیرة العربیة»، بحثی است چاپ شده در جمله «الدارة»، شماره اوّل، سال اول، 1359 ه. 1975 م. چاپ ریاض، ص 82
در نقوشی که جدیداً در حرّان در سال 1956 م. کشف شده، ذکر شده است که نبونید در تیماء شهر زیبایی ساخت که قصری شبیه به قصر بابل در آن بود. انصاری، همان کتاب، همان جا و نبونید یا نابونهید یکی از پادشاهان بابل بود که حکومت بعد از سه نفر پادشاه پی در پی از خانواده نبوخذ نصر به او انتقال یافت و او در مدت هفت سال سلطنت، حکومت را آکنده از سستی و پریشانی نمود. او از خاندان کاهنان بود و در سال 555 ق. م. متوجه واحد تیماء شد. صالح، عبدالعزیز: الشرق‌الأدنی القدیم، ج 1، قاهره، 1977، ص 560، 561
4- جواد، همان منبع، ج 2، ص 513.
861-Islamic Culture, vol. 111, No 2, April, 9291, judaeo Arabic Relations in pre islamic Times. by Josef Horovity, P. 170.
جواد علی به اقتباس از او در کتابش آورده است، المفصل، ج 6، ص 513
«الحجر»، با کسر حاء وسکون جیم، نام سرزمین ثمود در وادی القری، میان شام ومدینه است. (یاقوت، معجم‌البلدان ج 2، ص 220- 221)
5- جواد، همان منبع، ج 2، ص 513
6- جواد، همان منبع، ج 2، ص 518. الشریف، مکه و مدینه، ص 307
7- لاندو، اسلام و عرب ترجمه به عربی منیر بعلبکی، بیروت، 1962 م. ص 16. جواد، همان منبع، ج 6، ص 514 به پاورقی شماره یک همان صفحه نگاه کنید

8- شنوده، الیهود، ص 26- 29؛ جواد، همان منبع، ج 6، ص 511

ص: 89
بجاست در اینجا به این مطلب اشاره کنیم که بعضی از پژوهشگران معاصر مایلند تا پیوند یهود و عرب، در حجاز و یثرب را به دوره‌های بسیار کهن بازگردانند، حتی شاید به بیش از هزار سال قبل از میلاد مسیح؛ یعنی بعد از خروج بنی‌اسرائیل از مصر به رهبری موسی علیه السلام.
(1)
یهودیان هنگام آمدنشان به سوی فلسطین و شام، با مقاومت و ایستادگی سختی روبرو شدند (2) و شاید گروههای کوچکی از آنها برای این‌که از بازگشت به مصر معاف شوند، ترجیح دادند به حجاز پناه برند تا امنیت و سلامتی به دست آورند و از زندگانی پرزحمت و مشقّت‌بار رهایی یابند و از کمبود نیازمندیها؛ مثل «خیار، هندوانه، تره، پیاز، و سیر» (3) خلاص شوند.
آنها شکایتشان را نزد موسی، به بی‌گیاهی سینا (4) تفسیر می‌کردند و نزد او داد و فریاد راه می‌انداختند در حالی که ناحیه حجاز و بسیاری از نقاط جزیرةالعرب در آن زمان از پردرخت‌ترین سرزمین‌های خدا بود. (5)
گروهی از مستشرقان می‌نویسند:
قبایل عبری در سال 1255 ق. م. در هجرتشان از مصر به سوی فلسطین، در سینا و نفود توقف کردند و موسی با زنی از عرب ازدواج کرد و آن زن خدای بیابانیِ سنگدل به نام «یاهو» را می‌پرستید؛ همان خدایی که بعد از آن «یهوه» خوانده شد. (6) اثر این روایت آن است که آشکارا به وجود علاقه‌ها و رابطه‌های دیرینه میان یهود و اعراب در زمان موسی اشاره می‌کند که برای پیدا کردن چراگاه، در صحراهای جزیرةالعرب یا در صحرای سینا جابجا می‌شدند و فلسطین را امتداد طبیعی حجاز می‌دانستند که در نتیجه آن، ارتباط ساکنان هریک از این سرزمین‌ها با دیگری طبیعی می‌نمود. (7)
و نیز با بررسی نوشته‌های مورّخان مسلمان، از پیوند یهود با اهل مدینه و پیشینه آن تا زمان حضرت موسی علیه السلام اشاراتی می‌توان یافت. تاریخنگاران به دنبال پیدا کردن عوامل سیاسی و گاه دینی برآمده (8) و مواردی از آنها را برشمرده‌اند؛ از جمله عوامل سیاسی، خطر عمالقه- ساکنان یثرب و جحفه از سرزمین حجاز- و حملات پی‌درپی آنان به بنی‌اسرائیل در شام بود که سبب شکایت بنی‌اسرائیل به موسی شد.
موسی علیه السلام سپاهی به مقابله با آنها فرستاد و دستور داد که همه‌شان را کشته، هیچ‌یک از آنها را زنده نگذارند. سپاه این مأموریت را انجام داد اما پسر پادشاه عمالقه را، که «ارقم» نام داشت، به حال خود رها کردند و


1- شنوده؛ الیهود، ص 34
2- شنوده؛ الیهود، ص 34
3- شنوده؛ الیهود، ص 34
4- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 159
5- Landau .R :Islamand the Arabs ,p .31
ترجمه عربی، ص 17
6- جواد، المفصل، ج 6، ص 513
7- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 250 و 251؛ سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
8- سهیلی، همان منبع، ج 2، ص 250- 251

ص: 90
به شام بازگشتند. آنها زمانی به شام رسیدند که موسی مرده بود. بنی‌اسرائیل خطاب به ایشان گفتند:
شما از دستور موسی سرپیچی کرده و با او مخالفت نموده‌اید، ما به شما جا و پناه نمی‌دهیم.
سپاهیان گفتند: ما به سرزمینی که بر آن غلبه کرده‌ایم بازمی‌گردیم و در آنجا می‌مانیم. پس بی‌درنگ به یثرب بازآمدند و در آنجا ساکن شدند و زاد و ولد کردند.
(1)
اما مورّخانی که این پیوند را به عامل دینی برمی‌گردانند، چنین می‌نویسند: آنگاه که موسی به همراه گروهی از بنی‌اسرائیل حج‌گزارد، به هنگام بازگشت، وارد مدینه شد و آن محل را جایگاه پیامبری دید که وصف او را در تورات می‌خواند، پیامبری که همان آخرین پیامبران است. گروهی از ایشان با هم مشورت کردند که آنجا بمانند، پس عده‌ای در محلی در بازار بنی‌قینقاع فرود آمدند و مدتی بعد گروهی از اعراب به آنها پیوستند و به دین آنها درآمدند. (2)
از سوی دیگر، گروهی از مورّخان مسلمان و دیگران چنین آورده‌اند که آمدن یهود به حجاز در عصر نبوخذ نصر یا بخت‌نصر بوده است که بعد از آمدن او به فلسطین، گروهی از یهودیان به وادی القری، خیبر، تیماء و یثرب فرار کردند و تا زمان ظهور اسلام آنجا ساکن شدند. (3)
یهودیت در میان عرب، (4) در قبایل حمیر، کنانه و بنی‌الحارث و کنده، (5) غسان، (6) بلی (7) و اوس و خزرج (8) راه یافت.
درباره یهودی شدن اوس و خزرج نوشته‌اند:
زنی که فرزندش زنده نمی‌ماند، با خود عهد بست که اگر فرزندش زنده بماند او را یهودی کند. (9) این امر نشان می‌دهد که یهودیت در میان اوس و خزرج رایج نبود و پذیرش آن نیز از روی خرسندی و رغبت نبوده است و ما را بر این اعتقاد رهنمون می‌شود که در دید عرب پذیرش دین یهود با بدی و ستم آمیخته بوده، تا حدی که یهودی شدن ملازم بود با هلاکت. به این معنا که مادر ترجیح می‌داد فرزندش زنده بماند حتی اگر یهودی شود! و در نظر او یهودی شدن فرزندش بهتر از مردنش بود!
البته این موضوع وجود گروههای کوچک در میان قبایل عربی را که به سبب اهداف سیاسی وارد دین یهودیت شدند نفی نمی‌کند؛ مانند «کعب بن اشرف» که از «طی‌ء» و از بنی‌نبهان بود و پدرش به مدینه آمد و با بنی‌نضیر هم‌پیمان شد و در میان آنها سربلندی یافت و با زنی از آنان ازدواج کرد. (10) و «جبل بن جوال» بن


1- سمهودی: همان منبع، ج 1، ص 157.
2- Donyy. R: Die lsrealiten zu mekka. S. 531 جواد علی از او به اقتباس در کتابش آورده است؛ المفصل، ج 6، ص 517 و 518. نبوخذنصر یا بختنصر پادشاه بابل سپاهی را به فلسطین فرستاد و پادشاه یهود را کشت و قومش را در سال 597 ق. م. اسیر کرد (صالح، عبدالعزیز، الشرق الأدنی القدیم، ص 277)
3- ابن اسحاق، اسیره، ج 2، ص 359؛ ابن حجر، الإصابه، ج 1، ص 222. سمهودی؛ الوفا، ج 1، ص 279 و 280. جواد، المفصل، ج 6، ص 514 پاورقی شماره یک در همان جا. رستم، الروم، ص 24
4- ابن قتیبه، المعارف، ص 621
5- بلخی، البدء والتاریخ، ج 4، ص 31
6- سمهودی، همان کتاب، ج 1، ص 162 و 163
7- طبری، جامع البیان، ج 3، ص 13 و 14
8- طبری: همان جا، مقلات که مقلی نیز گفته شده است، با کسر میم. درست‌تر گفته شعبه بن حجاح است که همان مقلات باشد.
مقلات از مقلت مشتق شده است نه از قلا. همان منبع، ج 33، ص 14 و پاورقی شماره یک، همان مقلات به معنای ماده شتری است که یک بار زاییده باشد و پس از آن بار نگیرد و زنی که فرزندش زنده نماند. جمع آن مقالیت است. بستانی، محیط المحیط، ج 2، باب قاف ماده قلت، ص 1749؛ ز مخشری، اساس البلاغه، ص 519
9- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359، سمهودی، الوفا، ج 1، ص 279 و 280
10- ابن حجر؛ الاصابه، ج 1، ص 222

ص: 91
صفوان بن بلال ذبیانی ثعلبی که با «بنی قریظه»
(1) بود و «حییّ بن اخطب» که بر بنی‌نضیر وارد شد. (2)گروهی او را در نسب عتیبة بن حارث بن شهاب بن جدیِ تمیمی، قهرمان عرب ذکر کرده‌اند. (3)
به نظر می‌رسد که یهودی شدن دستجمعی و گروهی نیز در فاصله میان دو قرن چهارم و پنجم میلادی پیش آمده است. (4) نقل شده که یمنی‌ها بدون استثنا در دین یهود وارد شدند و یهودیت دین رسمی آنجا شد. (5) همینطور اقوامی از بنی‌حارث بن کعب، غسان و جذام نیز یهودی شدند. (6)
از مطالب گذشته نتیجه می‌گیریم:
بودند اعرابی که یهودی شدند و گروههای خاصی را تشکیل می‌دادند و این امر ما را بر این باور می‌رساند که یهود بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و گروهی از یهودیان حجاز، عربهای یهودی شده هستند.
در مورد نسب بنی‌قریظه و بنی‌نضیر گفته شده که آنها عشیره‌ای از جذام بودند (7) و نیز گفته‌اند که آنها در زمان عادیا یا سموأل (8) یهودی شده‌اند. سموأل، که دوستی و ارتباط زیادی با امری‌ء القیس کندی داشت، (9) بین دو قرن پنجم و ششم میلادی می‌زیست. (10)
اگر مطالب ذکر شده درباره نسب بنی‌قریظه و بنی‌نضیر تا بنی‌اسرائیل را در نظر بگیریم، می‌یابیم که آنها از فرزندان خزرج بن صریح بن سبط بن یسع بن سعد ابن لاوی‌بن جبربن نحام‌بن عازر بن عیزر ابن هارون بن عمران علیه السلام هستند. (11)اگر از بیان سلسله نسب بعد از «خزرج بن صریح» چشم‌پوشی کنیم، می‌بینیم که آنها همگی نامهای یهودی هستند که به اقتضای حال، تعدادی از نامهای پیامبران را نیز دربر دارند.
به نظر می‌رسد از وجود اسم خزرج در اول سلسله نسب تا آخر بیشتر اسمهای کهن آنها عربی است (12) که بر قدمت پیوند مکانی آنها با خزرج تأکید دارد و احتمالًا نسبی عربی است که با جایگزین کردن اسم‌های عربی، می‌خواستند اهمیت و احترامشان با پیوند دادن نسب خود به پیامبران دینشان زیاد شود.
این سخن مسلّم است که یهود؛ اعم از بنی‌قریظه و بنی‌نضیر که به یثرب مهاجرت کرده بودند، بعد از نشست و برخاست با اعراب در یثرب و تأثیر گرفتن از آنها، ترجیح دادند اسم‌های عربی داشته باشند. مگر این‌که آن اسم بر غیر عرب نیز صادق باشد. پس بر یهود یا هر امّتی که هستی و اصول و دینی دارد سخت است که


1- ابن اسحاق؛ همان منبع، ج 2، ص 359
2- سهیلی؛ الروض الانُف، ج 2، ص 289
3- جواد، المفصل، ج 6، ص 539 و 540
4- ابن اسحاق: همان منبع، ج 1، ص 12 و بعد از آن؛ یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 257؛ جواد، همان مبنع، ج 6، ص 537 و بعد از آن‌
5- یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 257
6- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49 و 52؛ جذام، او عمرو بن عدیب بن حارث بن مرة بن أدد بن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ است ابن حزم، الجمهرة، ص 419 و 420. به نظر می‌رسد که بنی‌جذام در روزگار امویان به شمال انس گرفتند و از شهر و نسب اصلی خود دوری کردند. ذکر شده است که روح بن زنباع که از بنی افصی بن حرام بن جذام است، خواست که نسب جذام را به مضر برگرداند و می‌گوید: جذام ابن اسد برادر کنانه و اسد پسر خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر می‌باشد. ابن حزم، همان منبع، ص 420، 421
7- یعقوبی، همان منبع، ج 2، ص 52؛ ضیف دکتر شوقی، العصر الجاهلی، ص 239
8- ابن خلدون، تاریخ، ج 1، ص 91- 95 چاپ قاهره، 1355 ه.
9- جواد، المفصل، ج 3، ص 368- 360
10- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 161
11- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359 و 360؛ الشریف، مکه مدینه، ص 296 و 297
12- کستر: حیره و مکه، ص 11. الشریف: همان کتاب، ص 306 و 320

ص: 92
آن را تصدیق کند. یهود هنگام آمدن به یثرب در اوج قدرت و برتری بودند،
(1)اما عرب در دوره جاهلیت خود هیچ حکومت یا میراث دینی نداشتند که بتوان گفت اسامی خود را بر یهود تحمیل کردند؛ (2) مانند وضعی که بعدها، هم در مورد یهود و هم دیگر قبایل و شهرهای مفتوحه اتفاق افتاد. (3)
گفته‌اند زبان عبری در نامهای محلهایی از حجاز که یهود بر آن وارد شدند، تأثیر جدّی و آشکار گذاشته است. به عنوان مثال «وادی بطحان» در مدینه که معنای عبری آن «اعتماد» است و نیز «وادی مهزور» در مدینه به معنای «نهر آب» است همچنین کلمه «أریس» در زبان عبری و آرامی، به کشاورز کشت‌کار اطلاق می‌شود و «چاه رومه» که عثمان بن عفان آن را از یک یهودی خرید به معنای چاه «بالای دره» است. (4) و این، بر بعضی آثار لغوی یهودی قدیم در حجاز تأکید دارد که بر مناطقی از آن فرود آمدند و همین دلیلی است بر سخن ذکر شده از تأثیر بیگانگان در سرزمینی که در آن ساکن شدند.
از مطالبی که بر عرب بودن بنی‌نضیر و بنی‌قریظه دلالت دارد، سخن سمهودی است. وی می‌نویسد: بنی‌قریظه بر این باور بودند که از نسل شعیب پیامبرند و شعیب از جذام بوده است. (5) پس اگر این مطلب درست باشد شکی در عرب بودن آنها باقی نمی‌ماند.
به نظر می‌رسد که یهود بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و دیگران در هجرت به مدینه پیشگام بودند. در این‌باره سمهودی عقیده دارد: زمانی که رومیان بر شامیان غلبه کردند، بنی‌قریظه و بنی‌نضیر و بنی‌هدل از شام به قصد کسانی از بنی‌اسرائیل که در حجاز بودند فرار کردند. (6) بنی‌هدل که عموزاده‌های قریظه و نضیر هستند، از آنها نیستند؛ زیرا نسب بنی‌اسرائیل بالاتر از آنهاست. (7)
تاریخ به وجود بنی‌جذام در شام و حسمی (8) اشاره می‌کند و می‌نویسد که آنها مقام عالی و رهبری میان عربِ شام داشتند (9) و بیشترشان مسیحی بودند. (10)
مسیحیت دین رسمی دولت روم بود و گردن نهادن بنی‌جذام به دین مسیحیت، حاکی از فرمانبرداری ایشان از دولت روم بود. (11) همچنانکه می‌بینیم کاری که بیانگر سرپیچی و خروج آنان علیه دین رسمی باشد، از آنان سرنزد. (12)
آنچه که بر عرب بودن بنی‌قریظه و بنی‌نضیر دلالت می‌کند، پایبند نبودن آنها


1- الشریف: همان کتاب، ص 320
2- بارتولد واسیلی ولادیمیر، تارخ الحضارة الإسلامیه ترجمه عربی، حمزه طاهر، چاپ 3، قاهره 1958 م. ص 33؛ بروکلمان کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 119- 93 و در جاهای مختلف‌
3- ولفنسون، تاریخ الیهود فی بلاد العرب، ص 17
4- سمهودی: الوفا، ج 1، ص 162، در باره نسب شعیب: باید گفت که او پیامبری بود در میان قومی که به آنها حضورا می‌گفتند، و از عرب بائده، از فرزندان ار فخشذبن یقطن بن عابر بن شالخ بن ارفخشذ، از عموزاده‌های جرهم و حضرموت و سلف بودند.
سرزمین حضورا در رس بود و آنها کافر بودند و بت می‌پرستیدند. از میان خودشان پیامبری به نام شعیب بن ذی مهرع بر انگیخته شد. اما آنها او را تکذیب کردند و مانند دیگر ملّتها هلاک شدند، ابن خلدون، تاریخ، چاپ قاهره، 1355 ه. ج 1، ص 46 و می‌نویسد که:
سرزمین جرهم در یمن بود و آنها به عبری صحبت می‌کردند. در متنی که ابن خلدون روایت کرده ملاحظه می‌شود که او حضورا را فرزندان حضرموت و جرهم قرار می‌دهد، یا این که حضورا قبیله‌ای بودند که محلّشان در آنجا محل قبیله جذام جنوبی نیز بود و ذکر شده است که سرزمین حضورا رس در حضرموت بود جواد، المفصل، ج 1، ص 347 متوفی که در دست ماست کمک بیشتری در توضیح کافی از جذام و حضورا بیش از این ارتباط مکانی نمی‌کند، بعلاوه پیشتر ذکر شد که بنی قریظه می‌پنداشتند از نسل شعیب و از بنی جذام هستند. ابن حزم، جمهره، ص 334؛ سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 162 در جمهره نیز اشاره‌ای بدون واسطه به خویشاوندی جذام و حضوراً به سبب اجتماع نسبشان در سبأ می‌یابیم. پس جذام همان بنی عدی بن حارث بن مرة بن اددبن زید بن یشجب بن عریب بن زید بن کهلان بن سبأ هستند ابن حزم، همان منبع، ص 441 و 418 اما حضورا همان عدی بن ملک بن زید ابن سهل بن عمروبن قیس بن معاویة بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن غوث بن ایم بن همیسع بن حمیر بن سبأ می‌باشد ابن حزم، همان منبع، ص 434- 432 گفته می‌شود یمن از حضورا شعیب بن ذی یهدم بود ابن حزم، همان منبع، 434 سپس می‌بینیم جذام و حضورا در سبأ جمع می‌شوند که اسمش عامربن حسنه بن یشجب بن یعرب بن یقطن ابن قحطان بود و در قحطان یمن نیز جمع می‌شود. ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 419
5- سمهودی: الوفا، ج 1، ص 160
6- ابن اثیر: أسدالغابه، ج 1، ص 69 و 70
7- بلاذری: فتوح البلدان، ج 1، ص 71؛ زمخشری، الجباب و الامکنه والمیاه، ص 42؛ کلبی، الاصنام، ص 38؛ دارجذام، حوالی أیله بر خلیج عقبه است که از نواحی حجاز می‌باشد. در زمان پیامبر وادی شنا از دره‌های آن بود ابن اسحاق، السیره، ج 4، ص 1030 و نیز ابن حزم، همان منبع، ص 412
8- ابن اسحاق، منبع قبلی، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 213
9- بلاذری، مبنع قبلی، ج 1، ص 71؛ ابن حجر، همان منبع، ج 3، ص 213
10- ابن اسحاق، همان منبع، ج 4، ص 1011؛ ابن حجر همان منبع، ج 3، ص 213
11- ابن اسحاق: همان منبع، ج 4، ص 1011
12- ابن حجر، الاصابه، ج 1، ص 222

ص: 93
به بسیاری از عادات یهود است. و این بدان ادعا است که نژاد آنان پاک است و باید از خویشاوندی با قبایلی که یهودی‌نسب نیستند بپرهیزند، در حالی که در میان بنی‌قریظه و بنی‌نضیر خویشاوندی با قبایل عرب؛ مثل ذبیان بن ثعلبه،
(1) بن تمیم، (2) بنی‌نبهان از قبیله طی‌ء (3) و کنده (4) دیده می‌شود. و می‌بینیم که عربهای یهودی کیش، بر انتساب به این دو قبیله یهودی در مدینه به شدّت علاقه داشتند و خودشان را به سبب خویشاوندی و انتساب از آنها می‌دانستند (5) و این کشش طبیعی، داشتن پیوند خونی شدید؛ مانند اعراب است و تربیت نفس با آداب و رسوم عربی.
بسیاری از مورّخان مسلمان هنگام صحبت از یهودیان منسوب به بنی‌قریظه، این مورد را در نظر گرفته‌اند؛ مثل عبدالرّحمان بن زبیر بن یأطأکه ابن خیاط درباره او گفته است: او از بنی‌اسرائیل نیست. (6) این امر تصور آغازین ما را تأیید می‌کند که میان یهود و بنی‌اسرائیل تفاوتی وجود دارد. برای این‌که کلمه یهود به «ملّیت و دیانت» همراهِ هم اشاره دارد در حالی که کلمه «بنی اسرائیل» فقط بر ملیّتی جدای از دیگران بسنده می‌کند.
به نظر می‌رسد که بنی‌قینقاع بقایای نژادهای اسرائیلی‌نسب هستند و وجودشان در یثرب به قبل از میلاد می‌رسد. این امر از مطالب ذکر شده درباره آمدن بنی‌اسرائیل در زمان حضرت موسی، نزد ساکنان قدیمی یثرب از عمالقه نتیجه گرفته می‌شود که به آمدن بنی‌اسرائیل به محلی از بازار بنی‌قینقاع نیز اشاره می‌کنند. (7) این تعریف با ذکر نام بنی‌قینقاع ما را به این اعتقاد وامی‌دارد که آنها همان یهودیانی هستند که اوّل بار سکونت در یثرب را برگزیدند. فرض بر این است که امکان تغییر محل آنها به دو دلیل بعید می‌نماید:
1- مطلبی که بیانگر انتقال دسته‌جمعی آنها با هدف تغییر مسکن باشد، در دست نیست.
2- بخش مسکونی مدینه کوچک بوده، طبعاً چنین اتفاقی به آسانی در آن صورت نمی‌گیرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله به طایفه بنی‌قینقاع، به عنوان صاحبان دانش و معرفت در میان یهود می‌نگریست. به همین جهت، آن حضرت هنگامی که دید دلجویی از یهودیان برای ورود آنها به دین اسلام ضروری است، بنی قینقاع را در بازارشان جمع کرد و فرمود: ای جماعت یهود، از عقوبتی که خداوند- عزیز و گرامی- قریش


1- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 289
2- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 359؛ سمهودی، الوفا، ج 1، ص 279 و 280
3- ابن حجر، همان منبع، ج 1، ص 201
4- ابن اسحاق، همان منبع، ج 2، ص 359؛ سهیلی، همان منبع، ج 2، ص 289؛ ابن حجر، همان منبع، ج 1، ص 201 و 202
5- طبقات، ص 123
6- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
7- طبری، تاریخ، ج 2، ص 279؛ سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 278، 279

ص: 94
را به آن دچار نمود برحذر باشید و مسلمان شوید؛ زیرا شما می‌دانید که من فرستاده خدا هستم و این حقیقت را در کتابتان و در میثاق خداوند با خودتان می‌یابید.
(1)
بنی‌قینقاع، برخلاف دیگر یهودیان یثرب، صنعتگر و زرگر بودند. (2) زرگری از شغلهایی بود که عرب آن را پست می‌شمرد و از آن پرهیز می‌نمود. (3)
مطلب معتبری در تاریخ، در انتساب بنی‌قینقاع به بنی‌اسرائیل آمده است و آن چیزی است که در داستان مخیریق می‌یابیم که او از بنی‌قینقاع بود (4) و عالمی بود که دارایی‌اش را- که هفت بستان بود- به پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت کرد و آن حضرت آنها را صدقه قرار داد. (5) مخیریق در جنگ احد حضور یافت و کشته شد. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او فرمود: مخیریق راننده یهود و سلمان راننده فارس و بلال راننده حبشه بود. (6)
و نیز از پیامبر نقل کرده‌اند که فرمود:
مخیریق بهترین یهودیان بود. (7) رسول خدا صلی الله علیه و آله در اینجا نام مردان مسلمانی را جمع کرد و آنها را با نسبت دادن به ملّیتشان شناساند؛ زیرا اگر قصد او دیانت آنها بود باید می‌گفت: مخیریق راننده یهود و سلمان راننده زرتشتیان و بلال راننده مسیحیان بود. پیش از این نیز آوردیم که میان کلمه یهود بدون الف و لام که نسب را می‌رساند (8)
چندین نفر از مورّخان مسلمان، متنی را نقل کرده‌اند که بنی‌قینقاع را از نسل یوسف علیه السلام می‌داند. (9) در زبان و آداب و رسوم تشابهی میان بنی‌قینقاع با دیگر یهودیان یثرب نیافتیم. ظاهراً این امر به مجاورت طولانی آنها با قبایل عرب و قطع ارتباطشان با خویشاوندان یهودی‌شان در شام برمی‌گردد به طوری که آنها بنی‌قینقاع را در عقیده مانند خود نمی‌دیدند، حتی آنها را یهودی نیز نمی‌دانستند؛ زیرا تسلیم احکام تلمود نبودند. (10)
می‌بینیم که علت کناره‌گیری یهود یثرب و دوری آنها از خویشاوندانشان در شام، با کنار گذاشتن بسیاری از آداب و رسوم یهود به شرایط هجرتشان به جزیرةالعرب برمی‌گردد. هر چند تاریخ آن، به زمان موسی علیه السلام (11) یا زمان چپاولگریهای بخت‌نصر در سرزمینشان شام نمی‌رسد. (12) و یهود با الف لام که دو وجه نسب و دیانت را دربر دارد، تفاوت وجود دارد. (13) پس محققاً هجرت یهود به یثرب با بروز اختلاف میان آنها و عموزاده‌هایشان در شام همراه شده بود. ما این امر را از سخن ابن شبّه برداشت می‌کنیم، آنجا که


1- طبری، همان منبع، ج 2، ص 481؛ مطری، التعریف، ص 19 و 20
2- ابن خلدون، تاریخ، ج 1، ص 337 چاپ بولاق، 1284 ه. جواد، المفصل، ج 6، ص 536
3- ابن حجر، الاصابه، ج 3، ص 393
4- 70: همان‌
5- ابن اسحاق، السیره، ج 2، ص 363
6- سهیلی، الروض الأنف، ج 2، ص 291
7- سهیلی؛ همان
8- 72- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 164؛ ابن حجر، همان منبع، ج 2، ص 320
9- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 157
10- جواد، المفصل، ج 6، ص 517- 518
11- سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 161
12- سمهودی، همان، ج 1، ص 160
13- والفنسون، تاریخ الیهود، ص 13

ص: 95
می‌نویسد: موسی و هارون در راه حج از مدینه عبور کردند اما از یهود ترسیدند و بی‌درنگ پنهانی از آنجا خارج شدند.
(1) و یهود با الف لام که دو وجه نسب و دیانت را دربر دارد، تفاوت وجود دارد. (2) با صرف نظر از صحت این داستان، روشن است که هجرت یهود به مدینه، نتیجه اختلاف میان آنها و یهودیان شام بوده است. اگر این مسأله را بپذیریم باید بگوییم که یهود مدینه به جهت در اقلیت بودنشان، در محیط عربی بزرگ، مانند اقلیتی که تکیه‌گاه خارجی ندارد، مصلحت خود را در ترکیب شدن و تطبیق دادن ولو بطور نسبی، با محیط جدیدشان یافتند تا با واکنش شدید- که اهالی بومی در مقابله با غریبه‌ها بروز می‌دهند- روبرو نشوند.
اما درباره داستانی که می‌گوید:
هجرت یهود به یثرب به سبب ایمانشان به ظهور پیامبری عرب است، که در کتابشان بود و این‌که او در جایی از این آبادیهای عربی، در دهکده‌ای که نخل دارد، (3) ظهور می‌کند و یهود به دیدار این پیامبر و اطاعت از او امیدوار بودند. (4) این داستان ما را به این باور می‌رساند که یهود به ظهور نزدیک این پیامبر در سرزمین عربی ایمان آوردند و بدون شک در اعتقاد آنان، این پیامبر عرب بود و یا حداقل به زبان عربی سخن می‌گفت. پس با توجه به این مطالب، عجیب نیست که خودشان را اصلاح کنند و کودکانشان را به افزون شدن در عادات و آداب و رسوم عربی تطبیق دهند تا نزد پیامبری که منتظرش بودند به مقام و منزلت برسند.
آنچه گفته شد، مخالف طبع یهود و خروج از آداب و رسوم التزامی آنان بود که، معمولًا، جز نژاد یهود را به معاشرت برنمی‌انگیخت و ما را به این اعتقاد وامی‌دارد که آن، از عوامل دخول عشیره‌های بنی‌قریظه و بنی‌نضیر بود، که آنها را از قبیله جذام عربی نام برده‌اند، (5) همینطور آن عوامل انگیزه دخول گروههای عرب دیگر در دین یهود و در نتیجه هجرت به یثرب نیز بود.
به نظر می‌رسد که سهل‌انگاری یهود یثرب و سرپیچی آنان از بعضی احکام تلمود، (6) به‌علاوه آشفتگی اوضاع در شام هنگام‌حاکمیت‌روم برآنجا و حملات رومیان به عبرانی‌ها، منطقه یثرب را مرکز جذب یهود قرارداد تا بدینوسیله به بنی اسرائیلی‌های ساکن در حجاز پناهنده شوند. (7)
به‌طور طبیعی، شکل آخرین هجرتهای یهود به یثرب، بیشتر هجرتهای کوچک یا خانوادگی است که به دیگر قبایل و ساکنانشان پناهنده می‌شدند، از جمله آنها


1- سمهودی، همان، ج 1، ص 160
2- والفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
3- یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 49، 52
4- ولفنسون، تاریخ الیهود، ص 13
5- سمهودی، الوفا، ج 1، ص 160؛ جواد، المفصل، ج 6، ص 518
6- سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 164- 160 گفته شده است که بنی ناغصه قبیله کوچکی از یمن است که منازلشان در درّه بنی حرام بود تا این که عمر بن خطاب آنها را به مسجد فتح انتقال داد. سمهودی، همان منبع، ج 1، ص 163
7- ذکر شده است آنها حدود 700 جنگجو بودند طبری، تاریخ، ج 2، ص 480

ص: 96
بنی‌قصیص و بنی‌ناغصه، بنی‌هدل، بنی‌عمرو، بنی‌معاویه، بنی‌زعورا، بنی‌زیداللات، بنی‌حجر، بنی‌ثعلبه و اهل زهره و بنی‌مرایه بودند.
(1)
این گروه از قبایل، عربِ یهودی شده بودند؛ زیرا نامهای آنها عربی است گرچه در این زمان ملیّت یهودی داشتند و در تغییر اسمها و آداب و رسوم‌شان همان وضعیت جاری بر بنی‌قینقاع بر آنها نیز صدق داشت.
بنابراین به این اعتقاد گرایش پیدا می‌کنیم که اینان قبایلی با ملیّت یهودی هستند واگر بپذیریم که یهود از دیر زمان در مدینه حضور داشت و آمدنشان تا اواخر قرن پنجم میلادی ادامه داشته- همانطور که در ضمن بحث بدان اشاره شد و علاوه برآن مطلبی که پیش از این درباره عرب بودن بنی‌قریظه و بنی‌نضیر ارائه گردید- غیرمعقول نخواهد بود که بقیه نژاد یهود در مدینه، با تعداد اندکی که داشتند، هنگام ترک مدینه مانند بنی قینقاع عمل می‌کردند.
گرچه اخباری که از یهود مدینه در دست است، ما را به آمار تقریبی آنها نمی‌رساند امّا با این وجود ما نباید متونی را که در این زمینه وجود دارد و تا حدی جمعیت تقریبی یهود مدینه را بیان می‌کند، نادیده بگیریم و از دست بدهیم.
پی‌نوشتها:


1- طبری، همان جا

ص: 101
اماکن و آثار
ص: 102

محل دفن عبداللَّه پدر رسول خدا (ص)

محل دفن عبداللَّه پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله
محمّد صادق نجمی
از آثار معروف در مدینه طیّبه و از بقاع خارج از بقیع، که تا سال 1355 شمسی مورد توجّه و محلّ زیارت زائران و دارای ساختمان بوده، مرقد شریف جناب عبداللَّه بن عبدالمطلب پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله است. این بقعه شریف در تاریخ یاد شده، که به عنوان توسعه مسجدالنبی و میادین اطراف آن انجام گرفت، به وسیله وهابیان تخریب گردید و اینک اثری از آن باقی‌نیست.
بحثی کوتاه در ایمان پدر و مادر پیامبر صلی الله علیه و آله:
پیش از ورود به کیفیّت و چگونگی این بنا در طول تاریخ، مناسب دیدم بحثی کلامی را طرح کنم:
به عقیده علما و متکلّمان شیعه و همچنین به عقیده گروهی از عالمان و دانشمندان اهل سنّت و طبق دلائلی از آیات و احادیث از طریق اهل سنّت و شیعه، پدر و مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و همه اجداد آن بزرگوار موحد و خداشناس بوده‌اند و هیچیک از آنان به شرک و بت‌پرستی آلوده نگردیده‌اند و نه تنها نطفه پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله و نور آن وجود مقدّس از صلبهای پاک و ارحام پاکیزه، به صلب عبداللَّهِ موحّد و رحم آمنه با ایمان منتقل گردیده بلکه انبیای دیگر نیز دارای چنین ویژگی هستند و از چنین طهارت مولد برخوردار بودند.

ص: 103
دیدگاه دانشمندان اهل سنّت:
جلال‌الدین سیوطی صاحب تفسیر «الدرّ المنثور» و کتابهای زیاد دیگر و از بزرگترین شخصیتهای علمیِ اهل سنّت، در این باره بحث مفصّلی دارد که اینک خلاصه آن را می‌آوریم:
او می‌گوید: قبل از اسلام، همانگونه که در جزیرةالعرب گروهی از مردم مانند ورقة بن نوفل و زید بن عمرو بن نفیل بر توحید و یگانه‌پرستی پایدار بودند، خاندان پیامبر و پدر و مادر او هم از «حُنَفا» و در دین جدّشان حضرت ابراهیم علیه السلام بودند و بر آیین او عمل می‌کردند.
سیوطی اضافه می‌کند: گروهی از علمای ما درباره اجداد رسول خدا صلی الله علیه و آله بر همین عقیده هستند که از جمله آنها است امام «فخر رازی». او در تفسیر خود «انوار التنزیل» چند دلیل بر این مطلب آورده است:
1- الَّذی یراکَ حینَ تَقُومُ، وتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدین.
(1) «خدایی که تو را می‌بیند، آنگاه که به عبادت بر می‌خیزی و آنگاه که در میان سجده‌کنندگان منتقل می‌گردی.»
فخر رازی می‌گوید: به عقیده مفسّران منظور از «تقلّب و جابجا شدن در ساجدین» انتقال نطفه پیامبر از صُلب سجده کننده و موحد و خداشناسی است به صلب سجده کننده و موحد دیگر. و این آیه دلیل است بر این که همه پدران پیامبر، موحد و خداشناس و از کسانی بودند که به پیشگاه خداوند یکتا سجده و ستایش می‌کردند.
2- «لَمْ أزَلْ أنْقُل مِن أصلابِ الطّاهِرینَ الی أرحام المطهّرات».
«من همیشه از صلبهای پاک به ارحام پاک منتقل شده‌ام.»
در قرآن مجید هم می‌فرماید: إنّما المشرکون نجس و اگر اجداد و جدّه‌های پیامبر مشرک بودند، پاکی آنها را تأیید نمی‌کرد.
سیوطی پس از نقل دلایل دیگر از فخر رازی، می‌گوید: فخر رازی که به ایمان و قداست اجداد پیامبر معتقد است و این دلایل را بیان کرده، در عظمت و شخصیت وی همین بس که بزرگترین امام و پیشوای دینی و یگانه شخصیت علمی و تنها پاسخگوی سؤالات مختلف علمی دانشمندان دوران خود می‌باشد.
سیوطی آنگاه در تأیید نظریه فخر رازی به بیان چند دلیل عقلی و نقلی دیگر می‌پردازد


1- شعرا: 217 و 218

ص: 104
و در اثبات این موضوع احادیثی از بخاری، بیهقی و ابونعیم و سایر محدّثان نقل می‌کند و سپس دلائلی را که شهرستانی و ماوردی آورده‌اند متذکر می‌شود.
(1) کتابهایی که علمای اهل سنّت در این‌باره نوشته‌اند:
علمای اهل سنّت درباره ایمان اجداد و پدر و مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله تألیفات زیادی دارند که تنها سیوطی چهار جلد کتاب در موضوع یاد شده به رشته تألیف در آورده است:
1- الدرج الرفیعة فی الآباء الشریفة.
2- المقاصد السندسیّة فی النسبة المصطفویّة.
3- التعظیم والمنّة بأن أبوی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی الجنّة.
4- السبل الجلیّة فی الآباء العلیّة. (2) دیدگاه علما و دانشمندان شیعه:
به طوری که پیشتر اشاره کردیم، ایمان پدر و مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و طهارت و قداست ولادت همه انبیا، از مسلّمات بلکه از مشخصات بارز عقیده شیعه به حساب می‌آید.
فخر رازی می‌گوید: «قالت الشیعة أنّ أحداً مِنْ آباء الرّسول وأجدادِهِ ما کان کافراً ...». گفتار فخر رازی نشانگر آن است که عقیده شیعه و اتفاق علمای آنان در موضوع مورد بحث، حتّی برای اهل سنّت نیز معلوم و در نزد آنان نیز از مسلّمات بوده است.
مجلسی رحمه الله می‌گوید: امامیّه اتفاق نظر دارند بر این که پدر و مادر پیامبر صلی الله علیه و آله و همه اجداد آن بزرگوار، تا آدم علیه السلام نه تنها موحّد و با ایمان بلکه از گروه صدّیقین بوده‌اند؛ زیرا یا پیامبر بوده‌اند یا از اوصیای پیامبران و شاید بعضی از آنها به جهت تقیّه یا مصالح دینی دیگر، از اظهار اسلام خود امتناع می‌ورزیده‌اند. (3) دلائل علمای شیعه:
در کتب کلامی و تفسیری شیعه، آنجا که سخن از ایمان اجداد پیامبر به میان آمده، دلائل متعدّدی از قرآن و حدیث بر این مطلب ارائه گردیده است که برای رعایت اختصار، تنها به یک آیه و چند روایت بسنده می‌کنیم:


1- مالک الحنفاء: ص 17، به نقل پاورقی بحارالانوار، ج 15، ص 121- 128
2- و 4- همان.
3- بحارالأنوار، ج 15، ص 117

ص: 105
دلیل قرآنی:
در مورد آیه، به همان آیه شریفه که پیشتر گذشت و مورد استشهاد و استدلال فخر رازی نیز قرار گرفت اکتفا می‌کنیم. خداوند متعال در آن آیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: الَّذی یراکَ حینَ تَقُومُ وتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدین.
ترجمه و توضیح آیه در بیان فخر رازی در صفحات پیش آمد که از تکرار خودداری می‌شود.
دلایل روایی:
الف: در حدیث شریف نبوی صلی الله علیه و آله خطاب به امیر مؤمنان، علی علیه السلام چنین آمده است:
«یا علی، إنَّ عبدالمطّلب کانَ لا یَستقسِمُ بالأزلامِ ولا یَعبُدُ الأصنامَ ولا یَأکُلُ ما ذُبِحَ علی النَّصب، ویقولُ أنا علی دینِ إبراهیم علیه السلام».
(1)
«ای علی، عبدالمطلب استقسام به ازلام- که از اعمال دوران جاهلی بود- نمی‌کرد و بتها را نمی‌پرستید و از گوشت حیوانی که با نام بتها ذبح می‌کردند، نمی‌خورد و می‌گفت من در آیین ابراهیم هستم.»
ب: اصبغ بن نباته می‌گوید که امیر مؤمنان، علی علیه السلام فرمود:
«واللَّه ما عَبَدَ أبی وَلا جَدّی عبدالمطلّب ولا هاشم وَلا عبدَمناف صَنَماً قطّ. قیل فما کانوا یعبدون؟ قال: کانُوا یُصَلُّونَ إلی البیتِ علی دینِ ابراهیمَ علیه السلام مُسْتمسکینَ به». (2) «به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلب ونه هاشم و نه عبدمناف، بتی را نپرستیدند. پرسیدند: ای امیر مؤمنان آنان در دوران جاهلی چه چیزی را می‌پرستیدند؟! فرمود: بر آیین ابراهیم به سوی بیت نماز می‌خواندند و از آیین او جدا نبودند.»
نیاکان پیامبر صلی الله علیه و آله چرا متّهم می‌شوند؟!
به طوری که می‌دانیم افرادی در قرن اوّل اسلام به قدرت رسیدند و سرنوشت مسلمانان در دست آنان قرار گرفت و آنان از کسانی بودند که پدران و برادران و نزدیکترین اقوامشان نه


1- خصال صدوق، به نقل بحارالانوار، ج 15، ص 144، ومن لا یحضره الفقیه، باب النّوادر.
2- کمال الدین، به نقل از بحارالانوار، ج 15، ص 144

ص: 106
تنها با شرک و بت‌پرستی چشم از این جهان بستند بلکه حتّی در میدان جنگ و در راه تحکیم شرک و بت‌پرستی و مبارزه با توحید به دست مسلمانان کشته شدند و این چیزی است که برای همیشه تاریخ در پیشانی آنان حک شده و زدودنی نیست. از این رو با قرار دادن پدر و مادر و اجداد و نزدیکترین اقوام رسول خدا صلی الله علیه و آله در صف نیاکان خویش و متّهم ساختن آنان به شرک و بت‌پرستی، در صدد حلّ مشکل بزرگ اجتماعی خویش برآمدند.
آری آنها از زبان رسول خدا به دروغ نقل کردند که:
«إنَّ رَجُلًا قالَ یا رَسُولَ اللَّهِ أینَ أبی؟ قال: فی النّار، فلمّا قَفّی دَعاه. فقال إنّ أبی وأباکَ فی النّار!»
(1) «مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: ای رسول خدا، پدر من در کجا است؟
فرمود: در میان آتش است! چون آن مرد خواست برود، پیامبر صلی الله علیه و آله او را صدا کرد و چنین فرمود: پدر من و پدر تو هر دو در آتش هستند!»
ماجرای حضور رسول خدا و در کنار قبر مادرش و تحریف آن
رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از فتح مکّه و به هنگام مراجعت، در «ابواء» قبر مادرش «آمنه» را زیارت کرد و در کنار آن نشست و عاطفه سرشار و روح لطیفش موجب گردید که خاطرات گذشته و زحمات طاقت فرسای مادرش را تداعی کند و گریه شدید سردهد؛ به طوری که صحابه آن حضرت نیز شدیداً متأثّر گشته و گریه کردند.
همه صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله در آن روز، آن تکریم و احترام را از سوی آن حضرت نسبت به مادرش مشاهده نمودند. زیارت کردن قبر مادر و گریه شدید کردن در مرئی و منظر عموم، چیزی نبود که در آن شرایط و با وجود چند هزار نفر که در این سفر به همراه پیامبر بودند به فراموشی سپرده شود و حادثه‌ای باشد که بتوان از اصل انکارش نمود و لذا با حفظ اصل این جریان تاریخی، در کیفیت آن دخل و تصرف کردند و از همان شیوه‌ای که در ماجرای «غدیر» و در تصرف و تحریف در لفظ «مولا» استفاده نمودند، در این جریان نیز بهره گرفته و چنین گفتند:
«این که پیامبر صلی الله علیه و آله قبر مادرش را زیارت و در کنار آن گریه کرد و صحابه نیز گریه کردند، درست است، لیکن این عملکرد رسول خدا صلی الله علیه و آله دلیل بر ایمان و توحید مادر آن حضرت نیست؛


1- صحیح مسلم، ج 1، کتاب الإیمان، باب «بیان أنّ مَنْ مات علی الکفر فهو فی النّار.»
سنن ابن ماجه، حدیث 1572؛ سنن أبی داود، ج 2، ص 532

ص: 107
زیرا پیامبر پس از این مراسم جمله‌ای فرموده است که شرک و کفر مادر او را به اثبات می‌رساند! و آن این که:
«از خداوند برای مادرم اجازه طلب مغفرت کردم امّا چنین اجازه‌ای به من داده نشد، امّا برای زیارت قبرش اجازه خواستم که خداوند این اجازه را به من داد! متن حدیث چنین است:
«عَن أبی هُریرة قال: زارَ النبیّ صلی الله علیه و آله قبر أُمِّهِ فبَکی وأبکی مَنْ حَولَه، فقال استأذَنتُ رَبّی فی أن أستغفِرَ لَها فَلَم یؤذَنَ لی واستأذنْتُهُ فی أنْ أزورَ قَبرها فأذِنَ لی، فزوروا القُبورَ فإنّها تذکّر الموتَ.»
این حدیث که ناقل آن ابوهریره است، در صحیح مسلم
(1)، سنن نسائی (2)، سنن ابن ماجه (3) سنن ابی‌داود (4) و تاریخ المدینة ابن شَبّه (5) آمده است و در سه سنن یاد شده، با مضمون آن، بر جواز زیارت قبور مشرکان استدلال گردیده است و برای این حدیث باب مستقلّی به عنوان: «جواز زیارة قبر المشرک» اختصاص یافته است.
این حدیث مخالف مضمون قرآن است
ما فعلًا در مقام پاسخگویی مشروح بر این تحریف، که به صورت حدیث نقل شده است، نیستیم ولی تذکر سه نکته را لازم می‌دانیم:
1- این حدیث با مفهوم قرآن و مضمون آیه کریمه منافات دارد که می‌فرماید:
ولا تصلّ علی أحدٍ مِنهُم ماتَ أبداً ولا تَقُم علی قبرِهِ إنَّهُم کفروا باللَّه ورَسولِهُ وماتوا وهُم فاسقون (6) در این آیه شریفه، همانگونه که از دعا کردن و نماز خواندن بر منافق نهی شده، از ایستادن در کنار قبرش نیز منع گردیده است و این نهی و منع، با کفر باطنی آنان نسبت به خدا و رسولش تعلیل شده است و اگر این علّت در منافقان دارای یک جنبه و تنها مربوط به اعتقاد باطنی و مکنون قلبی آنها باشد در کفار و مشرکان دارای دو جنبه است؛ زیرا کفّار و مشرکان هم در باطن و هم در ظاهر و با زبان کفر می‌ورزند و خدا و رسول را انکار می‌کنند پس طبیعی است این نهی در کفار شدیدتر و با اولویت خواهد بود، نه آن که در مورد منافقان هم دعا و هم توقف در کنار قبرشان ممنوع ولی در مورد کفّار و مشرکان دعا کردن ممنوع و توقّف در کنار


1- ج 1، کتاب الإیمان، باب «مَن ماتَ علی الکُفرِ فَهُوَ فی النّار.»
2- ج 4، کتاب الجنائز، باب «زیارة قبر المشرک».
3- ج 1، کتاب الجنائز، باب «ما جاء فی زیارة قبور المشرکین».
4- ج 2، ص 195
5- ج 1، ص 118
6- توبه: 84

ص: 108
قبرشان مجاز باشد و این مخالف مفهوم آیه شریفه است!
2- اگر در حدیث ابوهریره آمده است که: «درخواست استغفار رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره مادرش مورد اجابت واقع نگردید و این حاکی از عدم رضای خداوند از «آمنه» است!» در مقابل، از عبداللَّه بن مسعود صحابی جلیل القدر نقل شده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله چون بر سر قبر مادرش رسید، فرمود: «این قبر آمنه است و مرا هم جبرئیل بر آن راهنمایی نمود. (دلّنی جبرئیلُ عَلَیهِ).
(1)آری مضمون حدیث عبداللَّه بن مسعود نیز قداست و عظمت شخصیت «آمنه» را می‌رساند که معرّف قبر او جبرئیل امین بوده است.
3- نکته آخر این که حدیث ابوهریره به لحاظ مخالفتش با قرآن و بر اساس دلائل دیگر، حتّی از نظر عدّه‌ای از محقّقان علمای اهل سنّت نیز مردود شناخته شده و به طوری که گذشت دانشمندانی مانند فخر رازی و سیوطی این حدیث و مانند آن را نادیده گرفته و همانند علمای شیعه به موحّد بودن پدر و مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله قائل شده و حتّی در این باره کتابها تألیف نموده‌اند.
مسجد دارالنابغه یا مدفن پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله
دخل و تصرّفی که در مورد ماجرای زیارت پیامبر از قبر مادرش به عمل آمده و ما انگیزه تحریف و کیفیت آن را توضیح دادیم، مشابه آن را می‌توانیم در مورد قبر جناب عبداللَّه بن عبدالمطلب پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضور و نماز خواندن آن حضرت در کنار این قبر نیز ببینیم و این مطلب زمانی روشن می‌شود که با تاریخ «دارالنابغه» (محلّ دفن پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله) و تحوّلی که در طول تاریخ در آن به وجود آمده است آشنا شویم:
خلاصه‌ای از تاریخ دارالنابغه:
دار النابغه خانه‌ای بود در میان خانه‌های قبیله بنی‌نجار در مدینه، متعلق به شخصی از همان قبیله به نام «نابغه». این خانه‌ها در سمت غربی مسجد النبی واقع بود و به مناسبت سابقه قوم و خویشی که در میان بنی‌النجار و قبیله آمنه بنت وهب همسر جناب عبداللَّه وجود داشت، عبداللَّه به هنگام مراجعت از سفر تجارت شام در مدینه به این قبیله وارد و در همانجا


1- عن عبداللَّه بن مسعود قال: کنّا نمشی مع النبی صلی الله علیه و آله ذات یومٍ إذ مرَّ بِقَبرٍ فقال: أتدرونَ قبرُ مَن هذا؟ قلنا: اللَّه ورسولَهُ أعلم، قالَ: قبرُ آمنة، دلّنی علیهِ جبرئیل. تاریخ المدینة ابن شبه، ج 1، ص 117

ص: 109
مریض شد و از دنیا رفت و پیکرش بر طبق روال آن روز در داخل همان خانه «دار النابغه» به خاک سپرده شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله شش ساله بود که به همراه مادرش برای دیدار با اقوام مادریش به مدینه مسافرت کرد و مانند پدرش عبداللَّه وارد بر همین قبیله بنی‌نجار گردید و یکماه در دار النابغه اقامت گزید. آن حضرت پس از هجرت به مدینه، در ضمن بازگویی خاطرات سفر دوران کودکیش می‌فرمود:
«قبر پدرم عبداللَّه هم در داخل این خانه است.»
و چون رسول خدا پس از هجرت در همین خانه و در کنار قبر عبداللَّه گاهی نماز می‌خواند به این محل «مسجد دار النابغه» نیز گفته شد.
مدینه شناسان تا قرن سوّم در معرّفی دارالنابغه هر دو عنوان را مطرح ساخته و این خانه را هم به عنوان «محل دفن عبداللَّه» و هم به عنوان «مسجد دار النابغه»، شناسانده‌اند. ولی به فاصله نه چندان زیاد، از سوی نویسندگان در حمایت از همان سیاستی که در بحث گذشته و در مورد زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله از قبر مادرش ملاحظه نمودید، عنوان مدفن بودن دار النابغه در بوته فراموشی قرار گرفته و گاهی از محلّ دفن عبداللَّه در مدینه اصلًا سخن به میان نیامده است! و دار النابغه فقط به عنوان یکی از مساجد مدینه! معرفی شده است.
و این وضع تقریباً تا قرن دهم ادامه داشته و در این دوران ساختمان جدید برای دارالنابغه احداث شده و با نصب ضریح روی قبر و ایجاد محراب در کنار ضریح هر دو عنوان تجدید و محل هر یک از قبر و مسجد مشخص و حفظ گردیده است.
البته بیشتر مردم و زائرانی که آشنایی با تاریخ نداشتند و از وجود «مسجد» در این محل مطّلع نبودند، تنها به جنبه مدفن بودن این بقعه توجّه می‌کردند و این بقعه را منحصراً مرقد پدر گرامی پیامبر و نه محلی که دارای عنوان مسجد است، می‌شناختند و به نظر می‌رسد انگیزه اصلی و علّت مهمّ حفظ این بقعه از سوی مسؤولان سعودی تا سال 1355 شمسی با این که آنها هفتاد سال قبل همه ساختمانهای بقاع را در مدینه و سایر شهرهای حجاز منهدم و با خاک یکسان نمودند، توجه به جنبه مسجد بودن دارالنابغه بوده نه به علت وجود قبر پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله که از نظر وهابیها جزو کفار و مشرکان! می‌باشد.
ص: 110
و اینک مشروح این بحث:
دارالنابغه مدفن عبداللَّه
کاتب‌واقدی (متوفای 230 ق.) درباره عبداللَّه بن‌عبدالمطلب ومرگ وی درمدینه می‌گوید:
«ودُفِنَ فی دار النابغة وهُوَ رَجلٌ من بنی عدی بن نجّار ...»
(1) ابن شبه (متوفای 262 ق.) هم می‌گوید: «قبر عبداللَّه بن عبدالمطلب فی دارالنابغة». (2) و باز ابن شبه از تاریخ المدینه عبدالعزیز زنده در سال 95 ق. نقل می‌کند که محلّ دقیق قبر عبداللَّه به او ارائه و معرفی شده است که در آستانه ورود به «خانه نابغه» و در سمت چپ کسی که وارد می‌شود قرار گرفته است. (3)طبری (متوفّای 310 ق) می‌گوید: «وَدُفن فی دار النابغة فی الدار الصغری إذا دخلت الدار عن یَسارِکَ لَیس بین أصحابنا فی ذلک اختلاف». (4) باید گفت که نظریه و گفتار مورّخان و مدینه‌شناسان در این‌باره بسیار است و نقل گفتار همه آنان به داراز خواهد کشید.
توجّه خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله به دار النابغه
کاتب واقدی مطلب مشروحی در زمینه سفر آمنه به همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه نقل نموده که اینک خلاصه آن را در اینجا می‌آوریم:
وی می‌نویسد: آمنه به همراه رسول خدا، که طفل شش ساله بوده، و در معیّت امّ ایمن و به وسیله دو نفر شتر، برای دیدار با اقوام خویش «بنی‌النجّار» رهسپار مدینه شد و در این شهر یک ماه توقف کرد و در «دارالنابغه» اقامت گزید و به هنگام مراجعت به مکّه در «ابواء» از دنیا رفت و در همین محل دفن گردید.
واقدی همچنین آورده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدینه، از این سفر خویش یاد می‌کرد و دیدنیها و شنیدنیهای حساس آن دوران را که از مدینه در خاطره‌اش بود مطالبی نقل می‌نمود و به خصوص درباره دارالنابغه می‌فرمود: «در آن سفر به همراه مادرم در این خانه اقامت کردیم و قبر پدرم عبداللَّه نیز در میان این خانه است». (5)


1- طبقات، ج 1، ق 1، ص 61
2- تاریخ المدینة ابن شبه، ج 1، ص 117- 116
3- همان.
4- تاریخ طبری، چاپ لیدن، ج 2، ص 76
5- طبقات، ج 1، ق 1، ص 73

ص: 111
و این بود بخشی از گفتار مدینه‌شناسان درباره خانه نابغه و این که این محل مدفن پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است.
مسجد دار النابغه!
ابن شبه در طی روایات متعدّد نقل می‌کند که از جمله مکانها و نقاطی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در آنها نماز خوانده «دار النابغه» است.
(1) تعدّد این روایات، نشانگر این است که نماز خواندن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این محل، مکرّر و متعدّد بوده، و از ظاهر این روایات استفاده می‌شود که هر یک از راویان آنچه مشاهده نموده نقل کرده است و بعید است که همه آنها همزمان باشد و همه آنان تنها یکبار نماز خواندن آن حضرت را مشاهده کنند و در موارد متعدّد نقل نمایند.
سمهودی از علمای اوائل قرن دهم نیز در شمارش مساجد مدینه یکی از آنها را مسجد دارالنابغه معرّفی کرده و گفتار قبلی ابن شبه را بازگو می‌کند و دو نکته بر آن می‌افزاید:
الف: دار النابغه که به عنوان مسجد مطرح است، همان خانه‌ایست که طبق نقل ابن شبه قبر پدر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله در داخل آن واقع شده است.
ب: دار النابغه در سمت غربی مسجدالنبی و در کنار خانه‌های بنی‌جدیله قرار گرفته است. (2) مؤلّف کتاب عمدة الاخبار نیز که تقریباً معاصر با سمهودی است، روش مشابه سمهودی را در پیش گرفته و پس از معرفی «مسجد دارالنابغه» به گفتار ابن شبه پرداخته است که دارالنابغه همان خانه‌ای است که قبر عبداللَّه در آن واقع شده است. (3) ولی هیچ یک از این دو مدینه‌شناس و بعضی از نویسندگان دیگر در قرون مختلف، قبر و مدفن عبداللَّه را به طور مستقل عنوان نکرده‌اند.
آنچه از مجموع این نقل‌ها و اظهار نظرها به دست می‌آید این است که رسول خدا پس از هجرت به مدینه، با مشاغل فراوانی که داشت «دار النابغه» را به عنوان این که قبر پدر گرامیش در داخل آن قرار داشت فراموش نکرده بود و گهگاهی این قبر و سابقه این خانه را یادآوری می‌فرمود و در بعضی مواقع در کنار همان قبر نماز می‌خواند و این حقیقتی است که مورّخان قرون اوّلِ اسلام به آن اعتراف نموده‌اند ولی به تدریج به عنوان مسجد بودن


1- تاریخ المدینه، ج 1، ص 65- 64
2- وفاء الوفا، ج 3، ص 867
3- عمده الاخبار فی مدینة المختار، ص 194

ص: 112
دارالنابغه اهمّیت بیشتری داده شده و بقعه و مرقد بودن آنجا تحت الشعاع قرار گرفته است. و این نوعی تحریف آگاهانه یا ناآگاهانه! در حقایق تاریخی است.
ساختمان بقعه جناب عبداللَّه و تخریب آن
این وضع که ساختمان بقعه عبداللَّه و مسجد دارالنابغه، قبل از قرن دهم به چه شکلی بوده است، برای ما معلوم نیست ولی پس از این دوران، برای مقبره عبداللَّه بقعه‌ای نسبتاً رفیع و بنایی وسیع به وسیله بعضی از سلاطین عثمانی ساخته شد و ضریحی بر روی قبر وی نصب و محرابی در کنار همان ضریح ایجاد گردید تا هر دو عنوان یعنی مسجد بودن و مقبره بودن محفوظ و مشخص شود و این بقعه تا روی کار آمدن وهابیان یکی از امکنه و بقاع مورد توجّه برای زائرین در مدینه به شمار می‌آمد و نویسندگان در این مقطع این بقعه را معرفی و گاهی به ذکر جزئیات آن پرداخته‌اند.
و با اینکه وهابیها پس از تسلّط، همه بقعه‌های موجود در بقیع و خارج بقیع را تخریب نمودند امّا ساختمان بقعه جناب عبداللَّه تا سال 1355 شمسی همچنان باقی بود و درب ورودی آن را با سنگ و آجر تیغه کرده بودند و راهی به داخل بقعه وجود نداشت.
در سال 1354 شمسی بود که (نویسنده این سطور) برای انجام حجّ تمتّع به آن دیار مقدّس مشرّف شدم مانند دیگر زائران و حجاج، این بقعه را از بیرون درب ورودی، که در داخل کوچه تنگی قرار داشت، مشاهده و زیارت نمودم و به فاصله چند ماه که برای انجام عمره مشرّف شدم، شاهد تخریب بقعه و بازار و خانه‌های اطراف آن برای توسعه مسجد و میادین اطراف آن بودم و این خانه به میدان بزرگ واقع در سمت غربی مسجد ضمیمه و بدین صورت دار النابغه که شامل قبر جناب عبداللَّه و مسجد بود پس از چهارده قرن به کلّی محو گردید.
بقعه عبداللَّه قبل از تخریب
به طوری که اشاره کردیم مدینه شناسان و نویسندگان در قرنهای اخیر؛ مانند مدینه شناسان قرون اوّلیه، از بقعه عبداللَّه گاهی مشروحاً و گاهی به طور اجمال سخن گفته‌اند، از جمله آنها است علی حافظ. وی که از نویسندگان و از اهالی مدینه است در کتاب خود در ذیل
ص: 113
عنوان «قبر والد النبی صلی الله علیه و آله» می‌نویسد:
«وَدُفنَ فی المدینة المنورة وقبرُهُ معروف لدی أهل المدینة بزقاقِ الطّوال»
(1) ابراهیم پاشا رفعت مصری می‌نویسد: «من الأضرحة الّتی فی خارج البقیع، ضریح لعبداللَّه بن عبدالمطلّب والد النبیّ وهو بداخلِ المدینة». (2) از نویسندگان فارسی زبان فرهاد میرزا، (3) نایب الصدر شیرازی (4) و سید اسماعیل مرندی (5) و تعدادی دیگر از سفرنامه نویسان، بقعه جناب عبداللَّه را یکی از بقاع در مدینه معرّفی نموده‌اند.
حسام السلطنه که در سال 1297 ق. به مکه مشرف شده، می‌نویسد:
«دوشنبه عاشورا به عزم زیارت مقبره جناب عبداللَّه پدر بزرگوار حضرت پیغمبر و زیارت ائمه بقیع علیهما السلام از منزل بیرون آمدم، بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوال در سمت یسار کوچه واقع است. حیاط کوچکی دارد. ایوانی در برابر آن است. درب بقعه در یسار فضای ایوان است. درب بقعه بسته بود، مدّتی معطل شدیم تا متولّی را حاضر کردند، در را باز کرد، داخل بقعه شده، آغازِ زیارت نمودیم. ضریح چوبین داشت. جامه گُلی مفتول‌دوز دور مضجع آن بزرگوار کشیده بودند و این جامه را والده سلطان عبدالمجید خان در سلطنت سلطان عبدالعزیز خان دوخته است. در محراب آن دو رکعت نماز کردیم. در سمت یسار محراب طاقچه‌ای بود که به سمت باغچه باز می‌شد و بعد از آن بیرون آمده به سمت بقیع رفتیم.» (6) این بود آنچه می‌توان در حدّ یک مقاله درباره سابقه تاریخی «دارالنابغه» از دو جنبه مختلف بحث و بررسی کرد و چنین استنباط نمود که جنبه دوّم آن یعنی مسأله نماز خواندن رسول خدا صلی الله علیه و آله در این خانه و در کنار قبر پدر گرامیش، نمی‌تواند با جنبه اوّل آن؛ یعنی وجود قبر پدر گرامیش بی‌ارتباط باشد و اگر آن حضرت به هنگام سیر و حرکت قبر مادرش را زیارت می‌کند و در کنار آن به شدّت می‌گرید، تا آنجا که اصحاب و یاران او نیز گریه می‌کنند و همچنین در کنار قبر پدرش نیز که همیشه در دسترس و داخل مدینه بود قرار می‌گیرد و به نماز و دعا و به راز و نیاز با پروردگارش می‌پردازد تاجایی که آن محل به عنوان «مسجد دارالنابغه» معروف و مشهور می‌گردد.


1- فصول من تاریخ المدینه، چاپ دوم، ص 171
2- مرآت الحرمین، ج 1، ص 427
3- سفرنامه، ص 152
4- سفرنامه، ص 232
5- توصیف مدینه، فصلنامه میقات حج، شماره 5، ص 117
6- سفرنامه مکه حسام السلطنه، ص 148

ص: 114
پی‌نوشتها:
ص: 115
حج در آیینه ادب فارسی
ص: 116

حجّ در آیینه هنر و ادبیات‌

مؤلّف: احمد احمدی بیرجندی
برای آنان که دوران سختی را گذرانده و به آرامش و آسایش رسیده‌اند، بسی دشوار است که گذشته‌های جانگزا را دوباره در ذهن تصوّر و تجسّم کنند و باز آیند به آنچه بر گذشتگان، گذشته است.
در زندگانی سبط اکبر، حضرت امام حسن علیه السلام می‌خوانیم که آن حضرت بیست بار پیاده حج‌گزاردند؛ از مدینه تا مکّه.
بعد از گذشت چهارده قرن، امروز حج‌گزار، در راحت‌ترین وسیله؛ یعنی هواپیمای غول پیکر، از خانه‌اش تا جدّه و بعد مدینه و مکّه، بُعد مسافت را که هزارها کیلومتر است در سه ساعت یا کمتر و بیشتر طی می‌کند و قدم بر زمین حجاز می‌گذارد و در آغوش هتل فرو می‌غلتد و از اطعمه و اشربه گوارا بهره‌مند می‌شود. هم نازش را می‌خرند و هم نیازش را برمی‌آورند!
جنبه‌های صوری و ظاهری حج دگرگون شده است، امّا حقیقت حق و عظمت این عبادت که آن را تبلور تمام عیار اسلام دانسته‌اند،
(1) همچنان روشن و تابناک است.
در حج، مسلمان مؤمن با این فریضه جامع از مادّیات، از تعلّقات؛ زن و فرزندان و شغل و خانه و زندگی جدا می‌شود و بالاتر از همه آن که از «خود» و «خویشتن خویش» رها می‌شود و به سوی کوی «دوست» و مقام «قرب» هجرت می‌کند و سر بر خط فرمان می‌نهد و از گام


1- اشاره است به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله که شیخ صدوق آن را در علل الشرایع از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده است: «... الخامِسَةُ الحَجِّ وهی الشریعَةِ».

ص: 117
اوّل تا قدم آخر تسلیم می‌شود تا بتواند حجّی در حدّ معرفت و توان خود بگزارد.
در این سفر پربرکت، که نیّت و اعمال ما می‌تواند آن را تعالی بخشد، جهاد و مجاهده نیز در کار است؛ جهاد اصغر و جهاد اکبر. جهاد اصغر؛ جهاد با عوامل کفر و استکبار و الحاد، برائت جستن از ایادی و یاران شیطان و ... جهاد اکبر؛ نفس کشتن و سر افعی نفس امّاره را به زیر سنگ جهاد و مجاهده و ریاضت فرو کوبیدن و شکوفایی معنوی و روحانی یافتن و ...
اسلام آیین عبودیّت است و عبودیّت و تسلیم به معنای حقیقی ملازم قرب است، در همه جا می‌باید، در این سفر مبارک، بندگان خدا و مطیعان، حالِ قربِ حق را احساس کنند.
همه مناسک حج؛ طواف، نماز، سعی، وقوف، قربانی، رمی جمرات ... از حرکت تا رسیدن به مقصد و از مقصد تا خانه و کاشانه که هر یک نمادی از حقیقت است. همه توأم با حال قرب حق است و حضور و اگر جز این باشد پوسته‌ای است بی‌مغز و به قول ناصر خسرو «محنت بادیه خریده به سیم!» و رنجی که جز بی‌حاصلی، حاصلی ندارد.
حج، با همه ابعاد خود در ادب فارسی؛ شعر و نثر، بازتابی گسترده دارد. شاعران بزرگ ایران و عارفان سترگ اسلامی، اگر نگوییم همه، امّا بیشتر آنها به حج رفته، به زیارت حرمین شریفین، مکّه و مدینه و دیگر بلاد اسلامی در آن زمان و به ویژه بیت‌المقدّس نائل آمده‌اند.
اصولًا یکی از راههای تحصیل کمال و زهد و ریاضت و کشتن نفس و رعونت آن، پای در راه سفر نهادن بوده است و سختی را به جان خریدن. البته تحصیل علم، شرکت در حلقه درس مدرّسان بزرگ و توشه برگرفتن از حضور اولیا، عارفان و صوفیان صافی ضمیر هم، گاه مقصد بزرگان بوده است.
از حکیم ناصر خسرو، شاعر معروف قرن پنجم هجری (394- 481 ه.) آغاز کنیم که اشعار مربوط به «حج» اش، از سی- چهل سال پیش در کتب درسی آمده بود و بچه‌های مدارس آن را حفظ می‌کردند. آن روز که دانش آموز بودم فقط الفاظش برای من گوشنواز و خوش آهنگ بود، امّا امروز که آن را می‌خوانم می‌بینم حکیم این صحنه استقبال از «رفیق شفیق» را بدین جهت به نظم کشیده که حاجیان را به مغز و روح عمل مهمّ عبادی «حجّ» توجّه دهد. کسانی که امروز به «حج» مشرّف می‌شوند از گذشته بیشتر به سخنان حکیمانه «ناصر خسرو» نیاز دارند که ارزشهای مادّی بر ارزشهای معنوی غلبه بیشتری دارد. این است آنچه «ناصر» گفته است:
ص: 118
حاجیان آمدند با تعظیم شاکر از رحمت خدای رحیم
جَسته از محنت و بلای حجاز رَسته از دوزخ و عذاب الیم
آمده سوی مکّه از عرفات زده لبّیک عمره از تنعیم
یافته حج و کرده عمره تمام بازگشته به سوی خانه، سلیم
***
من شدم ساعتی به استقبال پای کردم برون ز حدّ گلیم
مر مرا در میان قافله بود دوستی مخلص و عزیز و کریم
گفتم او را: «بگو که چون رستی زین سفر کردن به رنج و به بیم؟»
تا ز تو بازمانده‌ام، جاوید فکرتم را ندامت است وندیم
شاد گشتم بدان که حج کردی چون تو کس نیست اندرین اقلیم
بازگو تا: «چگونه داشته‌ای حرمتِ آن بزرگوار حریم؟
چون همی خواستی گرفت احرام چه نیّت کردی اندر آن تحریم؟
جمله برخود حرام کرده بُدی هر چه مادون کردگار قدیم؟»
گفت: «نی»، گفتمش: «زدی لبّیک از سر علم و از سر تعظیم
می‌شنیدی جواب حق و جواب باز دادی چنان که داد کلیم؟»
گفت: «نی»، گفتمش: «چو در عرفات ایستادیّ و یافتی تقدیم
عارف حق شدیّ و منکر خویش به تو از معرفت رسید نسیم؟»
گفت: «نی»، گفتمش: «چو می‌کشتی گوسفند از پی یسیر و یتیم
قرب خود دیدی اول و، کردی قتل و قربان نفس شوم لئیم؟»
گفت: «نی»، گفتمش: «چو می‌رفتی در حرم همچو اهل کهف و رقیم
ایمن از شرّ نفس خود بودی و ز غم فرقت و عذاب جحیم؟» ...
هنگامی که ناصر خسرو از اعمال و مناسکی که دوستش انجام داده است می‌پرسد و دوستش از سَرِ انصاف جواب منفی به وی می‌دهد و می‌گوید: من از آنچه می‌پرسی «صحیح» و «سقیم» آن را نمی‌دانم. شاعر ادامه می‌دهد و می‌گوید:
گفتم: «ای دوست پس نکردی حجّ نشدی در مقام محو مقیم
ص: 119
رفته‌ای مکّه دیده، آمده باز محنت بادیه خریده به سیم
گر تو خواهی که حج کنی، پس از این این چنین کن که کردمت تعلیم»
(1)
حاصل اعمال حجّ، چنان که ناصر خسرو هم بدان اشاره کرده است: رسیدن به معرفت خداست و «خویشتنِ خویش» را رها کردن و محو در عظمت و جلال خداوند متعال شدن است. همچنان که حج‌گزاردن فرزند و وابستگان و زخارف دنیوی را از «دید و دل» بیرون می‌کند و در جنب جلال و جمال خداوند همه چیز را «ناچیز» می‌بیند. در این جا به یاد سخن مولانا جلال‌الدین رومی می‌افتم که از «مرد نحوی» و «کشتیبان» تمثیل پر معنایی ساخته و «نفس و رعونت» آن را با ترک علائق نفسانی در برابر نهاده است و از قول کشتیبان به عالِم علم نحو می‌گوید:
محو می‌باید نه نحو این جا بدان گر تو محوی بی‌خطر در آب ران ...
چون بمردی تو ز اوصاف بشر بحر اسرارت نهد بر فرق سر (2)
اگر ثمرتی از حجّ و انجام دادن «مناسک» و «زَحمت بادیه» به جان خریدن برای «حاجی» حاصل نشود یا کم حاصل باشد، در نتیجه توجّه به آسایش‌ها، آرامشها و پروردن نفس بد فرمای است که مانع رها کردن نفس می‌شود.
این نکته مرا به یاد سخن امام راحل قدس سره می‌اندازد که فرمود: «همه فسادهایی که در عالم واقع می‌شود برای این است که آن جهاد اکبر واقع نشده است.»
«جهاد اکبر» بر گرفته از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله است که به مسلمانانی که فاتحانه از سریّه‌ای بازگشته بودند؛ فرمود:
«مَرحَباً بِقَومِ قَضوا الجِهادَ الأصغرَ وَبَقِیَ جِهادُ الأکبر، قیل یا رسول اللَّه وما الجِهاد الأکبر؟ قال: جِهاد النَّفسِ» (3).
حکیم ناصر بن خسرو قبادیانی که این قصیده را به نظم آورده و دوستش را به حقیقتِ مناسکِ حج توجّه داده؛ خود سرگذشتی عبرت آموز دارد.
ناصر خسرو چهل و اندی سال اول زندگی را در دربار محمود و مسعود غزنوی به خوشباشی و کامرانی گذرانده، سپس در دربار چغری بیک سلجوقی خدمت دیوانی کرده است،


1- دیوان اشعار حکیم ناصر خسرو قبادیانی، ج 1، به اهتمام مجتبی مینویی و مهدی محقّق، تهران، 1357، قصیده 141، ص 300
2- مثنوی معنوی، چاپ نیکلسن، دفتر اوّل، صفحه 175
3- نک: الفروع من الکافی کلینی، ج 5، ص 12، دار الکتب الاسلامیّه، تهران، 1362 ه. ش.

ص: 120
سپس انقلاب حالی برای ناصر خسرو پیش آمده، خوابی می‌بیند که او را از خواب چهل ساله بیدار می‌کند و به سوی قبله و زیارت خانه خدا و رها کردن زندگی درباری و مرفّه و مشتهیات نفسانی فرا می‌خواند. ناصر هم، چنین می‌کند و کوله بار سفر بر دوش می‌گیرد و از شهری به شهری، در تحرّی حقیقت گام برمی‌دارد. در هر شهر از آثار دیدنی، دیدن می‌کند و با بزرگان و دانشمندان هر شهر دیداری دارد، از هر خرمن خوشه‌ای برمی‌گیرد. از آنجا که حکیم ناصر خسرو، هم عالم است و هم به امور دیوانی آگاه و معتاد، بسیار دقیق النظر است. همه جا را به گام می‌پیماید و همه آثار را به دیده عبرت می‌نگرد و می‌نویسد و از آن «یادداشتها»، «سفرنامه» ای فراهم می‌آورد.
«سفرنامه» یادگار سفر هفت ساله اوست که در ششم جمادی الآخر سال 437 ه. از مرو آغاز شد و در جمادی الآخر سال 444 هجری، با بازگشت به بلخ، به پایان آمد.
چنان که از سفرنامه ناصر خسرو برمی‌آید، سه سفر به مکّه معظّمه کرده است: سفر اوّل از مرو و نیشابور آغاز می‌شود و به بیت‌المقدّس و مکّه پایان می‌یابد. سفر دوّم از مصر (قاهره) آغاز شده، به مدینه و مکه منتهی شده است.
سفر سوّم از مصر (قاهره) آغاز می‌شود و به جدّه و مکّه پایان می‌یابد.
ناصر خسرو از مکّه و طائف و یمامه و بصره به اصفهان و تون (فردوس) و قاین و سرخس و فاریاب و بلخ باز می‌گردد و شرح دیده‌ها و شنیده‌ها و رویدادهای سفر را، چنان که دریافته است، باز می‌گوید و باز می‌نویسد و «سفرنامه» زاده می‌شود.
اینک برای نمونه چند سطری از جای جای سفرنامه را در ذیل می‌آوریم:
صفت مسجد الحرام و بیت کعبه
«گفته‌ایم که خانه کعبه در میان مسجد حرام و مسجد حرام در میان شهر مکّه و در طول آن از مشرق به مغرب است و عرض آن از شمال به جنوب. امّا دیوار مسجد قائمه نیست و رکنها در مالیده است تا به مدوّری مایل است، زیرا که چون در مسجد نماز کنند، از همه جوانب، روی به خانه باید کرد
(1) ...
مسجد حرام را هیجده در است، همه به طاقها ساخته‌اند؛ بر سر ستونهای رخام و بر هیچ کدام دری ننشانده‌اند که فراز توان کرد.


1- سفرنامه ناصر خسرو، حکیم ناصر بن خسرو قبادیانی به کوشش دکتر نادر ورین پور، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران، 1350 ه. ش.، ص 96

ص: 121
بر جانب مشرق، چهار در است. از گوشه شمالی باب‌النبی و آن به طاق است بسته و هم بر دیوار گوشه جنوبی دری دیگر است که آن را هم باب‌النبی گویند.
(1) صفت درِ کعبه
دری است از چوب ساج، به دو مصراع و بالای در شش ارش و نیم است و پهنای هر مصراعی یک گز و سه چهار یک، چنانکه هر دو مصراع سه گز و نیم باشد.
و روی در، و در فراز هم، نبشته و بر آن نقره‌کاری دایره‌ها و کتابتها نقاشی منبّت کرده‌اند و کتابتها به زر کرده و سیم سوخته دررانده و این آیت را تا آخر بر آنجا نوشته: إنّ أوّلَ بَیتٍ وُضِعَ للنّاسِ لَلَّذی بِبَکّة ... الآیه. و دو حلقه نقرگین بزرگ که از غزنین فرستاده‌اند بر دو مصراع در زده، چنان که دست هر کس که خواهد بدان نرسد.» (2) آیا ناصر خسرو با این دقّت نظری که در توصیف مناظر و مرایا داشته در تأملات درونی نیز و تزکیه نفسانی و کشتن نفس و روعنت آن نیز کامیاب بوده است؟ خدا می‌داند. آنچه مسلّم است ناصر خسرو به مظاهر دنیوی و جمال و جنبه‌های دلفریب محیط و اشخاص توجّهی ندارد و نظر او بیشتر به حقایق عقلی و مبانی اعتقادی و تزکیه نفس، به ویژه بعد از انقلاب حال، متوجّه بوده است. در سفر هفت ساله خود، در آن روزگار، پیاده و یا با چهار پا، در طی بادیه‌ها و ریگزارها، چه مایه سختی دیده و گرسنگی کشیده و ریاضتها چشیده و در عین حال با بزرگان علم و ادب درآمیخته، جای سخن نیست ... آوارگیهای بعدِ ناصر خسرو در خراسان به عنوان «حجّت» و گرایشهای وی به خلفای فاطمی مصر، این زمان بگذار تا وقت دگر. که خود داستانی دیگر است و سوز و گدازی دیگر.
به هر حال قصیده‌ای که از وی نقل کردیم وصف‌الحال و بل حقیقة الحال حاجیانی است که از سَرِ معرفت به زیارت خانه خدا می‌روند و باید حج‌گزار چنان حج گزارَد که ناصر خسرو به دوستش تعلیم داده است و الّا چیزی که به کار آید از آن رنج و سفر بر جای نمی‌ماند. افضل الدین بدیل خاقانی ملقّب به «حسّان العجم» از شاعران توانای قرن ششم هجری است. وی در همه معارف زمان خود از حکمت و فلسفه و ادب و قرآن، آیات و روایات و فرهنگ جامعه، سر آمد زمان خود بوده است، به همین جهت دیوان اشعارش منبع اطلاعات و دانشهای زمان است که در آن اشارات و تلمیحات زیاد و نکات دقیق علمی و ادبی، و معارف


1- همان، ص 97
2- همان، صص 99 و 100

ص: 122
اسلامی و اساطیر و دین مسیحی و ... به وفور آمده است.
خاقانی علاوه بر دیوان اشعار و قصاید غرّا و غزلیات شیرین و عاشقانه، مثنوی «تحفةالعراقین» را به نظر در آورده است. این مثنوی در شرح مسافرت خاقانی است به عراق عجم و عراقِ عرب و مکّه معظّمه و مدینه منوّره.
در این مثنوی بعضی از علما و بزرگان این نواحی را مدح کرده است.
در مثنوی «تحفة العراقین» از مؤمنان و غازیان نصرت دین، که در برابر جنگ با کفّار جان را فدا می‌کند، با تجلیل سخن می‌گوید:
صف صف ز غزات نصرت آثار حزب اللَّه گاه حرب کفّار
حق خوانده مجاهدان دینْشان دین گفته جیوش مسلمینْشان
از نفس مهاجر، از دل انصار بوذر دم و بودجانه کردار ...
بینی دو هزار جیش از این جنس گرد عرفات جنّی و انس
(1)
آن گاه از «جبل الرحمه» و «مزدلفه» و دیگر مواقف و مراسم و مناسک، سخن می‌گوید، از جمله در باره «جمره» و «منا» چنین می‌گوید:
ز آنجا سوی جمره برکشی راه از شعله عشق برکشی آه
مردم همه سنگبار بینی دیوان همه سنگسار بینی ...
بین زَمی و مِنا زُحَل سان مرّیخ سَلَب ز خون قربان
خاکش همه شام رنگ و گلگون سرخی شفق گرفته از خون
سپس می‌گوید:
ز آنجا ره مکّه پیش گیری تشریف ز مکّه بیش گیری
سطر دومین ز حرز عالم مکّه است ز بعد اسم اعظم
در سایه مکّه چون نشستی از سایه خاک باز رستی
***
مکّه به مکانت آسمان است کعبه به محلّ قطب از آن است
خاقانی سپس به همه مواقف و مواضع مقدّس و مناسک اشاره می‌کند. از جمله می‌گوید:
بینی حَجَرش بِلال کردار بیرون سیه و درون پر انوار
نور است در آن سواد پنهان چون در ظلمات آب حیوان
از سنگ سیه چو باز گردی زی زمزم، راه در نوردی
ز آنجا گذرت به زمزم افتد چشمت به سواد اعظم افتد
بینی ثقلین عالم خاک استاده فراز چشمه پاک
با صفوت زمزم مطهّر محتاج طهارت است، کوثر
آن گاه به «ناودان زرّین» و «مروه و صفا» و «عمره» اشاره می‌کند و دوباره در خطاب به کعبه چنین می‌گوید:
ای قطب مراد جان مردان گِردت چو بنات نعش گردان ...
مانی به عروس حجله بسته در حجله چارسو نشسته
خاک عرب از تو شد زر خشک ناف زَمی از تو نافه مشک ...
سپس در اشتیاق کعبه معظّمه- که خدایش آباد داراد!- چنین می‌گوید:
خاقانی از این کثیف منزل دارد به تو روی خیمه دل
خواهد که رسد به بارگاهت تا خاک زمین و خار راهت
از بوسه کند ترنج کردار وز اشک کند چو دانه نار ...
هر صبح که مرغ دم بر آرد مرغ دل او سَرِ تو دارد
وِردش همه این بود سحرگاه کای بیت اله، عمّرک اللَّه (2)
خاقانی در همین کتاب (تحفة العراقین) به دنبال وصف مکّه معظّمه به توصیف مدینه منوّره و نعت نبیِّ مکرّم صلی الله علیه و آله می‌پردازد و می‌گوید:
بنیاد مدینه سدّ دنیاست حَیّاها اللَّه، حیات جانهاست
نخلش همه دست کشت جبریل گُشنی ده نخل او سرافیل
تخمش به گلاب پروریده آدم ز بهشتش آوریده ...


1- همان، ص 135
2- همان، ص 135

ص: 124
آن مقصد هودج رسالت آن مهبط موکب جلالت
بیت الشرف اختر سخا را دار الکتب آیت وفا را ...
بینی حرم محمّدی را دیوانگه سرّ سرمدی را
خاکش ز چهارم آسمان به ذاتش ز مسیح جاودان به
سپس ابیات زیادی در خطاب به حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله می‌آورد که ما از جهت اختصار چند بیتی بر سبیل تیمّن و تبرّک- این‌جا- می‌آوریم:
ما أعظم شأنک ای مظفّر ما أکرم وَجهک ای مطهّر
مدح تو به دست جان نویسم بر ناصیه جهان نویسم
ارواح علَم برِ سپاهت جبریل برید بارگاهت
یزدان که سرای شش جهت ساخت جز بهر نشست تو نپرداخت
خاک در تو که نور ناب است سیبی به دو کرده ز آفتاب است
تاریخ شرف که آسمان راست از روز ولادت تو برخاست
خاقانی را به دست مردی از خاک به آدمی تو کردی
در وصف تو سالک تمام اوست خاقان ممالک کلام اوست
ای حکم تو صیقلی نموده شمشیر زبان من زدوده
منشور امارتم تو دادی این تاج تو بر سرم نهادی ...
(1)
شوق زیارت کعبه دل، خاقانی را پیوسته در تب و تاب می‌دارد. این آرزو جان او را می‌خَلَد و روح او را ناآرام می‌دارد تا آن آرزو بر آورده می‌شود و دوباره زیارت بیت‌اللَّه نصیب شاعر می‌شود. خاقانی قصاید چندی در شرح این سفر پربرکت می‌پردازد و عروس هر هفت کرده کعبه را به تصویر می‌کشد. تصاویری گویا و بهجت زا.
ما- در این مقام- چند نمونه و چند بیتی از هر قصیده را نقل می‌کنیم.
خاقانی در قصیده‌ای به مطلع:
صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش کیمخت کوه اویم شد از خنجر زرش
به وصف خورشید می‌پردازد و او را به «مُحْرِمی» مانند می‌کند که از خاور برای احرام حج برهنه سر بیرون آمده است:
ماناکه مُحرِم عرفات است آفتاب کاحرام را برهنه سر آید ز خاورش
پس قرص آفتاب به صابون زند مسیح کاحرام را ازار سپید است در خورش
نشگفت اگر مسیح در آید ز آسمان آرد طواف کعبه و گردد مجاورش
جبریل خاطب عرفاتست روز حج از صبح، تیغ وز جبل الرحمه، منبرش
و آن کعبه چون عروس که هر سال تازه روی بوده مشاطه‌ای بسزا پور آزرش
خاتونی از عرب همه شاهان غلام او سمعاً و طاعةً سجده کنان هفت کشورش ... (2)
خاقانی این قصیده را بر در کعبه انشاء کرده و آن را به آب زر نبشتند در وصف مناسک حج.
در قصیده دیگری که سال بعد می‌سراید به این امر مفاخرت آمیز اشاره می‌کند و می‌گوید:
... بارم به مکّه دیدی آسوده دل چو کعبه رطب اللسان چو زمزم، بر کعبه آفرینگر
شعرم به زر نوشتند آنجا خواص مکّه بر بی‌نظیری من کردند حاج محضر
خاقانی قصیده دیگری به مطلع:
مقصد این جاست ندای طلب این جا شنوند بُختیان را ز جرس صبحدم آوا شنوند
می‌سراید، تا این که می‌گوید:
سفر کعبه نمودارِ رهِ آخرت است گر چه رمز رهش از صورت دنیا شنوند
عابدان نعره برآرند به میدانگه از آنک نعره شیر دلان در صف هیجا شنوند
عارفان خامش و سر بر سر زانو چو ملخ نه چو زنبور کزو شورش و غوغا شنوند ... (3)
کمتر شاعری همچون خاقانی توانسته است حالت شوق و دیدار و آرزومندی حاجیان و راهسپران بیابانهای هائل و پر خوف و خطر عربستان را در کمال استادی و هنرمندی توصیف کند؛ و از مرقد پر فیض حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و زیارت آن بارگاه قدسی چنان سخن گوید که خواننده را اشک شوق از دیده فروبارد و آرزوی وصول به آن مقام والا را از بن دندان در دل جای دهد.
سوّمین سفری که خاقانی به قصد زیارت کعبه حرکت کرده است، به دستور شروانشاه به بند می‌افتد و نزدیک به یک سال در زندان می‌ماند و سفر بیت اللَّه، در این سوّمین بار همچون آرزوی سفر خراسان در دلش می‌ماند.
سنایی شاعر و عارف قرن پنجم هجری که بعد از سفر به خراسان واقامت چند ساله در آن دیار و ملاقات با مشایخ بزرگ دچار تغییر حال شد و سرانجام کارش به زهد و انزوا و تأمّل در حقایق و مسائل عرفانی کشید، سفرهای چندی انجام داد و از شهر بلخ به زیارت بیت اللَّه توفیق یافت.
استاد مدرّس رضوی در مقدّمه خود بر دیوان سنایی نوشته‌اند: «سنایی ظاهراً از همان آغاز جوانی از غزنین بیرون شده و سالیان دراز در بیشتر شهرهای خراسان خاصّه شهرهای بلخ، سرخس، هرات و نیشابور به سر برده و از شهر بلخ به زیارت کعبه مشرّف شده و در اواخر ایّام عمر به غزنین بازگشته است. (4) مرحوم مدرّس برای تأیید این مطلب می‌نویسد:
«... از قصیده‌ای که در اشتیاق سروده و از فراق بلخ و دوری یاران آنجا شکایت می‌کند و اظهار حنین و اشتیاق بدان شهر کرده و گفته:


1- همان، ص 102
2- همان، ص 102
3- همان، ص 102
4- دیوان سنایی، به تصحیح استاد مدّرس رضوی، انتشارات سنایی، تهران، ص 35 مقدّمه.

ص: 127
از فراق شهر بلخ اندر عراق از چشم و دل گاه در آتش بُوِیم و گاه در طوفان شویم
(1)
چنین می‌نماید که مبدأ حرکت او به سوی خانه کعبه، بلخ بوده نه غزنین ...» (2) به عقیده استاد مدرّس رضوی تغییر حالت سنایی و توجّه به قصاید دینی، زهد و وعظ و تمثیلات تعلیمی و تلمیحات و اشاره به آیات و قصص قرآنی و استدلالات عقلی و ... نیز در بلخ بوده است، چنان که در جایی می‌گوید:
با سخنهای سنایی خاصه در زهد و مثل فخر دارد خاک بلخ امروز بر بحر عدن (3)
از سفر دور و دراز و پر مخاطره کعبه که با پای شوق درنوردیده و به دیدار حرمین چشمانش روشن شده است، حالتها و خاطره‌هایی دارد که آنها را با زبان شعر بیان کرده است.
بهتر است ما ترجمان مقال را اشعار بلند شاعر قرار دهیم که می‌گوید:
گاهِ آن آمد که با مردان سوی میدان شویم یک ره از ایوان برون آییم و بر کیوان شویم
راه بگذاریم و قصد حضرت عالی کنیم خانه پردازیم و سوی خانه یزدان شویم
طبل جانبازی فرو کوبیم در میدان دل بی‌زن و فرزند و بی خان و سر و سامان شویم
گاه با بار مذلّت گرد این مسجد دویم گاه با رخت غریبی نزد آن ویران شویم
گاه چون بی‌دولتان از خاک و خس بستر کنیم گاه چون ارباب دولت نقش شاذروان شویم ...
از فراق شهر بلخ اندر عراق از چشم و دل گاه در آتش بُوِیم و گاه در طوفان شویم
گه به عون همرهان چون آتش اندر دی بُوِیم گه به دست ملحدان چون آب در آبان شویم ...


1- همان، ص 415
2- مقدّمه، ص 36
3- دیوان، ص 489

ص: 128
پای چون در بادیه خونین نهادیم از بلا همچو ریگ نرمِ پیش باد سر گردان شویم
زان یتیمان پدر گم کرده یاد آریم باز چون یتیمان روز عید از درد دل گریان شویم
از پدر وز مادر و فرزند و زن یاد آوریم ز آرزوی آن جگر بندان جگر بریان شویم
در غریبی درد اگر بر جان ما غالب شود چون نباشند این عزیزان سخت بی‌درمان شویم
غمگساری نه که اشکی بارَد ار غمگین بُوِیم مهربانی نی که آبی آرد ار عطشان شویم
نه پدر بر سر، که ما در پیش او نازی کنیم نی‌پسر در بر، که ما از روی او شادان شویم
چون رخ پیری ببینیم از پدر یاد آوریم همچو یعقوب پسر گم کرده با احزان شویم ...
آه اگر روزی که در کنج رباطی ناگهان بی‌جمال دوستان و اقربا مهمان شویم
همرهان حج کرده، باز آیند با طبل و علَم ما به زیر خاک در، با خاک ره یکسان شویم
قافله باز آید اندر شهر بی‌دیدار ما ما به تیغ قهر حق کشته غریبستان شویم
دوستان گویند: حج کردیم و می‌آییم باز ما به هر ساعت همی طعمه دگر کرمان شویم
گر نهنگ حکم حق بر جان ما دندان زند ما به پیش خدمت او از بن دندان شویم
چون بدو باقی شدیم‌از بود خود فانی شدیم چون بدو دانا شدیم از علم خود نادان شدیم
ص: 129
گر نباشد حج و عمره و رَمی و قربان گو مباش این شرف ما را نه بس کز تیغ او قربان شویم؟!
این سفر بستان عیّاران راه ایزدست ما ز روی استقامت سرو آن بستان شویم
حاجیان خاص مستان شراب دولتند ما به بوی جرعه‌ای مولای این مستان شویم
نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقی کنیم تا سزاوار قبول حضرت قرآن شویم
بادیه بوته است ما چون زرّ مغشوشیم راست چون بپالودیم از او، خالص چو زرّ کان شویم
بادیه میدان مردان است و ما نیز از نیاز خوی این مردان گریم
(1)
و گوی این میدان شویم گر چه در ریگ روان عاجز شویم از بی‌دلی
چون پدید آید جمال کعبه جان افشان شویم
یا به دست آریم سرّی یا برافشانیم سریا به کام حاسدان گردیم، یا سلطان شویم
یا پدید آییم در میدان مردان همچو کوه‌یا به زیر پشته ریگ اجل پنهان شویم (2) از آنجا که صوفیه قهر و قمع خود بینی را در رأس لوازم تربیت می‌شمرده و از ظواهر و جلوه‌های نفس و رعونت آن پرهیز داشته‌اند، اعتقاد به معرفت و تزکیه نفس را توصیه می‌کرده‌اند و از شهرت می‌گریخته و آن را زمام شیطان می‌شمرده‌اند. سفرهایی داشته‌اند ولی در کمال گمنامی. بسیاری از مشایخ و بزرگان، مجاورت کعبه را اختیار می‌کرده‌اند؛ امّا تنها برای ریاضت و کشتن نفس و تحصیل قرب الهی.
مولوی از سر درد به حاجیانی که از «معرفت» خدا بیگانه‌اند و در پی «خانه» به جای «خدای خانه» سفر اختیار کرده‌اند در ضمن غزلی چنین می‌گوید:


1- گیریم‌
2- دیوان، همان، ص 419

ص: 130
ای قوم به حجّ رفته، کجایید؟ کجایید؟ معشوق همین جاست، بیایید بیایید
معشوق تو همسایه دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید؟
گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه برین بام برآیید
آن خانه لطیف است، نشانهاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو، اگر آن باغ بدیدیت
(1) یک گوهر جان کو، اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما، پرده شمایید(2)
با توجه به همین نکته که مشتمل بر اندیشه ظاهر و باطن، کعبه گِل و کعبه دل می‌باشد و غرض در شریعت و طریقت و بالاتر از همه حقیقت باطن و معرفةاللَّه و تزکیه نفس و تعالی و کمال معنوی می‌باشد، عرفا چنین سخنانی بسیار گفته‌اند، از جمله در رباعی منسوب به خواجه عبداللَّه انصاری:
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل
جلال الدین مولوی بلخی نیز گفته است:
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری دل‌است کعبه معنا تو گِل چه پنداری؟!


1- بدیدیت: بدیدید.
2- گزیده غزلیات شمس، به کوشش دکتر شفیعی کدکنی، تهران، 1352 ه. ش. غزل 16

ص: 131
ز عرش وکرسی ولوح وقلم فزون باشد دل خراب که او را به هیچ نشماری
کنوز گنج الهی دل خراب بود که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
«خموش!» وصف‌دلت دربیان نمی‌آید اگر به هر سرِ مویی دو صد زبان داری
با توجّه به رها کردن «نفس» و «خودخواهی» و فنا شدن در ذات لایزال حق در راه حقّ است که عرفا از «هستی» در راه «دوست» دست شسته و تنها به خالق بی‌چون نظر داشته‌اند و این راهی و طریقتی بوده است که از اولیای حق و پیشوایان دین آموخته‌اند.
[از ابویزید طیفور بن عیسی البسطامی نقل است که گفت:] یک بار به مکّه شدم خانه مفرد دیدم. گفتم حجّ مقبول نیست کی
(1) من سنگها از این جنس بسیار دیده‌ام. بار دیگر برفتم خانه دیدم و خداوند خانه دیدم. گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست. بارِ سه، دیگر برفتم همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. بسرم فرو خواندند: یا بایزید اگر خود را ندیدای و همه عالم را بدیدای مشرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم». (2) شاعر و سخندان عارف سعدی شیرازی از کسانی است که بر خلاف حافظ، همشهری خود، اهل سیر و سیاحت بوده است. خود در این باره چنین می‌گوید:
در اقصای عالم بگشتم بسی بسر بردم ایّام با هر کسی
تمتّع به هر گوشه‌ای یافتم ز هر خرمنی خوشه‌ای یافتم
جامی در «نفحات الأنس» به سفرهای سعدی، به ویژه تشرّف به مکّه اشاره دارد و می‌گوید: « [سعدی] اقالیم را گشته و بارها به سفر حج پیاده رفته». (3)دولتشاه سمرقندی می‌گوید: «چهارده نوبت حج کرده و به غزا و جهاد به طرف روم و هند رفته». (4) پس از سفری که سعدی در حدود سال 620 یا 621 آغاز کرده و به اقصای عالم رفته و بارها به زیارت حرمین تشرّف حاصل نموده و سی سال بعد، در سال 655 به شیراز بازگشته، عمرش در سفر گذشته و با گنجینه‌ای از تجارب گرانبها در شیراز ساکن شده است. زندگی سعدی در شیراز، در خانقاه و به ارشاد خلایق می‌گذشته است. برای این که خطی بر ورق دهر


1- کی: که.
2- کشف المحجوب، ابی‌الحسن علی بن عثمان هُجویری، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1336 ه. ش. ص 134
3- نفحات الانس، جامی، ص 60
4- تذکرة الشعراء، ص 223

ص: 132
باقی گذارد ابتدا «بوستان» را در سال 655 و سپس «گلستان» را در سال 656 تصنیف کرد که هر دو شاهکاری است بی‌نظیر و گنج شایگانی از حکمت و اندرز.
در همین دوره نیز سفری به حجاز کرد و از راه تبریز به شیراز برگشت. هم در این سفر است که با شمس‌الدین صاحب دیوان جوینی و برادرش ملاقات می‌کند و آن هر دو مقدمش را گرامی می‌دارند.
(1) سعدی در دو اثر پایدار خود «بوستان» و «گلستان» بارها به حجّ و حج‌گزاران و حقیقت این عبادت عظیم و سفر خطیر اشاره کرده است. ما بخشی از اشارات و حکایات او را در زیر می‌آوریم:
سعدی در «بوستان» در باب دهم، آنجا که در «مناجات و ختم کتاب» سخن می‌گوید چنین می‌نالد:
«خدایا به ذات خداوندیت به اوصاف بی‌مثل و مانندیت
به لبّیک حجّاج بیت الحرام به مدفون یثرب علیه السلام
به تکبیر مردان شمشیر زن که مرد وغا را شمارند زن
به طاعات پیران آراسته به صدق جوانان نوخاسته
که مارا در آن ورطه یک نفس ز ننگ دو گفتن به فریاد رس» (2)
در «گلستان» نیز حکایات عبرت انگیزی می‌آورد و پند می‌دهد:
«سالی نزاعی میان پیادگان حجّاج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده بود.»
سعدی می‌گوید: در این سفر حاجیان داد فسوق و جدال می‌دهند و پیاده رفتن به راه حج آنان را نتوانسته است به نفس کشتن و از خودیِ خود و رعونت آن رها شدن سوق دهد و به قول سعدی: «پیادگان حاجّ بادیه به سر بردند و بتر شدند!» سپس بر سبیل نصیحت می‌گوید:
از من بگوی حاجیِ مردم گزای را کو، پوستین خلق به آزار می‌درد
حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک بیچاره خار می‌خورد و بار می‌برد (3)


1- نک: دکتر ذبیح اللَّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات دانشگاه تهران، ج 3، بخش 1، ص 597
2- بوستان یا سعدی نامه، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، تهران، ص 197
3- گلستان، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، انتشارات خوارزمی، تهران، ص 159

ص: 133
در جای دیگر می‌گوید:
«شبی در بیابان مکّه از بی‌خوابی پای رفتنم نماند، سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
پای مسکین پیاده چند رود؟ کز تحمّل ستوده شد بُختی
تا شود جسم فربهی لاغر لاغری مرده باشد از سختی
گفت: ای برادر! حرم در پیش است و حرامی از پس. اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی!
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت شبِ رحیل، ولی ترک جان بباید گفت»
(1)
اشاره به کعبه و خانه خدا در حکایات سعدی فراوان آمده است:
«درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه نهاده همی‌نالید که: یا غفور، یا رحیم! تو دانی که از ظلوم جَهول چه آید؟
عذر تقصیر خدمت آوردم که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
به دنبال آن می‌گوید:
گر کُشی، ور جُرم بخشی، روی و سر بر آستانم بنده را فرمان نباشد، هر چه فرمایی برآنم
***
بر در کعبه سایلی دیدم که همی‌گفت و می‌گرستی خوش
من نگویم که طاعتم بپذیر قلم عفو بر گناهم کش (2)
«عبدالقادر گیلانی- رحمةاللَّه علیه- را در حرم کعبه دیدند روی بر حصبا نهاده، همی گفت: ای خداوند! ببخشای! وگر هر آینه مستوجب عقوبتم در قیامتم نابینا برانگیز تا در روی نیکان شرمسار نشوم.
روی بر خاک عجز، می‌گویم هر سحر گه که باد می‌آید


1- همان، ص 91
2- همان، ص 86

ص: 134
ای که هرگز فرامشت نکنم هیچت از بنده یاد می‌آید؟!
(1)
*** عبدالرحمن جامی شاعر قرن نهم هجری قبل از سال 877 ه. که بازپسین و طولانی‌ترین سفر اوست به حجاز، سفرهای کوتاهی به هرات، سمرقند و مرو داشته که برای تحصیل کمالات و تکمیل معلومات انجام داده است. برخی سفرها برای دیدار بزرگانی چون مولانا سعدالدین کاشغری؟؟؟ انجام شده که او را تشنه ملاقات آنان داشته است. جامی دراین سفر سعدالدین را به عنوان مراد برگزیده و دست ارادت در دامن وی زده و تا آخر عمر بر ارادت به پیشوای فرقه نقشبندیّه باقی مانده است.
سفر حجاز جامی در سال 877 ه. از خراسان آغاز شد و به بغداد و کربلا و نجف و مکّه و مدینه و دمشق و حلب رسید و از آن جا به بازگشت به خراسان انجامید.
جامی در دیوانش به مناسبت زیارت مشاهد متبرّکه، اشعاری دارد که بازگوینده حالات و سرگذشت اوست. ما در این مقام چند بیتی از قصیده‌ای که در وصف و زیارت مرقد پاک حضرت رسول صلی الله علیه و آله و کعبه معظّمه آورده است، نقل می‌کنیم.
سَلامٌ عَلَیک ای نبی مکرّم مکرّم‌تر از آدم و نسل آدم
سَلامٌ عَلَیکَ ای ز آباء علوی به صورت مؤخّر به معنا مقدّم ...
سلامٌ عَلیک ای ز اسماء حسنی جمال تو آیینه اسم اعظم
سلامٌ علیک ای به ملک رسالت تورا خاتم المرسلین نقش خاتم
اگر فیض نورت نبودی نمودی یکی، ملّت کفر و اسلام با هم
تا جایی که می‌گوید:
درونها فکاریم و دلها جراحت ز لطف تو داریم امّید مرهم
گشادیم بار سفر در دیارت چو جامی ز بار گنه پشتها خم
رجا واثق آمد به فضل تو مارا که این بارها گردد از پشت ما کم (2)
و نیز جامی، شاعر قرن نهم، در قصیده‌ای تحت عنوان «نعتی است جمع کرده در او جمله معجزات» از مکّه معظّمه و مدینه منوّره دیدار و از مراحل سفر خود یاد کرده است: سفر


1- همان، ص 87
2- دیوان کامل جامی، ویراسته هاشم رضی، انتشارات پیروز، تهران، ص 73

ص: 135
با شتر، همراه قافله، صدها فرسنگ راه طی کردن و حوادث خطرناک دیدن و سختی بادیه به جان خریدن و ... همه مطالبی است که شاعر در شعر خود آورده است:
بانگ رحیل از قافله برخاست، خیز ای ساربان رختم بنه بر راحله، آهنگ رحلت کن روان
بندش ز زانو برگشا، بهر خدا برکش نوا ساز از نوای جانفزا بر وی سبک بارگران
ناقه ز الحان عرب آسوده از رنج و تعب طی می‌کند با صد طرب، یک روزه ره در یک زمان
جز قصّه سَلمی مگو تازه شود از ذکر او کوته که آمد پیش رو، پیدای نا پیدا کران
تیهی به غایت پر خطر خالی ز راه و راهبر نی در وی از جنّی اثر، نی در وی از انسی نشان
دور افق ار جای او عرض فلک پهنای او گم گشته در صحرای او، مسّاحی وهم و گمان
برّی است پر حرای عجب دوزخ صفت ذات اللهب بر ریگ او یربوع و ضبّ افتاده چون ماهی تپان
گر آب جویی سال و مه، ناری سوی یک قطره ره جز آن که گرید گه به گه برتشنگانش آسمان
هست از سراب تو به تو، بحری شگرف و سو به سو صد کشتی از ناقه درو گشته روان بی‌بادبان
بسته به هر یک محملی، نشسته در وی مقبلی وز پی حُدا کن بی‌دلی، خوش لهجه و شیرین زبان
من هم به فقر و فاقه خوش، در خیل ایشان ناقه کش ناقه کش امّا ناقه وش، داده به دست دل عنان
نی‌هیچ جا منزل مرا، نی دل به کس مایل مرا من ناقه را و دل مرا سوی حریم جان کشان
ص: 136
یا رب مدینه است این حرم، کز خاکش آید بوی جان از ساحت باغ ارم یا عرصه روض الجنان ...
چون کعبه آمد قبله گه بر طایفان بگشاده ره هر سنگ ازو سنگ سیه، هر کُنج بامش ناودان
جانها قدم کرده ز سر بهر طوافش ره به سر فرش مطافش کرده پَر مرغان قدسی آشیان ...
سر چشمه آن حسن اگر خواهی که یابی زودتر تا روضه خیرالبشر مرکب ز همّت کن بران
سلطان اقلیم وفا، شاه سریر اصطفا سر دفتر صدق و صفا، سرمایه امن و امان ...
تا جایی که می‌گوید:
اوصاف او پیش خرد بیرون بود از حدّ و عدّ حاشا که در عمر ابد آخر شود این داستان
نبود دراین دیر کهن از نعت او خوشتر سخن زین نکته جامی بس مکن تا تاب داری و توان
نعتش ز بس فرخندگی جان را دهد پایندگی هست آن زلال زندگی می‌باش از آن رطب اللسان
(1)
از شاعران معاصر نیز بسیارند که دراین وادی طبع آزموده و در تعظیم «کعبه» داد سخن داده‌اند:
«عباس شهری» درباره «خانه کعبه» چنین سروده است:
خانه کعبه، خانه بت بود همه بودند پیش بت به سجود
وارد خانه شد پیمبر پاک آنچه بت بود ریخت بر سر خاک
خانه بت که خانه حق شد همه از آن نبیّ مطلق شد
تا نیفتی به پیش بت به سجود آمد آن دست بت شکن به وجود


1- همان.

ص: 137
تا عیان آن جمال هستی شد بت پرستی خداپرستی شد
***
خانه کعبه خانه دلهاست ساحت قدس و جایگاه خداست
خرّم آن کس که گرد آن خانه در طواف است همچو پروانه
گر نصیب تو نیست فیض حضور گرم دیدار خانه باش از دور
در رکوع و سجود و سویش باش تو هم از زائران کویش باش
پنج نوبت اگر نماز کنی گره از کار خویش بازکنی
بی‌نیاز از تو و عبادت تواست گر عبادت کنی سعادت تواست
خاقانی شروانی قصیده‌ای دارد که در آرزوی سفر خراسان سروده و مطلع آن چنین است:
رهروم مقصد امکان به خراسان یابم تشنه‌ام مشرب احسان به خراسان یابم
(1)
شاعر معاصر آقای علی باقر زاده (بقا) با استادی و لطافت طبع خاصّ خود به اقتضای قصیده اشتیاق‌آمیز خاقانی که با درد و حنین همراه است، بعد از سفر به «حرمین شریفین» ره آورد این سفر را در چنین ابیاتی به سلک نظم کشیده است:
می‌روم تا که سراپرده جانان یابم خضر راهی طلبم، چشمه حیوان یابم
می‌روم تا ز تماشاگه گلزار جهان جلوه قامت آن سرو خرامان یابم
می‌روم تا ز شفاخانه اقلیم وجود داروی عافیت و نسخه درمان یابم
می‌روم ذرّه صفت رقص کنان در خط نور تا که سرچشمه خورشید فروزان یابم


1- دیوان خاقانی شروانی، به اهتمام دکتر سید ضیاء الدین سجادی، تهران، ص 294

ص: 138
می‌روم در حرم کعبه و سرمنزل وحی تا ره پیروی از مکتب قرآن یابم ...
روی حاجت به سوی قبله حاجات برم سر خط بندگی از درگه سلطان یابم ...
به سر تربت پاکان گذرم همچو نسیم تا که پاکیزگی از تربت پاکان یابم
به سناباد کشم رخت به سوی حرمین تا سکون دل و آرامش وجدان یابم
راهی وادی ایمن شوم از قبله طوس تا نشان قدم بوذر و سلمان یابم
می‌فشانم گهر از دیده ز دیدار بقیع چون مزار شهدا را همه ویران یابم
می‌روم بر سر آرامگه ختم رسل کز غبار حرمش نکهت رضوان یابم
ای مهین آیت رحمت که چو نام تو برم خویش را در چمن و باغ و گلستان یابم ...
بر سر کوی تو ای خوبترین خلق خدا آمدم تا که عطا گیرم و احسان یابم
با مدیح تو که مدح شرف و معدلت است پیش صاحبنظران منصب و عنوان یابم
شاد از آنم که چو باز آیم ازاین وادی قدس خویش را در حرم شاه خراسان یابم
ساکن کوی «رضا» گردم و زی دار «بقا» چون روم، از سوی حق آیت غفران یابم
(1)
از نویسندگان معاصر، روانشاد جلال آل‌احمد است که بعد از زیارت «حرمین» سفرنامه‌ای به نام «خسی در میقات» نگاشته است.


1- زلال بقا، سروده: علی باقرزاده بقا، انتشارات پاژ، ص 45

ص: 139
به دور از روی و ریا، صداقت در گفتار و نوشتار و واقع‌بینی خاصّ خود آنچه را در دل داشته بازگو کرده است. از عنوان کتاب «خسی در میقات» که در آن حسن انتخابی به کمال است، تواضع و ناچیزی خود را نویسنده در برابر خدای کعبه و بیت‌اللَّه و دریای موّاج انسانهای حج‌گزار مجسّم کرده است. «خسی در میقات» زبان حال همه کسانی است که عظمت حضور را درک می‌کنند و تشنه معرفت ذات لا یزال حقّ‌اند.
عبادت انسان‌سازِ حج و مکتب تکامل و تصاعد روح، آن چنان عظمت دارد که دریافت ظواهر آن، بس آسان ولی وصف همه جوانب و بیان نتایج آن بس دشواریاب است. عبادات همه متحوّل کننده آدمیان‌اند و حج از همه بیشتر. به راستی اگر «عبادت» در آدمی تحوّلی ایجاد نکند و اهتزازی در روح پدید نیاورد، آن عبادت، «عبادت» حقیقی نخواهد بود.
آل‌احمد یکی از میلیونها مسلمانی است که می‌خواهد از این سفر توشه بر گیرد و در ضمن سیر در آفاق و انفس، حال خود و دیگران را درک کند و به «خودی» خود و حقارت خود در برابر عظمت بی‌پایان پروردگار بیندیشد و از این اندیشیدن به تعالی روح دست یابد، ضمناً به آفاق اجتماعی و سیاسی این مقصد متعالی برسد.
نثر آل احمد هنرمندانه، ساده، موجز، روشن و تا حدّی به سبک ناصر خسرو در سفرنامه‌اش نزدیک است، امّا در حال و هوایی امروزین.
آل احمد با دیده کنجکاو درون‌نگر چیزها می‌بیند که دیگران نمی‌بینند. گاهی شیوه بیانش تند و طنز آمیز است، امّا طنزی زیبا و پر معنا.
این سفر از «جمعه 21 فروردین 1343» آغاز شده است. اینک ما نمونه‌هایی کوتاه از این کتاب را در زیر می‌آوریم:
«پنج و نیم صبح راه افتادیم. از مهرآباد. و هشت و نیم این جا [جدّه] بودیم. هفت و نیم به وقت محلّی. و پذیرایی در طیّاره، صبحانه، بی‌چای یا قهوه. نانی و تکّه مرغی و یک تخم مرغ. توی جعبه‌ای. و انگ شرکت هواپیمایی رویش. امّا «حاجی بعد از این» ها، مدّتی مشکوک بودند که می‌شود خورد یا نه؟ ذبح شرعی شده یا نه؟ نفهمیدم چی شد، تا شک برطرف شد. شاید حمله دارمان باعث شد، که در تقسیم غذا چنان با خدمه طیاره شرکت می‌کرد که انگار خودش از جیب خودش داده. و بعد از غذا یکی یک پرتقال، ایضاً به کمک حمله دارمان. بعد یکی از مسافرها آب خواست. دخترک لبنانی مهماندار بهش آب داد. و
ص: 140
شنیدم که جوانک همکارش گفت: [زود شروع نکن] Sitt Pas Commence همین جور به فنارسه! که خندیدم.
(1) همان روز شنبه مکه
«این سعی میان «صفا» و «مروه» عجب کلافه می‌کند آدم را و یکسر برت می‌گرداند به هزار و چهارصد سال پیش. به ده‌هزار سال پیش. با هروله‌اش. و با زمزمه بلند و بی‌اختیارش، و بازیر دست و پا رفتن‌هایش، و بی «خود» یِ مردم و نعلین‌های رها شده، که اگر یک لحظه دنبالش بگردی زیر دست و پا لِه می‌شوی، و چشمهای دودو زن جماعت، که دسته دسته به هم زنجیر شده‌اند، و در حالتی نه چندان دور از مجذوبی می‌دوند. و چرخهایی که پیرها را می‌برد، و کجاوه‌هایی که دو نفر از پیش و پس به دوش گرفته‌اند. و با این گم شدن عظیم فرد در جمع. یعنی آخرین هدف این اجتماع و این سفر ...
شاید ده هزار نفر، شاید بیست‌هزار نفر، در یک آن یک عمل را می‌کردند. و مگر می‌توانی از میان چنان بی‌خودی عظمایی به سی خودت باشی؟ و فرادا عمل کنی؟ فشار جمع میراندت. شده است که میان جماعتی وحشت زده، و در گریز از یک چیزی گیر کرده باشی؟ به جای وحشت «بی‌خودی» را بگذار، و به جای گریز «سرگردانی» را و پناه جستن را در میان چنان جمعی اصلا بی‌اختیار بی‌اختیاری. و اصلًا «نفر» کدام است؟
و فرق دو هزار و ده هزار چیست؟! (2)


1- جلال آل احمد، خسی در میقات، صفحه اول.
2- جلال آل احمد، خسی در میقات، ص 90

ص: 141
پی‌نوشتها:
ص: 143
جاریهای حجّ
ص: 144

وظایف هسته‌های امر به معروف در حج

وظایف هسته‌های امر به معروف در حج (1)
وَلْتَکُنْ مُنْکُمْ امّةٌ یَدْعونَ إلی الخَیْرِ وَیَأمُرُونَ بِالمَعْروفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ المُنْکَرِ وَ اولئک هُمُ المُفْلِحُونَ (آل‌عمران: 104)
و باید از میان شما، گروهی [مردم را] به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارد و از زشتی بازدارند، و آنان همان رستگارانند.
به سوی نقطه مطلوب
با برنامه‌ریزی‌ها و تلاشهای دست اندرکاران امر حج و خادمان زائران خانه خدا، حجّ سال جاری (1375 ه. ش.) بهتر و مطلوبتر از سالهای پیش برگزار گردید و این نیست مگر به جهت زحمت و تلاش تمامی کسانی که به نحوی در برگزاری این همایش شکوهمند، در بخشهای اجرایی و


1- لازم به تذکّر است که این مقاله متن سخنرانی جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقای محمّدی ری‌شهری نماینده محترم ولی فقیه و سرپرست حجّاج ایرانی است که در موسم حج سال 1376 ه. ش. در مدینه منوّره ایراد گردیده و پس از استخراج از نوار و ویراستاری، به شکل کنونی در پیشدید خوانندگان محترم قرار می‌گیرد.

ص: 145
فرهنگی‌خدمت می‌کنند. (شکراللَّه سعیهم).
به یاری و توفیق خداوند، تا کنون پیشرفتهای چشمگیری در بخش فرهنگی انجام گرفته، لیکن هنوز تا نقطه‌ای که باید برسیم فاصله داریم. نقطه مطلوب، اهداف بلندی است که امام راحل قدس سره برای حجّ ترسیم کرده و خلف صالح آن امام عزیز (رهبر معظّم انقلاب اسلامی، حضرت آیةاللَّه خامنه‌ای- مدّظلّه العالی-) بر آن تأکید دارند. بدیهی است برای رسیدن به آن اهداف بلند، مشکلات و موانعی وجود دارد که تلاش همه جانبه و فراگیر می‌طلبد.
البته بخشی از مشکلات و موانع راه، مربوط به روابط میان جمهوری اسلامی و دولت سعودی است و بخشی از آن مربوط به ما (بعثه مقام معظّم رهبری و سازمان حج و زیارت). پس باید بکوشیم تا به تدریج «ضعف» ها را تبدیل به «قوّت» کنیم.
انتظار ائمّه از زائرانِ خود
تا کنون هیچ فکر کرده‌ایم که ائمّه علیهم السلام چه انتظاراتی از ما دارند و خواسته امامان بقیع علیهم السلام از زائران ایرانی، که مدعی پیروی از آن بزرگواران هستند، چیست؟ این پرسش مهمّی است که همه ما باید به آن پاسخ بدهیم.
از جمله خواسته‌ها و توقعات مهم و اساسیِ ائمه علیهم السلام از ما شیعیان، که در روایات به صورت پیام مطرح شده است، معاشرت درست و وحدت آفرین با برادران اهل سنّت است و از وظایف هسته‌های امر به معروف و نهی از منکر است که پیام و خواسته آن بزرگواران را به زائران برسانند.
این پیام و سفارش زمانی به وسیله امام صادق علیه السلام خطاب به شیعیان صادر و از آنان خواسته شد که آن حضرت و پدر بزرگوارش امام باقر علیهما السلام در وضعیتی مانند وضعیت ما می‌زیستند. حکومت در آن روز به دست ایشان نبود. جمعی از آنان پیروی می‌کردند و جمعیّت بیشتری راه دیگری را می‌پیمودند و شیعیان در اقلّیت بودند.
امام ششم علیه السلام دستورالعملی را در چنین فضایی، درباره معاشرت با اهل سنّت صادر کردند و آداب معاشرت با آنان را برای پیروان خود (شیعیان) بیان داشتند، در این پیام دو مطلب را خواستار شدند:
الف: حفظ حیثیّت و آبروی اهل بیت علیهم السلام
ب: تلاش در جهت جلب محبّت و علاقه دیگر مسلمانان به خاندان پیامبر- صلوات اللَّه علیهم اجمعین-.
روایات بسیاری در این باره وجود دارد که چند نمونه آن را یادآوری می‌کنیم:
ص: 146
1- امام صادق علیه السلام فرمود:
«یا مَعْشر الشیعة، إنَّکم قَدْ نُسِبْتُم إلَیْنا، کُونُوا لَنا زَیْناً و لا تَکونُو [عَلَینا] شَیناً ...».
(1) «ای گروه و جماعت شیعه و ای پیروان خاندان پیامبر، شما به ما منسوبید، پس رفتارتان به گونه‌ای باشد که زیور و زینت ما شوید و آبروی ما را حفظ کنید. آن گونه نباشد که به خاطر اعمال و رفتار ناشایست شما، ما در نزد مذاهب دیگر مذمّت و سرزنش شویم! ...»
2- امام صادق علیه السلام:
«کُونُوا لَنا زَیناً ولا تَکُونوا عَلینا شَیْناً، قُولُوا لِلنّاس حُسناً وَاحْفَظوا ألسِنَتَکُم وکفّوها عنِ الفضول وقبح القول.» (2) «زینت و زیور ما باشید و به گونه‌ای نباشید که ما به خاطر رفتار نا پسند شما سرزنش شویم. زبانهای خود را حفظ کنید و آن را از زیاده‌گویی و گفتار زشت نگهدارید.»
حضرت می‌فرماید: نه تنها زینت ما باشید و عیب نباشید، بلکه با آنها خوب برخورد کنید و با این عمل آنان را علاقه‌مند به اهل بیت کنید و محبت ما را در دل ایشان ایجاد نمایید.
3- امام صادق علیه السلام:
«یا عَبدالأعلی، إنّ احتمال أمرنا لیس معرفته وقبوله. إن احتمال أمر هُوَ صَونه وسترته عمّن لیس مِنْ أهله.
فأقرأهم السّلام ورحمة اللَّه- یعنی الشیعة- وقُل: قال لکم رحم اللَّه عبداً استجرّ مودّة الناس الی نفسه والینا بأن یظهر لهم ما یعرفون ویکفّ عنهم ما ینکرون.» (3) «ای عبدالأعلی، رعایت حق اهل بیت و خاندان پیامبر تنها به شناختن و پذیرش حقّانیت آنها نیست، بلکه مراعات نمودن حق آنان به این است که: (شیعه و پیرو ائمه) خود را از هر گفتار و رفتار ناپسند و دور از شأن اهل بیت حفظ کند. (عبدالأعلی!) سلام مرا به شیعیان برسان و به آنان بگو امام صادق به شما پیام داد و گفت: خدا رحمت کند کسی را که محبّت مردم (و مسلمانان دیگر) را نسبت به خود، و ما جلب- و آنها را نسبت به ما خوشبین سازد-. و تحقق این جلب محبّت و خوشبینی به آن است که:
رفتارش به گونه‌ای باشد که آنان قبول دارند و خوب می‌پندارند؛ یعنی در کردار خود، اعتقاد، مذهب و سلیقه آنان را رعایت کند و رفتاری از خود بروز ندهد که آنان قبول ندارند.»


1- محمّد باقر مجلسی، بحارالأنوار، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.، ج 85، ص 119، ح 83
2- همان، ج 65، ص 151، ح 6
3- همان، ج 2، ص 77، ح 62

ص: 147
امروزه در جهان بیش از یک میلیارد مسلمان وجود دارد و از میان تمام آنان، کسانی در مراسم حج و مکه و مدینه حضور دارند و ناظر رفتار و کردار زائران ایرانی هستند و به دقت بر اعمال ما می‌نگرند.
بنابراین ما باید این حقیقت را به زائران خود، که در واقع نمایندگان امام صادق علیه السلام در حج هستند، تفهیم کنیم و با وظایف الهی- سیاسی‌شان آشنا سازیم.
هسته‌های امر به معروف و نهی از منکر باید به زائران ایرانی خانه خدا تفهیم کنند که کاری کنید که در اثر رفتار شما آبروی امام صادق علیه السلام حفظ شود؛ یعنی مانند آنها و با آنها نماز بخوانید و همچون آنان در نمازهای جماعت فعّالانه شرکت کنید و ... کاری کنید که پیروان مذاهب دیگر، علاقه و محبّت به اهل بیت پیدا کنند.
در این زمینه همچنین از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده که می‌فرماید:
«أوصیکم بتقوی اللَّه ... صلّوا فی عشائرهم واشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم وأدّوا حقوقهم. فإنّ الرجل منکم إذا ورع فی دینه وصَدَق فی حدیثه وأدّی الأمانة وحَسُن خُلْقُه مع النّاس قیل هذا شیعیّ فیَسُرُّنی ذلک.
اتّقوا اللَّه وکونوا زیناً ولا تکونوا شیناً وجُرّوا إلینا کلّ مودّة وادفعوا عنّا کُلَّ قبیح ...»
(1) «شما را به پرهیزکاری و تقوا می‌خوانم ... در میان آنان حضور یافته با آنان نماز بگزارید. در تشییع جنازه مردگانشان شرکت کنید، به عیادت مریضانشان بروید. حقوقشان را بپردازید. پس اگر کسی از شما (شیعیان) با تقوا باشد و از گناه پرهیز کند. در گفتارش راستی پیشه نماید، امانت را به صاحبش بازگرداند و با مردم برخورد نیکو و اخلاق حسنه داشته باشد، گفته می‌شود این- با این ویژگیها- شیعه است! و همانا چنین چیزی مرا خوشحال می‌کند.
پرهیزگاری پیشه کنید، و زینت ما باشید و آبروی ما را حفظ کنید، عملی از شما سرنزند که باعث شود از ما به خوبی یاد نکنند. محبتها را به طرف ما جذب کنید و زشتی‌ها و ناشایستی را از ما دور سازید ...»
آری محبّت و برخورد نیکو انسانها را جذب می‌کند. هسته‌های امر به معروف و نهی از منکر می‌توانند با این رهنمودها مردم را راهنمایی کنند، و آنها بدانند که اگر با رفتار خود بتوانند جمعی را خوشبین و دوستدار اهل بیت کنند، در واقع ائمه علیهم السلام را


1- همان، ج 2، ص 77، ح 62

ص: 148
خشنود ساخته‌اند.
امام عسکری علیه السلام فرمود: اگر به گونه‌ای عمل کردید که آنها شیفته شما شدند و گفتند: «هذا شیعیٌّ!» من خوشحال و دلشاد می‌شوم؛ زیرا پیروان سایر مذاهب بدین ترتیب باور خواهند کرد که پیروان ائمّه علیهم السلام انسانهای درست و صادقی هستند. خوش اخلاق و خوش برخورد، اهل ورع و امانتند، در اقامه نماز و شرکت در نمازهای جماعت فعّالند و ...
از روایاتی که آوردیم معلوم می‌شود که در زمان ائمه، به خصوص امام صادق علیه السلام گروهی مدّعی بودند که شیعه هستند، اما گوش به حرف امام صادق علیه السلام نمی‌دادند، همانگونه که ما از ائمه خواسته‌ها و انتظاراتی داریم، آنان نیز خواسته‌هایی از ما دارند و انتظارات آنان شخصی نیست، خوشبینی به اهل بیت، خوشبینی به اسلام ناب است. خوشبینی به اهل بیت، برادری، الفت و وحدت مسلمین را به دنبال خواهد داشت.
در نظر امام خمینی قدس سره یکی از فلسفه‌ها و حکمتهای حج، تفاهم، محبّت و الفت بین مسلمانان جهان است.
باید بگویم امروزه و در این بخش از تاریخ، پیام‌آور وحدت و الفت و تفاهم ما هستیم و ماییم که باید به خواسته‌های ائمه اطهار علیهم السلام و پیشوایان دین و امام راحلمان و ولی امر مسلمین، حضرت آیةاللَّه خامنه‌ای جامه عمل بپوشانیم. امروز اگر مسلمانان جهان با هم متّحد باشند می‌توانند در برابر استکبار بایستند و اسلام را در جوامع خود حاکم کنند. اینک این ماییم که پرچم وحدت جهان اسلام را به دست گرفته‌ایم. پس باید خیلی مواظب باشیم تا عملی از ما سرنزند که خلاف وحدت باشد. این همه تأکید و تکرار به خاطر آن اقلیّتی از زائران است که بر اهمّیت مسأله آگاهی ندارند. و ندانسته موجبات آزار اهل بیت را فراهم می‌کنند.
باید همه ما تلاش کنیم گامی برخلاف خواسته ائمّه اطهار برداشته نشود.
وظایف کارگزاران حج
تا اینجا، آنچه که گفتیم در باره سفارشها و خواسته‌های ائمه بود از پیروانشان، که شامل همه می‌شد؛ اعم از زائر، روحانی، مدیرکاروان. ولی کارگزاران حج؛ اعمّ از روحانیان، مدیران و بازرسان سنگین‌تر است؛ چرا که ائمه ما این سفارشها را زمانی به پیروان خود کردند که
ص: 149
حکومت در دست دیگران بود و آنان حاکمیت نداشتند. اما امروز ما، به شکر خدا، دارای حاکمیت هستیم. و لااقل در محدوده کاروانهای خودمان حاکمیت داریم. ما در واقع نمایندگان جمهوری اسلامی در حج هستیم. بنابراین مطالبی را که اینک عرض می‌کنم به عنوان «وظیفه تشکیلاتی حج» باید مورد توجه قرار گیرد.
روحانیون کاروانها در این رابطه دو وظیفه دارند:
1- «سازماندهی هسته‌های امر به معروف و نهی از منکر».
2- پیاده کردن اموری که در دستورالعملِ امر به معروف و نهی از منکر آمده است.
شرکت در نمازهای جماعت
مشکل عدم شرکت در نمازهای جماعت، تا حدّ زیادی حل شده است، امیدواریم با تلاش و یک خیزش جدّی از سوی روحانیون، مدیران، بازرسان و همه اعضای بعثه و ستاد و تلاش هسته‌های امر به معروف، این مشکل به طور کامل حل شود؛ به گونه‌ای که به هنگام اقامه نماز جماعت هیچ زائری از زائران ایرانی در کوچه و خیابان دیده نشود.
منظره‌های ناپسند و ناخوشایند
نکته‌ای که یادآوری آن در اینجا لازم است این است که: گر چه از نظر فقه ما (شیعه) مستحب است هر نمازی در وقت مقرّر خودش خوانده شود لیکن زائران معمولًا نمازهای مغرب و عشا یا ظهر و عصر را یکجا می‌خوانند
(1) و مانعی هم ندارد.
بنابر این ممکن است بعضی از زائران مثلًا نماز ظهر و عصر را به هنگام ظهر خوانده‌اند، در این صورت باید در وقت نماز عصر، در خیابانها یا کوچه‌ها نباشند.
روحانی باید مضارّ این عمل ناپسند را به زائر تذکر دهد. اگر زائری به تذکراتی که در جلسات عمومی داده می‌شود، توجّه نمی‌کند به طور فردی‌با آنان حرف بزنند و ارشادشان کنند.
توجّه داشته باشید که از چنین افرادی پرسیده خواهد شد که آیا درست توجیه شده‌اند یا نه؟ و روحانی یا معین آنان را به حسّاسیت و اهمّیت مسأله آگاه ساخته‌اند یا خیر؟
کار مشکلی نیست که با آنان بنشینیم و تخلّفشان را یاد آور شویم. (چون تذکر حضوری و شخصی بسیار مفید و کارسازتر است) و با زبان نرم و لیّن بگوییم: برادر! خواهر! تو به این دیار مقدّس آمده‌ای تا


1- گفتنی است در روایات اهل سنّت نیز آمده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله- حتّی بدون عذر- از با هم خواندن نماز مغرب و عشا یا ظهر و عصرمنع نکرده‌اند.

ص: 150
ثواب کنی نه این که مرتکب گناه شوی، این عملِ تو اهانت به امام صادق علیه السلام است، اهانت به شیعه و جمهوری اسلامی است.
انتظار و توقّع ائمه علیهم السلام از تو این است که به هنگام نماز، در صف جماعت باشی نه در کوچه و بازار!
چه منظره زشتی است آن گاه که زائر ایرانی متاعی و جنسی را در دست گرفته و در کنار مغازه‌ای نشسته تا صاحب مغازه از نماز برگردد!
وظیفه شرعی ما است که با تمام توان بکوشیم و جلوی چنین اهانتهایی را بگیریم.
مسأله دیگر که توجه به آن ضروری است، پیش قدم شدن خود روحانیان برای حضور در نماز جماعت است که من خود دیده‌ام گاهی به هنگام نماز از حرم برمی‌گردند. در حالی که روحانی باید زائرش را در وقت نماز جمع کند و به همراه هم، راهیِ حرم شوند.
البته باید توجه داشت که مشکل عمده، در نمازهای عصر و عشا است و به شکر خداوند، حضور زائران ایرانی در نمازهای صبح، ظهر و مغرب خوب و چشمگیر است که باید چشمگیرتر هم بشود.
وظیفه و نقش مدیران کاروان در تنظیم برنامه‌ها
مدیران محترم باید برنامه‌ها را به گونه‌ای تنظیم کنند که در هنگام نماز عصر و عشا مشکلی پیش نیاید؛ یعنی باید زائران در اوقات نماز در مسجد حضور یابند و هر یک از نمازها را با جماعت برگزار کنند و اگر دو نماز را با هم می‌خوانند، به وقت نماز ظهر و عشا به کوچه و خیابان نیایند. گاهی دیده می‌شود که مدیران کاروانها زائران را نزدیک نماز عصر و یا نزدیک نماز عشا به حرم و یا اماکن مقدس دیگر می‌برند و به هنگام بازگشت به نماز برمی‌خورند.
وظیفه بازرسان
بازرسها موظف هستند که وضعیت کاروان را گزارش کنند؛ مانند شرکت در نماز جماعت و مواردی که در دستور العمل خواهد آمد و ... باید گزارش شود که چند درصد از زائران کاروان در نماز جماعت شرکت می‌کنند و چند در صد به این وظیفه عمل نمی‌کنند.
وظیفه دیگرِ بازرسان این است که:
وقتی مشاهده کردند زائرانی به هنگام نماز جماعت، به جای رفتن به مسجد، به سوی خانه‌هایشان روانند، از آنها بپرسند از کدام
ص: 151
کاروانند و آیا به آنها تذکر داده شده که در وقت نماز به خانه‌هایشان بازنگردند و اینها عمل نکرده‌اند یا اصلًا تذکر داده نشده است. این موارد باید به دقّت کنترل شود و ما بتوانیم ارزیابی صحیحی از نیروهای خود و روحانیون حج داشته باشیم. تأکید می‌کنم که این تذکرات و یادآوری‌ها باید محترمانه و با رعایت ادب و اخلاق اسلامی باشد.
در پایان، امیدواریم با یک حرکت دسته‌جمعی و هماهنگ، با همکاری عزیزان روحانی، مدیران، بازرسان؛ اعم از برادر و خواهر، به این وظیفه سنگین عمل کنیم و موجبات رضایت و خرسندی ائمه اطهار، امام راحل قدس سره و مقام معظّم رهبری را فراهم سازیم.
إن شاء اللَّه
پی‌نوشتها:
ص: 152

گزارشی از اعزام دانشجویان به عمره (1376)

اعزام حدود هشت هزار نفر از دانشجویان به سفر زیارتی عمره در سال 1376، یکی از اقدام‌های بسیار خوب و پسندیده‌ای بود که به همّت نماینده محترم ولیّ فقیه در امور حجّ و زیارت جناب حجّةالاسلام و المسلمین آقای محمّدی ری‌شهری و با همکاری و هماهنگی معاونت دانشجویی و فرهنگی وزارت فرهنگ و آموزش عالی و سازمان حج و زیارت تحقق یافت. به دنبال آن، بعضی از رؤسا و مسؤولان دانشگاههایی که دانشجویانشان به حجّ مشرّف شده بودند، نامه‌های جداگانه‌ای برای نماینده محترم ولیّ فقیه در امور حجّ و زیارت ارسال کرده و در آن از تأثیرات معنوی حجّ سخن گفته‌اند که اینک بخشهایی از آن نامه‌ها را در زیر می‌آوریم:
آقای‌دکتر محمّدعلی طالبی معاون دانشجویی وفرهنگی دانشگاه تربیت معلم سبزوار:
«این سفر معنوی، پیامدهای مثبتی را به شرح زیر به ارمغان آورده:
1- آشنایی با سرزمین وحی و نزول قرآن کریم و بالطبع شکوفایی بینش اسلامی دانشجویان.
2- ایجاد و تعمیق و تقویت مبانی و انگیزه‌های دینی، اعتقادی و فکری آنان.
3- مقابله با تهاجم فرهنگی و آسیب‌پذیریهای ویژه دانشجویان.

ص: 153
4- بها دادن به قشر دانشجو و ایجاد نشاط روحی در آنان.
5- آشنایی بیشتر با فرهنگ و اعتقادات مذهبی و فکری مسلمانان سایر ملل (با توجّه به حضور مسلمانان دیگر کشورها در مکّه مکرمه و مدینه منوره برای زیارت).
6- رشد و افزایش خصلت اجتماعی زیستن دانشجویان.»
آقای عبدالرضا شیخ الاسلامی رییس دانشگاه مازندران:
کاروان حجّ و عمره این دانشگاه مرکّب از تعداد 85 نفر دانشجو و 18 نفر عضو هیأت علمی و کارکنان دانشگاه، از تاریخ 3 تا 17 شهریور ماه جاری (1376 ه. ق.) به مدینه منوّره و مکّه معظّمه مشرف گردیدند
حکایت فرزندان ما داستان شگفت‌انگیز و بدیعی است؛ آنها که همراه این خواهران و برادران جوان بودند، جملگی بر این باورند که این سفر حامل تحوّلی عمیق و انقلابی از عمق وجود این زائران بود که هرگز هیچ مکتب و مدرسه‌ای قادر به آموزش و ایجاد آن نیست.
لحظه‌ها و صحنه‌های تکان دهنده راز و نیاز آنان در کنار حرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، ضجّه‌های جگرسوز آنها در کنار بقیع، دل کندن دشوار و جدایی درد آلودشان از مدینه و بی‌قراری آنان در میقات و آنگاه سر بر آستان دولت ساییدنشان با تمام وجود، و «اللَّه اکبر» گفتنشان در سعی صفا و مروه و پرواز هماهنگ آنها در این سعی، که همگان را به خود جلب کرده بود، بخشی از پیام‌هایی است که دریافت کردیم و اینک بر ما فرض است که از جناب عالی و همه آنهایی که برای فراهم ساختن موجبات این سفر فراموش ناشدنی تلاش و کوشش نمودند سپاسگزاری نماییم.
آقای دکتر محمّد مهدی علیشاهی، سرپرست دانشگاه شیراز:
بی‌شک استکبار جهانی پس از شکست در ترفندها و توطئه‌های گوناگون خود در جهت براندازی نظام نوپای اسلامی مردم ایران، به خصوص پس از جنگ تحمیلی هشت ساله، این بار صحنه جنگ را به عرصه فرهنگی و اخلاقی کشاند
ص: 154
و تجربه دیرین غرب را که قرنها پیش در اندلس پیاده شده بود، باردیگر در معرض آزمون درآورد تا از طریق فساد اخلاق و به ابتذال کشیدن نسلهای نوخاسته، زمینه‌های سستی و بی‌اعتقادی و انحطاط اخلاق را فراهم سازد و بدین وسیله بتواند بار دیگر سلطه نامیمون خویش را برقرار سازد؛ یعنی آن چیزی که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیةاللَّه خامنه‌ای- دامت برکاته- از آن به عنوان «شبیخون فرهنگی» یاد کردند. نسل جوان به ویژه معرفت آموختگان دانشگاهی امروز از یک سو نگاهی واقع‌بینانه و تحلیل‌گرایانه به حوادث جاری جهانی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و به ویژه فرهنگی و علمی داشته و از سوی دیگر سعی کرده‌اند که بستری مناسب جهت توسعه همه جانبه بر بنیاد ارزشهای معنوی و الهی و انسانی فراهم کنند.
بی‌شک چنین حرکت عظیم و بدیعی که در اعزام کاروانهای دانشجویی به حجّ عمره شکل گرفته است، دارای اثرات و نتایج مهمّی است که اثرات آن را به وضوح بر این قشر روشنفکر شاهدیم، از جمله:
1- فراهم آمدن فرصتی مناسب برای مشرّف شدن دانشجویانی که مشتاق زیارت خانه خدا هستند به مکه.
2- پدیدار شدن تحوّل روحی و معنوی دانشجوی مشرّف شده به مکّه که بی‌شک اثرات معنوی و الهی بسیاری را در زندگی خود و همچنین جامعه اسلامی خواهد داشت.
3- تشویق دیگر دانشجویان در دانشگاه برای تکرار چنین عمل و حرکت مقدّس.
4- و از همه مهمتر گسترش فرهنگ معنوی و الهی ناب در میان قشر روشنفکر و تحصیل کرده دانشجو.
آقای کاشانی سرپرست معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه علّامه طباطبایی:
در زمان حاضر که از هر سو خطرات تهاجم فرهنگی چون طوفان ویران کننده‌ای، فرهنگ ناب اسلامی را تهدید می‌کند، با توجّه به نقش سازنده‌ای که اماکن مقدّس اسلامی چون مکّه (خانه خدا)، مدینةالرسول (مرکز تبلور دین مبین اسلام) به عنوان مراکز ثقل اسلام عزیز در روح و روان جوانان مسلمان دارد،
ص: 155
مأنوس نمودن جوانان دانشگاهی با این اماکن در زمان حال و آینده یک ضرورت حیاتی می‌باشد. سفرهای حجّ عمره و سایر اماکن مقدّس اسلامی، در نوع خود یکی از محکم‌ترین و بهترین فعّالیتهای فرهنگی است جهت گسترش و تحکیم فرهنگی غنی اسلامی و جلوگیری از تهاجم فرهنگی در جامعه ایران و بستر مناسبی است برای تحقق بخشیدن به فعّالیتهای فرهنگی و دینی.
دانشگاه علّامه طباطبایی به عنوان بزرگترین دانشگاه علوم انسانی کشور، ضمن استقبال از این حرکت روح‌بخش و با توجّه به تأثیرات عمیقی که سفر حجّ عمره تابستان 1376، در روح و روان و ایده‌های دانشجویان این دانشگاه گذاشته، ضمن قدردانی از عنایات و توجّهات حضرت عالی در این راستا از سفرهای بعدی این نهاد استقبال می‌نماید، طبق نظرخواهی‌های به عمل آمده از دانشجویانی که در سفر قبلی به حجّ عمره مشرّف شده‌اند همگی با رضایت کامل خواهان گسترش و تداوم این حرکت بزرگ فرهنگی می‌باشند.
آقای سید محسن صفوی معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه صنعتی اصفهان:
سفر روحانی و معنوی حجّ عمره دانشجویان، نه تنها به عنوان اردویی فرهنگی- زیارتی، بلکه در حکم حرکتی بسیار مؤثر و گام بزرگی در جهت تحوّل روحی و روانی در میان دانشجویان عزیز است که عناصر اصلی تشکیل دهنده بافت دانشگاهها و سرمایه‌های سرشار نظام مقدّس جمهوری اسلامی‌اند و نیز اثرات سازنده و متعدّد آن بر روی دانشجویان اعزام شده و سایر دانشجویان به نحوی نمایان بوده است.
در طول سفر، صحنه‌ها و خاطرات ارزشمندی خلق گردیده که بعضاً بخشی از آن، از زبان دانشجویان در جلسه بعد از موسم، تشریح گردید و بیان هر یک از این خاطرات و گزارشها آنچنان الهام بخش و تکان دهنده بود که عطش و شیفتگی را جهت عزیمت در سایر دانشجویان به شدّت برانگیخته است که اینک به عنوان نمونه، بعضی از گزارشها و خاطرات را می‌آوریم:
1- تجمّع هر شب کلّیه برادران و خواهران دانشجوی کاروان، پشت نرده‌های بقیع و اقامه زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا با شور و حال عجیب معنوی.
2- مشاهده نور درخشان و مبارکی در تاریکی شب در میان قبرستان بقیع در
ص: 156
حین اقامه دعا و زیارت توسط سه تن از دانشجویان و مدیر محترم کاروان به طوری که وَلوَله و استغاثه و شور وصف ناپذیری در میان همگان ایجاده کرده است.
3- طرح سؤالات حساس و جالب در خصوص تاریخ اسلام و فلسفه حج در کاروان و با روحانی محترم کاروان و گفتگوهای روشنگر و جهت‌دهنده در جمع دانشجویان.
4- تشکّل و حضور با شکوه خواهران به طور منظّم در تمامی صحنه‌ها و افتخار آفرین آنها به عنوان الگوی زن مسلمان و نمایانگر جایگاه علمی اجتماعی خواهران در نظام جمهوری اسلامی.
5- ختم قرآن در مدینه و مکه توسّط تعدادی از خواهران و برادران دانشجو.
6- تجمّع در بالای جبل‌الرحمه در صحرای عرفات و نیایش جمعی و جستجوی امام عصر (عج).
7- باقی ماندن طولانی در لباس احرام و عدم علاقمندی به خارج شدن از احرام.
8- احرام بستن مکرر اغلب دانشجویان در کلیّه شبها در مسجد تنعیم و انجام مکرر عمره مفرده به نیابت از امامان معصوم علیهما السلام.
9- اعلام مدیر و معاون و روحانی کاروان، مبنی بر این که این سفر در کلّیه سفرهای متعدد قبلی آنان سفر نمونه بوده است.
10- روزه‌داری استحبابی تعدادی از دانشجویان در اغلب ایام سفر.
11- زانو زدن دانشجویان در چند نوبت در هنگام اوّلین ورود به مسجدالحرام و دیدار کعبه و استغاثه و تضرّع به درگاه معبود و معشوق یکتا و آفریدن صحنه‌ای باشکوه و به یاد ماندنی توسط جمع جوان و عاشق بیت‌اللَّه الحرام.
12- ملاقات و گفتگوهای تبلیغی توسط تعداد از دانشجویان زباندان با سایر مسلمانان جهان و ایفای نقش مؤثّر به عنوان سفیران جمهوری اسلامی و تشیّع، در صحنه سیاسی- عبادی حج.
معاون دانشجویی دانشگاه شهید چمران اهواز:
در مدّت هفت روزی که در مدینه منوّره بودیم با کاروان‌های مختلف دانشجویی، که در مدینه بودند، ارتباط برقرار گردید و هماهنگی لازم به عمل آمد.
ص: 157
زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان بقیع علیهما السلام با حضور جوانان پرشور و انقلابی، از شکوه و عظمت خاصّی خود برخوردار بود و دانشجویان این فرصت استثنایی را مغتنم شمرده و از تمام ساعات شبانه روز، استفاده لازم را می‌بردند. برگزاری نمازهای یومیّه در مسجدالنبی، تلاوت قرآن کریم و مناجات با خداوند متعال در روضه و در کنار خانه حضرت زهرا علیها السلام و مناجات‌ها و زیارت‌های شبانه در کنار بقیع، برگزاری برنامه‌های شبانگاهی در اقامتگاه همراه با مراسم روضه‌خوانی و سینه‌زنی، از برنامه‌های فرهنگی مؤثر در این مدّت اقامت بود.
در اوّلین شب جمعه، دعای کمیل با شکوه و عظمت خاص خود برگزار شد و به عنوان بهترین برگزاری دعای کمیل در میان ایّام حج عمره شناخته شد، به طوری که از طرف بعثه مقام معظّم رهبری در حدّ دعای کمیل ایّام حج تمتّع از آن یاد می‌شد. برگزاری مراسم جشن میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله به اتفاق کلیه کاروان‌های ایرانی در محلّ بعثه مقام معظّم رهبری، خود یکی از جلوه‌های شکوه و عظمت این سفر روحانی بود.
نظم و انسجام و همکاری و هماهنگی، در این سفر بسیار چشمگیری بود. رفتار و حرکات دانشجویان مورد تقدیر مسؤولان سازمان حج و زیارت قرار می‌گرفت.
زیارت و بازدید از محلّ جنگ احد و زیارت شهدای احد، بازدید از محلّ جنگ احزاب و زیارت مساجد آن- که برگزاری نماز در مسجد حضرت فاطمه علیها السلام از شکوه و عظمت و خلوص و پاکی و لطافت خاصّی برخوردار بود- بازدید از مسجد ذو قبلتین و بازدید از مسجد قبا همراه با اقامه نماز در هر یک از این مساجد، یکی از روزهای به یادماندنی این سفر را تشکیل می‌داد. این بازدیدها با توضیحات روحانی محترم کاروان و مداحی همراه بود و شکوه آن باعث می‌گردید که کاروان‌های دیگری نیز که در آن محل بودند به جمع کاروان بپیوندند و به شکوه و عظمت آن بیافزایند.
شب‌های بقیع، شب‌های به یاد ماندنی و جاویدان است. شب‌های بقیع هر چند تاریک و بی‌چراغ است، امّا درد دل‌های شبانه شیعه با ائمّه بقیع علیهما السلام و مناجات‌ها و زیارت‌های شبانه آنان، فضای عطرآگین آن را نورانی نموده است. هر شب تعداد زیادی از دانشجویان اقامت در کنار بقیع را به خوابیدن در هتل‌ها ترجیح
ص: 158
می‌دادند و با مناجات گروهی، بهترین ساعات عمر خود را با توسّل به ائمّه اطهار علیهما السلام به خودسازی مشغول می‌شدند.
ساعت 45/ 2 بامداد درب حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله باز می‌شد، اوّلین کسانی که مشرّف به حرم می‌شدند، غالباً دانشجویان بودند که معمولًا تا پس از برگزاری نماز صبح در روضه رضوان مسجدالنبی صلی الله علیه و آله به تهجّد و نماز شب و عبادت می‌پرداختند.
در استفاده از ساعات پربرکت حضور در مدینه منوّره دانشجویان به رقابت پرداخته بودند. تأکید به اقامه نمازهای یومیه در مسجدالنبی و تلاش جهت ختم قرآن در مسجدالنبی و نماز در کنار خانه زهرا علیها السلام موجب شد که نزدیک به تمامی دانشجویان، نمازهای روزانه را در مسجدالنبی برگزار کنند و بیش از بیست نفر از دانشجویان موفق به ختم قرآن در مدینه منوره گردیدند.
گرایش به خرید، تا سه روز اقامت در مدینه، عملًا وجود نداشت و همه ترجیح می‌دادند که از فضای معنوی مسجدالنبی و بقیع بهره‌مند شوند و پس از آن نیز تنها دانشجویان در مراجعت از حرم به تهیه سوغات اقدام می‌نمودند. فضای روحانی حاکم بر سفر چنان جلوه‌گر بود که دانشجویان از همدیگر می‌خواستند دعا کنند که خدا این اشکها را از آنها نگیرد. زیارت وداع در حرم حضرت رسول صلی الله علیه و آله و ائمه بقیع علیهما السلام لحظات به یادماندنی و اوج عشق و معرفت به ائمّه اطهار علیهما السلام بود.
عصر روز شنبه مورّخ 4/ 5/ 76 کاروان دانشجویان به مسجد شجره رفت و در میقات لباس از تن برون کرد و احرام سفید پوشید. دانشجویان کنار همدیگر آمده و از همدیگر حلالیت می‌طلبیدند، صحنه‌ای که شاید فقط در جبهه‌ها از آن سراغ دارم. لحظه‌ای که لبیک‌ها گفته می‌شد اشک شوق در دیدگان جوانان دانشجو موج می‌زد و تولّدی دوباره را پیغام می‌داد.
ساعت دو بامداد روز یکشنبه 5/ 5/ 76 به مکّه معظّمه رسیدیم و پس از تحویل وسائل به هتل، به صورت دسته جمعی به حرم امن الهی، بیت‌اللَّه الحرام شرفیاب شدیم. لحظه‌ای استثنایی است برای اولین بار چشم به خانه خدا دوختن، همه مبهوت عظمت بودند و نمی‌دانستند چه کنند؟! تذکّر روحانی کاروان که قبل از هر کاری باید اعمال و مناسک را انجام دهید، دانشجویان را از بلا تکلیفی نجات
ص: 159
داد و همه به دنبال روحانی محترم کاروان؛ «هفت دور طواف خانه خدا»، «دو رکعت نماز طواف»، «هفت بار سعی بین صفا و مروه»، «تقصیر»، «هفت دور طواف النساء» و «دو رکعت نماز طواف النساء»، اعمال واجب عمره بود که انجام گرفت.
در بین سعی صفا و مروه، وقت اذان صبح شد و دانشجویان اوّلین نماز صبح خود را در سعی بین صفا و مروه به جماعت برگزار کردند. پس از اعمال، به زیارت خانه خدا پرداختند و حاجات خود را در کنار حجرالأسود از خداوند متعال خواستند تجربه مدینه باعث گردید دانشجویان قدر اوقات حضور در مکّه را بیشتر احساس کنند. از همان اول، تلاوت قرآن را آغاز کردند و تعداد زیادی از دانشجویان موفّق گردیدند که در مکّه معظمّه نیز قرآن را ختم کنند.
شرکت در نمازهای جماعت در مسجدالحرام، طواف به نیابت از طرف شهدا، پدر و مادر، برادران و خواهران، ائمه اطهار علیهما السلام و تلاوت قرآن کریم کار هر ساعت دانشجویان در مکّه معظّمه بود. انجام عمره به نیابت از ائمه اطهار علیهما السلام و پدر و مادر و خواهر و برادر و دوستان و مسؤولان محترمی که در برگزاری این حج عمره مشارکت داشته‌اند، در هر شب به رقابت گذاشته شده بود. تعداد زیادی از دانشجویان موفق شدند که هر شب به عمره بپردازند.
تمامی دانشجویان حداقل سه بار عمره به جاآوردند و قریب به سی و شش نفر موفق شدند که شش بار عمره را به‌جاآورند. دانشجویان شب‌ها یا در عمره و انجام مناسک آن بودند یا به عبادت در خانه خدا مشغول می‌شدند و روزها هم به طواف گِرد خانه خدا، قرائت قرآن و نمازهای مستحبی می‌پرداختند.
روز سه شنبه، دانشجویان از صحرای منا و عرفات، محل رمی جمرات، جبل‌الرحمه، کوه ثور و کوه حِرا، بازدید به عمل آوردند و توضیحات لازم توسط روحانی محترم کاروان داده شد، همخوانی دانشجویان در صحرای عرفات و منا جلوه خاصّی به کاروان بخشیده بود.
یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان، پس از بازگشت از سفر عمره، تحوّل ایجاد شده در روح و جان خود را چنین ترسیم کرده است:
از مکّه بازگشتم، بعد از آمدن از مکه تا حدود دو هفته حال خودم را نمی‌فهمیدم.
ص: 160
دل آشوب و نگران بودم. حالتی پریشان به من دست داده بود. سرگردان بودم و انتظار می‌کشیدم ولی انتظار چه چیز را؟ نمی‌دانم. آمادگی کامل برای گریه کردن داشتم و به هر بهانه‌ای بود و باکوچکترین محرّک گریه‌ام می‌گرفت، خودم این طور تحلیل می‌کردم که دلم تنگ شده است و این انتظار، انتظار دیدار دوباره آنجاست. یک روز نشستم و فکر کردم که بفهمم این دلتنگی و اضطراب من برای چیست؟ خوب که فکر کردم دیدم برای رفتنم به آنجا می‌توانم دلایل معقول بیاورم و خودم را قانع کنم؛ مثلًا این که خدا خواست که من قسمتم شود و مکه و مدینه را از نزدیک ببینم که بهانه‌ای دیگر نداشته باشم یا کلًاّ خدا می‌خواست که آدم شوم و برای همین مرا به آنجا دعوت کرد. خلاصه از اینجور دلیلها که به عقل من جور در می‌آید ولی چیزی که در اینجا نمی‌فهمیدم این بود که برای چه برگشتم به ظاهر، شاید پرسش مسخره‌ای باشد ولی درست که فکر می‌کردم نمی‌فهمیدم که چرا برگشته‌ام؟ مگر نه این که در شبانه روز، 17 رکعت نماز به سوی این سرزمین رو می‌کنی، مگر نه این که غذا خوردن و خوابیدنت در جهت این سرزمین است. تمامی کارهای روزمره را که بخواهی با توجّه و عنایت انجام دهی رو به این سو می‌کنی و جهت‌گیریهای درست روزمره‌ات در این جهت است، خوب حالا که رسیده‌ای به اینجا، رسیده‌ای به مرکز دایره‌ای که از دور به صورت شعاعی به طرفش کشیده، می‌شدی، حالا درست در سرزمینی هستی که مسلمانان تمام دنیا، هم اکنون رو به این سو دارند؛ قطب عالم. خوب حالا که بدین جا رسیدی به مدینه فاضله، شربت اندر شربت، نور علی نور، برگشت چه معنایی دارد؟ بر می‌گردی که چه؟ به کجا؟ که دوباره از دور رو به اینجا کنی و در تب و تاب برگشت باشی که دوباره حسرت دیدار لحظه لحظه‌هایش را داشته باشی؟! این فکر روزها مرا عذاب می‌داد و گیج و سرگردانم کرده بود، نمی‌فهمیدم بعد از دل بریدن و به یگانه رسیدن، برگشتن و دوباره به همان زرق و برقهای روزمره دل بستن چه مفهومی دارد؟ دوباره برگشتی که به همان چیزهای دست و پا گیر دل ببندی؟! برگشته‌ای که در همان محبس قدیمی زندانی شوی؟ خیلی مسخره به نظر می‌رسید، مکه و کعبه بدین زیبایی را دیده بودی و حالا مجبوری به چیزهایی دل ببندی که زیباییش در مقابل آنها بارها و بارها ناچیز است؟!
ص: 161
خدایا! معنای این بازگشت چه بود؟ شبهای زیادی به این مسأله فکر کردم، شاید بتوانم این التهاب را در درونم خاموش کنم. کم‌کم فهمیدم که بازگشت اصلًا چیز غیرمنطقی و نامعقولی نبود، اشکال من در حقیقت اینجا بود که هدف نهایی وغایی را رسیدن به کعبه و مکه و می‌دانستم البته نه آشکارا و بارز ولی دلم این طور پذیرفته بود؛ یعنی این که شاید زمانی کاملًا قبول داشتم که مکه و رسیدن به آن هدف نیست ولی دقیقاً اشکال من این بود که عقلًا این گونه پذیرفته بودم، به همین دلیل برگشت از آنجا را کاری کاملًا برضدّ عقل می‌دانستم. در حقیقت آنچه که این سرزمین را مکه و مدینه کرده بود، آنچه که از این چهار دیوار، کعبه مسلمین بنا کرده بود، آنچه این دو سرزمین را مقدّس ساخته بود و آن زیبایی با عظمت را در آن پدید آورده بود و آرزوی دیدارش را در دل مشتاقان قرار داده بود «نزع» بود؛ کنده شدن، گسیختن، جداشدن، پاره شدن از زنجیرهای محکم و قید و بندهای دنیوی. رها شدن و آزاد گشتن از منجلاب دنیا، گریختن و پرواز کردن و اوج گرفتن به سوی یگانه معبود، به سوی حق و به سوی زیباترین. این است که مکّه را مکّه می‌کند و مدینه را مدینه و بقیع را برای عاشقان زیبا می‌گرداند، گورستانی که جز مشتی خاک ظاهراً چیزی ندارد.
کعبه بهانه است بهانه‌ای است برای کشاندن خلق خدا. کدام خلق؟ سنجیده شدگان و رهاشدگان و آزادگشتگان. در این صورت است که زیبایی یگانگی را می‌فهمی؛ زیبایی که تا به حال در هیچ جای دنیا ندیدی، نشنیدی و نچشیدی. در هیچ تابلوی نقاشی، در هیچ منظره طبیعی، در هیچ نگاه دلنشینی، در هیچ احساس لطیفی و ... زیبایی وصف ناشدنی که برای اولین بار درک می‌کنی چیزی بالاتر از زیبایی که واژه‌ای در خور شأنش نیست واقعاً زیباست. این عظمت و زیبایی به قدری است که همه، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، سیاه و سفید، همگی با لباسهای سفید در کنار همند ولی به قدری مبهوت این زیبایی‌اند که به زیباییهای اطراف اصلًا توجّهی ندارند.
آری این زیبایی نه فقط به خاطر چهار دیوار کعبه بلکه مهم‌تر از آن، محیط معنوی آنجا بود و این کاملًا درسی بود که به همگان می‌آموخت هر کجا می‌تواند مکه باشد، به شرطی که محیط آن به گونه محیط مکه باشد. من برگشته‌ام که مکه و مدینه را در اینجا برای خود بسازم رفتن به آنجا بهانه‌ای بود برای الگو گرفتن.
ص: 162
این سفر به من نشان داد که چگونه می‌توان زیبایی را برای زندگی به ارمغان آورد، زیبایی وصف ناشدنی که در این رها شدن و اوج گرفتن نهفته است، هر کجا که دل کندی و برای او شدی آنجا کعبه است.
به امید آن که این حرکت ارزشمند و خداپسندانه همچنان ادامه یابد و دانشجویان عزیز دانشگاههای سرتاسر کشور بتوانند از ثمرات و فواید فراوان معنوی و اخلاقی سفر زیارتی عمره بهره‌مند گردند.
ص: 163
نقد و معرّفی کتاب
ص: 164

کتابشناسی «شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام»

از فاسی با استفاده از مقدمه مؤلف
شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام از تقی‌الدین محمّد الفاسی یکی از آثار بسیار ارزشمند تاریخ شهر مکّه است. به دلیل اهمّیت این کتاب، از استاد سیدمحمّد باقر حجّتی درخواست شد، تا برای معرّفی این اثر، به ترجمه مقدّمه این کتاب بپردازند.
آنچه در پی می‌آید حاصل تلاش انجام شده توسّط استاد است:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، وصلّی اللَّه علی سیدنا محمد و علی آله وصحبه وسلم [وبه نستعین] ربّ یسّر وأعن (بجاه عروس القیامة والدین القویم). (1) الحمد للَّه‌الذی جعل مکة المشرفة أعظم البلاد شأناً؛ وصیّرها محلًاّ مبارکاً، وأجزل للمتقرّبین فیها العطیة، وکم لها فی الفضل مزیّة؛ لأنّ فیها البیت الحرام، الذی هو للنّاس مثابة وقوام، المغفور لمن حجّه أو طافَ به من البریّة، ما اقترفه من الخطیّة.
خدای را بر این نعمتش سپاس می‌گویم که جوار خانه پاکِ خود را بر من ارزانی داشته است و از او درخواست می‌کنم تا وقتی که مرا به خاک می‌سپارند این جوار را مستدام بدارد.
وشهادت و گواهی می‌دهم: هیچ معبودی جز خدای یگانه‌ای، که او را انبازی نیست، سزای پرستش نمی‌باشد، خدایی که مکه وپیرامونِ آن‌را به‌عنوان «حَرَم» مقرر فرموده‌وباآب «زمزم» ازخوراک‌بی‌نیاز ساخته،


1- این جمله هر چند در نسخه‌های «ک» و «م» نیامده و معنای آن طبق گفته ابن تیمیّه این است که مؤلف از رهگذر شفاعت سیدالمرسلین]« [از خدا درخواست عفو می‌کند.

ص: 165
و آن را مایه شفای بیماری قرار داده است.
وشهادت می‌دهم‌سرور مامحمّد]« [برترین کسی است که بر «حجرالأسود» بوسه زد و در طواف پیرامونِ کعبه، گامهایش با رمل‌ها و شنهای اطراف کعبه انس و تماس برقرار ساخت و در پَسِ مقامی که در آن پای ابراهیم خلیل نقش و نگاره‌ای به جای نهاد، نماز گزارد و توفیق وقوفِ در عرفات و مشعر نصیب او گشت.
درود خدا بر او [و خاندانش] تا گاهی که همواره جمرات را با سنگریزه‌ها نشان می‌روند، و خواهندگانِ خداجو در «ملتزم» و «مستجار» به درگاه پروردگار، زاری می‌آورند و تا وقتی که مُحرم، میان صفا و مروه کوشش خود را برای سعی به کار می‌گیرد.
خدا از آل و خاندان [گرامی] و یارانش، که بزرگداشتِ آنان فرض و واجب است، خوشنود باد.
اما بعد: چون خداوند متعال توفیق اشتغال‌به علمِ شریف دینی را نصیبم ساخت غالباً این‌اشتیاق را در قلبم احساس می‌کردم که آنچه پس از ابی‌الولید محمّد بن عبداللَّه بن احمد بن محمّد بن ولید بن عقبة بن ازرق بن ابی‌شَمِر غسّانی ازرقی مکی، مؤلّف «اخبار مکه» روی داده درباره مطالبی [که از این پس یاد می‌کنیم] گزارشهایی را بنگارم:
* درباره اخبار و اطلاعات مربوط به ساخت بنای کعبه معظمه و زیورها و آویزه‌ها و هدایایی که به کعبه ارمغان شده و پرده و پوشش آن.
* اخبار مربوط به ساختِ بنای مسجدالحرام و بنای مقام ابراهیم علیه السلام و حجر اسماعیلِ پیامبر علیه السلام و موضع زمزم و سقایت عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه و منبرهای مسجدالحرام و مطاف و مقامات پیشوایان دینی و زمان شروع آنها برای اقامه نماز در آن.
* ساختن اماکن متبرکه در مکه مشرفه که عبارت از مساجد آن است. و گویند پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله در آنها نماز گزارده است و اخبارِ مربوطِ به ولادت آن حضرت و نیز ولادتِ سرور ما علی بن ابی‌طالب]« [، و مواضع و مراکز دیگری که در مکه به عنوان «زادگاهها» معروف است، و خانه‌های فرخنده و مبارکِ مکه؛ از قبیل خانه ابی‌بکر و امّ‌المؤمنین خدیجه دختر خویلد و خانه ارقم بن ابی‌ارقم مخزومی که به «دار الخیزران» نامبردار است.
* ساخت و بنای مساجدِ مبارکی که در بیرون مکه بنیاد شده؛ از قبیل «مسجد البیعه» که رسول خدا صلی الله علیه و آله با انصار نزدیکِ عقبه منا بیعت منعقد ساخت و «مسجد خیف» در منا و جز آنها؛ مساجدی که در منا بنا شده و مسجد عایشه که بعد از حج در تنعیم از آنجا برای عمره محرم گشته است.
ص: 166
* ساخت و بنای نشانه‌های حدودِ حرم و جایگاههای شعائر حج و عمره که عبارت است از صفا و مروه و مشعرالحرام و جز آنها.
* کارهایی که پس از عصر ابی‌الولید ازرقی
(1)؛ از قبیل اوقاف طلابِ علم و فقها و جز آنها؛ از قبیل رباطها و مدارس و غیر آنها و تاریخ وقفِ آنها.
* گزارش مربوط به بارانها و سیل‌هایی که در مکه روی داده است.
برای همه این مطالب راههای خوب و جالبی را شناسایی کردم که پاره‌ای از آنها را از کتب تاریخ، و بخشی از آنها را از سنگ نبشته‌ها و چوبهایی که این مطالب در آنها ثبت و کنده‌کاری شده و در اماکن یاد شده برجای مانده است و پاره‌ای از مطالب این کتاب را از اخبار و گزارشهای افراد قابل اعتماد به دست آوردم. و قسمتی از آنها را رؤیت کرده‌ام و همه آنها به خاطرم سپرده شده و پیوندی با آنها برقرار ساخت. من این مطالب را در اوراقی پراکنده بدون هیچ ترتیب و ساماندهی- از بیم آن که مبادا دستخوش نسیان و فراموشی گردند- یادداشت کردم؛ چرا که از ابی‌حمزه انس بن‌مالکِ انصاری، خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که می‌گفت:
«یا بُنَیَّ قَیِّدوا العِلم بِالکِتابَةِ»
«فرزندان من! علم را به وسیله کتابت و نگارش به بند درآورده و از آن صیانت به عمل آورید.»
آنگاه به نظرم رسید که شایسته است آنها را به گونه‌ای سامان یافته و مرتب فراهم آورم و از تاریخ ابی‌الولید ازرقی در جایگاههای مناسب اطلاعاتی را بدانها ضمیمه کنم؛ چون فواید و عواید کتابم با چنین کاری کاملتر می‌گردد، این کار را انجام دادم و احادیث و آثاری را در فضایل کعبه و اعمالِ مربوطِ به آن و نیز درباره حجرالأسود و رکن یمانی و خودِ حَجَر و مقام و مسجدالحرام و مکه و حرم و زمزم و مواضع متبرکه دیگر در مکه و حرمِ آن- که ابوالولید ازرقی یادکرده است- مطالبی را افزودم. و مطالب مفیدِ فراوانی را- که ابوالولید ازرقی آنها را نیاوده است- بدان پیوستم؛ پاره‌ای از این مطالب را که ازرقی به جمع آن اهتمام ورزیده و پاره‌ای دیگر که مورد توجه ازرقی قرار نگرفته است.
آنچه که ازرقی مورد عنایت و اهتمامش بوده عبارت از احادیث نبوی و آثاری از صحابه و آثار پیشینیان و اخبار مربوط به دوران جاهلی است که به مکه و مردم و پادشاهان آن و جز آنها پیوند می‌خورد. و آنچه را که به جمع آن اهتمام نورزیده عبارت است از مسائل فقهی و حدیثی و اطلاعاتی که به مکه و حرمِ آن مربوط می‌گردد؛ از قبیل مدرسه‌ها و


1- ابوالولید محمد بن عبداللَّه بن احمد بن محمد بن ولید بن عقبه بن ازرق، مؤلف کتاب «اخبار مکه و ما جاء فیها من الآثار» که در حدودسال 250 ه. ق. از دنیا رفت. و چلبی در کشف الظنون، تاریخ وفات او را به سال 223 ه. ق. یاد کرده است. و صاحب کتاب «دستور الإعلام»- که نسخه‌ای خطی است- یعنی ابن‌عزم تونسی می‌گوید: ازرقی در سال 212 ه. ق. از دنیا رفت بسیاری از مورّخان در خلال تاریخ، کتاب ازرقی را تلخیص کرده‌اند و کتاب مذکور، محورِ اساسیِ مطالعه مورخان درباره اخبار مکه به شمار است.

ص: 167
رباطها
(1) و جز آنها.
اطلاعاتی را که از اخبار و گزارشهای مربوط به والیان مکه- که بر سبیل اجمال آمده- و گزارشهای اسلامی مربوط به مکه و مردم و والیان آن و نیز حُجّاج به دست آوردم و بسیاری از این گزارشها را ازرقی یاد کرده، چنانکه پاره‌ای از مآثر و شماری از مسائل فقهی را آورده است. این بخش از آن دست مطالبی است که غالباً جالب و شایان توجه است؛ زیرا بیشتر این بخش در هیچ کتابی نیامده، (2) و بخردان را بدان شوق و علاقه‌ای وافر است. و بر این بخش نیز آنچه را که درباره ساخت کعبه و مسجدالحرام و اماکن آن و اماکن متبرکه تحریر کرده بودم افزودم.
و نیز مطالبی را راجع به حدود حَرَم در جهاتی که هم اکنون معروف است، با علامات و نشانه‌هایی که در آن بنیاد شده است آورده‌ام؛ زیرا «ذراعی» که ما در این کتاب آوردیم ذراع یا ذرعِ آهنی است که در مورد قماش در دیار مصر و حجاز به کار می‌رود. ذراعی که ازرقی در کتاب خود آورده «ذراعِ» دست می‌باشد.
از آنچه یاد کردیم، چنین نتیجه می‌گیریم که: تعیین حدودِ حرم به دو صورت و با دو مقیاس اندازه‌گیری مساحت و طول و عرض انجام گرفته است.
پاره‌ای از مطالبی را که من در این کتاب نگاشتم ویراسته آن در کتاب ازرقی وجود ندارد و باید مطالبِ عاری از خرده و انتقاد را در آنچه که ما یاد کردیم جستجو کرد.
سپاس خدای را که نوشتار ما فواید پراکنده را توأم با جامعیت به سامان آورده و ان شاء اللَّه مفید و سودمند خواهد افتاد. و با مطالعه آن، می‌توان گفت: با این کتاب از کتاب ازرقی و فاکهی (3) بی‌نیاز خواهیم بود؛ در حالی که دو کتاب یاد شده کسی را از کتاب ما بی‌نیاز نمی‌سازد. البته فضیلت سبقت و پیشتازی و تحریر و فراهم آوردنِ مطالب، از آنِ ازرقی و فاکهی است؛ زیرا آنچه را که این دو یاد کرده‌اند، پی و اساسی است که من کتاب خود را بر آن بنیاد کرده‌ام.
در کتاب محمّد بن اسحاق بن عباس فاکهی مکی، اموری جداً سودمند و فراوان وجود دارد که در راستای کتاب ازرقی و در کتابی که ما تألیف کردیم نیامده است.
فاکهی و ازرقی در سده سوم هجری به سر می‌برند و فاکهی به احتمال قوی اندکی از ازرقی متأخر است. و فاصله زمانیِ عصر این دو با عصرِ ما و تألیف این کتاب پانصد و


1- رباط، که جمع آن، «رُبُط» می‌باشد، عبارت از ساختمانی است که افرادِ خیّر و نیکوکار برای سکنای تهیدستان که بر آنها در روزگار جفا رفته- اعم از اهل مکه و جز آنها- بناکرده‌اند. شماری از این بناها ویژه زنان و شماری دیگر ویژه مردان بوده است. در مکه تعداد زیادی از این رباطها وجود دارد، تا آنجا که محله‌ای در مکه دیده نمی‌شود که در آن رباطی نساخته باشند. رباط در اصل قلعه و حصاری بوده است که در درونِ آن مجاهدانِ فی سبیل‌اللَّه گردهم می‌آمدند و اینگونه بناها ویژه مسلمانان است.
2- کتاب شفاء الغرام بعد از کتاب ابی‌الولید ازرقی تألیف شده، و آنگاه ابن‌ظهیره قرشی به سال 950 ه. ق. کتاب «الجامع اللطیف فی‌فضل مکة و أهلها و بناء البیت الشریف» را نگاشت؛ چنانکه قطبی حنفی م 988 ه. ق. کتاب «تاریخ القطبی» را که به «الإعلام بأعلام بیت‌اللَّه الحرام» را تألیف کرد و آن را در 984 ه. ق. به پایان برد. پس از آن، کتابهای زیادی در زمان معاصر راجع به مکه و بیت‌اللَّه الحرام نگاشته شد؛ از آن جمله‌اند: کتاب «تاریخ عمارة البیت الحرم» از حسین بن عبداللَّه باسلامه؛ چنانکه همین مؤلّف کتاب «تاریخ الکعبة العظیمه» را تألیف کرد؛ بدینسان احمد سباعی کتاب «تاریخ مکه» را ساخت که در سال 1372 ه. ق. آن را منتشر کرد. این کتب، مراجع ارزشمندی درباره بلد الحرام می‌باشد و همه نویسندگان آن از مردمِ مکه هستند.
3- تاریخ تولّد فاکهی معلوم نیست. وی حدود سال 280 ه. ق. یعنی سی سال بعد از ازرقی زاده شده و نسخه‌ای از کتاب او در یکی ازکتابخانه‌های اروپا وجود دارد، و به گمانم در «نجد» نیز نسخه دیگر از این کتاب وجود داشته باشد. راجع به اخبار مکه کسی جز واقدی م 207 ه. ق. و مدائنی 135- 225 و زبیر بن بکار 172- 256 ه. ق. و عمرو بن شبه 172- 262 ه. ق. و ازرقی م 250 ه. ق.، پیشتاز نیست.

ص: 168
چهل و یا چند سالی بیشتر است.
(1) پس از فاکهی و ازرقی، در آن راستایی که این دو مطالب را در تاریخ مکه برگزار کرده‌اند، کتابی را احدی تألیف نکرده است.
بعد از این دو، در این فرصت زمان دور و دراز، از آن نسخ مطالبی را که به نقل از این دو یاد کردیم، امور فراوانی روی داده است؛ و به همین جهت احاطه به سراسرِ این امور ناممکن می‌نمود. و ما توان و کوششِ خویش را در فراهم آوردنِ آنها به کار گرفتیم و بر بخشی از آنها دست یافتیم و در دلم نسبت به اموری که نتوانستم بر آنها دست یابم احساس حسرت و افسوس می‌نمایم.
من در شگفتم چرا فضلای مکه بر روال تألیف ازرقی از نگارش تاریخ مکه دریغ و اهمال ورزیده و تألیفی برای تاریخ مکه از خود به جای نگذاشته‌اند، تاریخی که حاوی اطلاعاتی درباره شخصیتهای برجسته مردم مکه و ولات و پیشوایانِ دینی و قضات و خطبا و علما و رواتِ این دیارِ مقدس باشد، تألیفی که فضلای دیگر درباره بلادِ خود به سان ازرقی به ارمغان آورده‌اند؛ مانند «تاریخ بغداد» از خطیب بغدادی. (2) و پس از او «تاریخ دمشق» از ابن عساکر. (3) و «تاریخ مصر» از قطب حلبی و جز آنها از کتب تاریخی که درباره سرزمینهای مختلف نگارش شده‌اند.
خداوند متعال توفیق جمع و تألیف قسمتی از این مقوله را نصیبم ساخت؛ و انگیزه آن شوق و گرایشی بود که شناخت چنین مقوله‌ای را در خود احساس می‌کردم و تواریخ و طبقات و معاجم و مشیخه‌ها (4) و سایر آثار؛ از قبیل یادداشتهای علما را به تتبع گرفتم و بر بخشی از مطلوبِ خود دست یافتم. آنگاه امور مناسبی را که باز یافته بودم به ترتیب حروف معجم- جز محمّدها و احمدها- مرتب ساختم؛ زیرا کسانی که به این دو نام، موسوم بوده‌اند، مقدم بر دیگران به شمارند؛ چرا که این دو نام، از نامهای پیامبر مصطفی صلی الله علیه و آله می‌باشد.
و نام آن حضرت در آغاز کتب تراجم توأم با مقداری از سیره آن حضرت، به طور فشرده و به منظور تبرّک به آن، مذکور است.
در آغاز کتاب، مقدمه لطیف و کم حجمی را تمهید کردم که حاوی مقاصد این کتاب می‌باشد. و در واقع این مقدمه را از مطالب گسترده کتاب تلخیص نمودم؛ زیرا تألیفی که این مقدمه، آغاز آن را تشکیل می‌دهد جامع بخشی از اخبار مکه و آن چیزی است که در آن قابل ذکر است و نیز حاوی مطالبی از اخبار مردم مکه و کسانی


1- فاسی نویسنده همین کتابِ «شفاء الغرام»، به سال 775 ه. ق. زاده شد و در سال 832 ه. ق. از دنیا رفت و کتاب یاد شده را در سال 816 ه. ق. تألیف کرد.
2- خطیب بغدادی به سال 406 ه. ق. از دنیا رفت و کتاب او مأخذ و منبع مهمی در تاریخ بغداد می‌باشد.
3- ابوالقاسم ثقةالدین علی بن ابی‌محمد الحسن بن هبةاللَّه بن عبداللَّه بن حسینی دمشقی شافعی، معروف به «ابن عساکر» که درمحرم 499 ه. ق. متولد شده و در رجب 571 ه. ق. از دنیا رفت. وی دارای آثار فراوانی در حدیث است؛ و اهمّ کتب او عبارتند از: «التاریخ الکبیر لدمشق» که کتابی مشهور و در چند مجلد است. بنگرید به: هدیةالعارفین فی أسماء المؤلفین وآثار المصنّفین؛ از اسماعیل پاشا بغدادی، مجلّد اول، ط استانبول.
4- معاجم عبارت از کتبی است که طبق حروف معجم هجاء تصنیف شده‌اند. مشیخات از سنخ همان معاجم است با این تفاوت که درمعاجم مشایخ عیناً به ترتیب حروف معجم تنظیم شده، بر خلاف «مشیخات». حافظ ابن حجر می‌گوید: مشیخه به عنوان عَلَم بر جزوه‌هایی اطلاق می‌شود که شیوخ در آن فراهم می‌آیند. و این واژه، اصطلاحی کهن است.

ص: 169
است که همراه با یادکردِ نام مردم مکه بدانها اشارتی داشتم. و این مقدمه را «العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین» نامیدم. آنگاه پس از آن که برای اکثرِ آن، سیاهه‌ای فراهم آوردم و آنچه را در خزینه ذهنم داشتم تنظیم کردم، آن مقدمه را گسترده‌تر برگزار نمودم و به اندازه نیمی از حجم کتاب را تلخیص کردم و این مطالبِ تلخیص شده را به «عجالة القِری للراغب فی تاریخ امّ‌القری» موسوم داشتم.
از خداوند متعال درخواست می‌کنم توفیق تحریر و پاکنوشتِ این مسوّده را برای من هموار و آسان گرداند و برای دیگران و نیز برای خودم سودمند افتد و به خاطر انجام آن پاداشی بزرگ به من ارزانی دارد.
این تألیف و اثری که محتوای آن، تراجم و گزارشها است خالی از دریغکاری و نارسایی نیست؛ علت آن این است که تاکنون اثری را به سان آن و در راستای مسائلی که در آن مطرح کرده‌ام ندیده‌ام.
آنچه دیدم این بود که یکی از مورخان، کتابی را در تاریخ مکه نگاشت، و او همان شریف زید بن هاشم بن علی بن مرتضی علوی حسنی است، و ابوالعباس احمد بن علی میوَرقی
(1) نَسَب او را بدینسان یاد کرده است و از او با تعبیر «وزیر مدینةالرسول» نام برده و در نامه‌ای که زید به ابوالعباس نگاشته، از او چنین یاد کرده است:
این نامه را در کتاب «الجواهر الثمینه علی مذهب آل‌المدینه» از ابن الشاش مالکی به خط میورقی آورده که آن را بر «وجّ مکه» وقف کرده و در آن پس از بسمله آمده است: «زید بن هاشم بن علی». آنگاه گفته است:
و بعد، «فقد خدم بها العبد الضعیف فی الثلاثاء، منتصف شعبان وبخطّ المیوَرْقی فوق شعبان ستّ وسبعین وستمائة»، پس از آن مطالبی را آورده است و آنگاه گفته است:
«وقد خطر للضعیف مع المتاعب التی یعانیها من کلّ وجه إثبات تاریخٍ لمکّة المشرّفة؛ وقد أثبتُّ منه إلی الآن نحو خمس کراریس»، این رساله و نامه در اینجا به پایان می‌رسد.
اما من بر چنین کتابی در تاریخ مکه دست نیافتم و نمی‌دانم آن را به چه سبکی نگاشته؛ آیا صرفاً تراجم و شرح احوال است و یا حوادثی است که طی آن مقداری از اخبار مکه و کعبه معظّمه آمده است؟!
ما کتاب خود را «شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام» نامیدیم.


1- مَیُوْرقْه- که در «قاف» و «را» ی آن التقاء ساکنین دیده می‌شود- جزیره‌ای است در شرق اندلس بنگرید به معجم البلدان، حرف‌میم این دانشمند؛ یعنی میورقی، ابوالعباس احمد بن علی میورقی مالکی است که در آخر ذی‌حجه 678 ه. ق. از دنیا رفته و در مقبره ابن عباس روبه‌روی مسجد عباسی در بیرون آن به خاک سپرده شده است. وی را رساله‌ای است درباره «طائف» که «بهجة المهج فی بعض فضائل الطائف ووجّ» نامبردار است و نسخه‌ای خطی از آن وجود دارد.

ص: 170
پی‌نوشتها:
ص: 174

مستانه‌ترین شب من و پدرم‌

مؤلّف:؟؟؟
زیباترین خاطره دوران کودکیم در سجاده پدرم شکل گرفت. وقتی به نماز می‌ایستاد، تسبیح مشکی و مهر سجاده‌اش، وسیله بازی‌ام بود. در سر آن تسبیح‌های یُسر قدیمی، عدسی کوچکی تعبیه شده بود که در مقابل نور، صحنه مسجدالحرام را به وضوح نشان می‌داد.
کثرت نگاه از آن روزنه تسبیح، بازی شیرین ایام طفولیت بود که با دریافت دوربین عکس سوغاتی مکه، به رویاهای خوش کودکانه تبدیل شد. دوربین‌هایی که سوغات معمول حج بود و تصاویر مختلفی از مکه و مدینه را به تصویر می‌کشید؛ ماشین‌هایی زرد و سفید بی‌سقف حامل حجاج، جمع کردن سنگ‌ریزه در مشعر، به مسلخ کشاندن گوسفندان، ستیز با شیطان در منا، نمای مسجدالحرام، بقیع و گنبد سبز حرم پیامبر صلی الله علیه و آله.
در شب‌های صاف و بی‌پیرایه از غبار روستا، وقتی خود را به آسمان نزدیکتر می‌یافتم راه مکه را در میان انبوه ستارگان جستجو می‌کردم. زبان پاک مردمان روستا، خط نورانی ستارگان در قلب آسمان را، راه مکه می‌نامید و هزاران چشم مشتاق خیره بر این راه به خواب شب می‌رفت. به نوجوانی که رسیدم خاطره اولین سفر حج پدرم که اینک بیش از نیم قرن از آن می‌گذرد سخت شیفته‌ام نمود.
او طلبه جوانی بود که در آستانه عزیمت به نجف، با مرگ پدر دهقانش،

ص: 175
استطاعت حج می‌یابد و با فروش گوسفندان، خود را به صف حجاج رسانده، بیست سالگی خود را به آستانه مسجدالحرام پیوند می‌زند. در یک شب استثنایی، نردبان مخصوص را بر درب کعبه استوار می‌بیند. در یک لحظه غفلتِ مأموران، صفای روستایی‌اش او را به داخل کعبه می‌کشد. از نردبان بالا رفته و خود را به داخل کعبه می‌اندازد، بدون آن که لحظه‌ای به عواقب آن بیاندیشد. مأموران درب کعبه را می‌بندند و بساط نردبان را جمع می‌کنند. این جوان تازه پدر مرده می‌ماند و تاریکی داخل کعبه! وحشت تنهایی او را فرا می‌گیرد. می‌خواهد داد و فریاد کند ولی جرقه‌ای در ذهنش او را به محضر خداوند مشغول می‌کند و آرامشی می‌یابد. با خود می‌گوید: چه جایی بهتر از داخل کعبه و خلوت با خودِ خدا؟!
از شب تا صبح به عبادت عمر می‌پردازد و به تعبیر خودش «هر طرف که عشقم می‌کشید نماز می‌خواندم». صبح می‌شود و قضای حاجت او را مجبور به بیرون شدن از خانه می‌کند. با صدای بلند شروع به تکبیر و سر و صدا می‌کند. در بیرون کعبه غوغایی می‌شود و مأموران به گمان معجزه‌ای درب کعبه را می‌گشایند و با یک جوان پنهان شده در داخل کعبه روبرو می‌شوند. وقتی می‌فهمند ایرانی است تا سر حد مرگ او را می‌زنند. ... او جان بی‌رمق خود را به سختی به منزل می‌برد.
پس از گذشت سالیان سال، پدرم به مناسبتهای مختلف این جریان را نقل می‌کرد و مست از باده آن شبِ داخل کعبه می‌شد.
دست تقدیر، مستی آن باده را در صُلبش کارگر انداخت.
من نیز بیست ساله بودم که خود را در مدینه یافتم. به یک باره گرفتار طوفانِ عشقی نازنین شدم. آتشی ناپیدا از درونم زبانه کشید و سرتاسر وجودم را دربرگرفت.
هر چه تلاش کردم، آرام نشد. خواب و خوراک نداشتم ولی شور و هیجانم بی‌وصف بود. در اوج گرمای تابستان حجاز، بر میله‌های داغ بقیع سرمی‌زدم و ضجّه می‌کردم، فایده‌ای نداشت. شب‌ها را به آوارگی در کوچه‌های تنگ و تاریک بنی‌هاشم به سر می‌بردم و بر روی تکه‌ای مقوا در پشت دربهای بسته مسجدالنبی چشم به روزنه جبرئیل می‌دوختم و با اندیشه‌هایی مستانه به خواب می‌رفتم.
بارها از خواب می‌پریدم و لحظاتی گیج و منگ بودم تا این که خود را در نیمه شب و
ص: 176
در پشت دیوار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می‌یافتم.
نه در بیداری آرام داشتم و نه خواب آرامم می‌کرد. خوابیده بر زمین به گنبد سبز خانه پیامبر صلی الله علیه و آله خیره می‌شدم و گاهی مدّتها طول می‌کشید و من غرق در رؤیاهای خفته در زیر آن گنبد سبز بودم. گاهی نیز بی‌آن که تکانی بخورم، چشم را به اطراف می‌چرخاندم. به گنبد نقره‌ای رنگ خانه ابو ایوب انصاری در نزدیکی حرم که چشمم می‌افتاد لحظاتی درنگ می‌کردم و زیر لب زمزمه‌ای داشتم:
ای صاحب قبّة الخضرا، روزی که مکه را ترک کردی و به مدینه پناهنده شدی، مدینه تو را در آغوش کشید و ابوایوب انصاری از حضور تو در خانه‌اش شهرت ابدی یافت. چه می‌شود اگر این پناهنده ایرانی به مدینه را، شبی به زیر گنبد خانه‌ات راه دهی و او را از این مهمانی، عزّت جاوید ببخشی!
قطرات آبی از صورتم بر روی مقوا می‌ریخت و با صدای اذان نافله شب مسجدالنبی صلی الله علیه و آله بر می‌خواستم و به دنبال کارم می‌رفتم.
کارم چه بود؟ همان آوارگی شب ولی با ظاهری آراسته‌تر در طول روز و در داخل مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و کوچه‌های مدینه.
نه رغبت استقرار در منازل حجاج و زوار داشتم و نه میلی به یافتن هم‌زبانی از میان حجاج.
به ناگهان به یاد خاطره داخل کعبه رفتن پدرم افتادم. عجب، یک جوان دهاتی نیم قرن قبل با زرنگی خود را به داخل کعبه برساند و من بی‌عُرضه فقط پشت دیوار خانه پیامبر صلی الله علیه و آله اشک حسرت بریزم؟! غیرتم به جوش آمده بود. زیر لب گفتم: آ شیخ میرزا جواد، از تخم و ترکه تو نیستم اگر من هم یک نردبان و راهی شبانه، به داخل مسجد بسته پیامبر پیدا نکنم.
فعالیت جدیدی را شروع کردم.
شناسایی دربهای مختلف مسجدالنبی، ساعات باز و بسته شدن دربها، وضعیت نیروهای نگهبان و مأموران حرم، ساعات تغییر شیفتها، لباس و احوال خدام و کارگران مخصوص حرم و ... همه اینها در طول دو- سه روز تکمیل شد. شب حادثه فرا رسید. پدرم از غفلت دیگران بهره جست و خود را به داخل کعبه انداخت و من خود را به غفلت زدم تا خود را در داخل مسجدالنبی صلی الله علیه و آله ببینم. یک ساعت بعد از نماز عشا تمام زوار را از مسجد بیرون کردند و من همچنان در یک اضطراب شدید در کنجی و در پوششی مخفی شده‌ام.
ص: 177
لحظه‌ای به خودم آمدم که دیگر کسی جز مأموران پلیس و تعدادی کارگر نظافتچی داخل حرم نبود.
دربها بسته شده بود و در روضه پیامبر از آن غوغای عجیب روزانه و ازدحام جمعیت برای رساندن خود به نزدیکی ضریح سبز و ستون توبه خبری نبود. قدری به خود آمدم. عجب، این چه کاری بود که کردی؟! بیچاره اگر با این حساسیت نسبت به ایرانیها، امشب تو را بگیرند می‌دانی چه بلایی به سرت می‌آید؟
هر چه بود دیگر کاری جز مخفی شدن و ادامه ماجرای ماندن برایم میسّر نبود. از پشت یکی از ستونهای قطور حرم، حرکات چند نیروی پلیس داخل حرم را زیر نظر داشتم. هر از چندی نیز نگاهی به خدام و نیروهای نظافتچی می‌کردم. چند نفر به سرعت فرشها را گلوله می‌کردند و از یک سمت نیز عدّه‌ای با جاروهای برقی و پارچه‌ای به سرعت به نظافت کف مسجد مشغول بودند. کلمن‌های بزرگ 30 لیتری آب را به سرعت و با چالاکی بلند می‌کردند و کلمن‌های جدید آب سرد جایگزین کلمن‌های قبلی می‌شد. کار نظافت شبستان اصلی به سرعت تمام شد. فرش‌ها را دوباره پهن کردند و به حیاط اوّل رسیدند.
در آن زمان دو محوّطه بی‌سقف داخل مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و در سمت شمال شبستان اصلی قرار داشت. بخشی از چراغهای روشنایی داخل حرم را خاموش کرده بودند ولی داخل حرم همچنان روشن بود. حدود شش پلیس نیز در اطراف روضه پرسه می‌زدند. به خوبی یادم هست که در آن سالها، دست رساندن مردم به ضریح پیامبر و فرصت تبرّک جستن به دشواری و سختی و زمان فعلی نبود. ضمن این که طرح جدایی زنان و مردان نیز در حرم اجرا نمی‌شد و بجز اوقات نماز جماعت، منعی برای حضور خانمها در روضه و نشتسن در کنار آقایان وجود نداشت.
از ملّیتهای مختلف دیده بودم که با تلاش، خود را به نزدیک ضریح می‌رساندند و بعضاً سکه و اسکناسی به داخل ضریح می‌انداختند.
این عمل آنقدر حساس بود که نیروهای پلیس مراقب با مشاهده چنین حرکتی با فریاد حرام، حرام، هذا بدعة، به سرعت خود را به فرد می‌رساندند و عتاب و تندی چند مشت به سینه و کمر مرتکب جرم! اعم از مرد یا زن می‌زدند و یا انکه با سجاده در دستشان به سر فرد می‌کوفتند.
غالباً دیده بودم که فرد کتک خورده
ص: 178
همچنان از توفیق خود در تبرک جستن به ضریح پیامبر خشنود بود و دیگران نیز با تبسم او را تشویق و بدرقه می‌کردند.
از پشت ستون، خوب که دقت کردم پلیس را در کنار ضریح پیامبر نشسته بر زمین دیدم که به کمک یک میله باریک از داخل ضریح چند اسکناس بیرون آورد. چند لحظه بعد یک پلیس دیگر نیز در کنار وی برای همین کار بر زمین نشست. بی‌اختیار به یاد کتک خوردن پدرم در مسجدالحرام افتادم. زمزمه کردم: بیچاره، کارَت تمام است. پدرت را تا سرحد مرگ کتک زدند ولی تو را که این صحنه‌ها را دیده‌ای اگر بگیرند و بکشند حقّت است.
به پدرم هم خط و نشان می‌کشیدم:
مرد حسابی این هم کار بود. اگر آن همه قیافه داخل کعبه مخفی شدن را نگرفته بودی و با آب و تاب از احوال داخل کعبه تعریف نمی‌کردی، امشب این بدبختی هم به سر من نمی‌آمد. همینطور زیر لب به خودم قُر می‌زدم.
نیم ساعتی گذشت و نیروهای پلیس، چند رکعتی در روضه و غالباً نیز پشت ستون توبه نماز خواندند و به انتهای شبستان در نزدیکی باب جبرئیل رفتند. در نزدیکی باب جبرئیل اتاق و استراحتگاه خدام اخته حرم است که بسیار هم محترم شمرده می‌شوند، برخی به گپ زنی پرداختند و برخی دراز کشیدند و به چرت زنی مشغول بودند. کارگران هم که از کار فارغ شده بودند به طور پراکنده نزد ستون توبه می‌آمدند و چند رکعتی نماز می‌خواندند.
دیگر به ساعت نگاه نمی‌کردم. زمان در نظرم متوقف شده بود و ساعت از مرز 11 شب نمی‌گذشت و تا نافله شب که دربهای مسجد را مجدداً باز کنند 4- 5 ساعتی مانده بود.
هر چه هم دعا و آیات به نظرم می‌آمد می‌خواندم تا شاید شرّی به پا نشود.
چند چراغ دیگر نیز خاموش شد. ظاهراً دیگر کسی به روضه تردد نداشت. خود را به نزدیک ضریح پیامبر رساندم و در یک متری آن ایستادم. به اطراف نگریستم. بجز من از جنس بشر کسی نبود. آن ازدحام جمعیت روزانه و همهمه زائران و اشک و ناله و فریاد دلسوختگان که حتی با تحمّل فشار شدید دیگران سعی می‌کردند خود را قدمی به ضریح نزدیک کنند، به سکوت و خلوت بی‌وصف تبدیل شده بود.
یک لحظه فکر کردم خواب می‌بینم.
آیا به راستی این صحنه در بیداری است؟
چشم به ضریح دوختم و توجهی به خلوتی
ص: 179
حرم کردم. آری تنها من بودم و قبر پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابلم! فکر اینکه به تنهایی در مقابل رسول خداوند ربّ‌العالمین ایستاده‌ام اضطراب و دلهره تمام وجودم را دربرگرفت. واقعاً برخود لرزیدم، قلبم به شدّت می‌زد. نتوانستم بایستم، پاهایم سست شد و بر زمین افتادم. دیگر ذرّه‌ای در فکر پلیس و ورود مخفیانه به حرم و ...
نبودم. اصلًا چیزی برایم مهم نبود. تنها مشغله‌ام این بود که: تو کجا و اینجا کجا، سرزمین مدینه، قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و نیمه‌های شب و جوان بیست ساله ایرانی که تنها نشسته در روضه پیامبر صلی الله علیه و آله.
احساس عجیبی یافتم. طلایی‌ترین فرصت زندگی‌ام همین امشب است. بلند شدم دو رکعت نماز خواندم و از خدا مدد خواستم. به سمت ضریح برگشتم و باز چشم بر آن دوختم و به عظمت بی‌وصف شخصیت ناشناخته پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابلم.
زیارتنامه و کتاب دعا و ... به دردم نمی‌خورد. فقط و فقط عشق‌نامه را گشودم:
ای رحمة للعالمین، ای حبیب خدا، ای رسول، ای پیامبر، ای محمّد صلی الله علیه و آله، و ای یتیم بی‌کس قریش و ... تو، تویی، زنده و جاوید در اوج ناپیداها. و امّا من، رندی که نمی‌داند چگونه ره بدینجا رسانده است.
امشب تنها مهمان تو هستم. میهمان تنهایی توام. از اعمال و رفتار و کس و کارم مپرس. اسیر عشقت گشته‌ام که چنین پریشانم. پریشانی عشقت را کشیده‌ام، امشب حلاوت آن را تو خود بر من بچشان.
پرونده آن دهاتی خزیده در داخل کعبه را نظر کن. من فرزند آن مَرْدَم. از تو چه می‌خواهم؟ آنچه لایق میزبانی چون توست که به عاشقی تن سپرده به دام بلا و رسانده خود را به خیمه یار عطا نماید.
شنیده‌ام در راه حفظ آیین قرآن خیلی به زحمت افتادی. بسیار خون دل خوردی، آواره شدی، در طائف با سنگ به سر و صورتت زدند. دندانت شکست. شکبمه گوسفند را برای تحقیر تو بر سرت ریختند.
شمشیر هزاران توطئه شب و روز بر بالای سرت در چرخش بوده است و تو لختی در رفتن درنگ نکردی.
ای جوانمرد، به تو نمی‌گویم که به چه زحمتی خود را به اینجا رسانده‌ام و اگر امشب مرا در کنارت بگیرند چه بر سرم می‌آورند. فقط تمنا دارم مفهوم این آیه را به من بگویی؛ ولو أنّهم إذ ظَلَمُوا أنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فاسْتَغْفَرُوا اللَّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً
(1) حالِ خود را نمی‌دانستم، گویا ابرهای


1- نسا: 64

ص: 180
بهاری به یکباره در آسمان چشمانم خیمه زده‌اند. صدای ضجّه‌ام رها شده بود. چه بر من گذشت در آن شب، خودم هم نمی‌دام! گاهی آرام می‌شدم و فقط می‌اندیشیدم، گاهی خیره ضریح می‌ماندم. پاره‌ای اوقات نماز می‌خواندم و گاهی نیز اشک دیدگان را به پای ضریح می‌ریختم.
شب آن سان بر من گذشت، به مستی بودم و بی‌خبر از حال خود.
صبح شد. دربهای حرم را گشودند و به دقایقی چند سرتاسر مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله مملوّ از جمیعت شد. جوانی در روضه پیامبر حادثه شب را مرور می‌کرد. هنوز آنچه را دیده بود باور نمی‌کرد. صدای مؤذّن بلند شد و نماز صبح خوانده شد. در میان سیل جمعیّت که بعد از نماز حرم را ترک می‌کردند بیرون آمدم تا صبحگاه بقیع را در پشت میله‌های سبز آن درک کنم.
از آن شب سالهای سال می‌گذرد، هر بار توفیق ویژه‌ای در زندگی نصیبم می‌شود بی‌اختیار طراوت آن شب به مشامم می‌رسد و ردّ آن شب را همچنان در زندگی خود می‌بینم. آری خاطره آن یک شب برای یک زندگی کافی است!
پی‌نوشتها:
ص: 181
بهداشت در حجّ
ص: 182

مقدمه اسباب ظهور امراض در مکّه‌

درآمد
در شماره‌های پیشین مجلّه، از ایوب صبری‌پاشا و کتاب‌های: «مرآة مکّه»، «مرآة مدینه» و «مرآة جزیرة العربِ» وی که به زبان ترکی استانبولی به نگارش درآمده و از چگونگی تألیف و محتوای آن‌ها، به تفصیل مطالبی را تقدیم شما خوانندگان کردیم.
عبدالرّسول منشی، مترجم دارالترجمه خاصّه دربار ناصرالدین شاه، به دنبال اظهار تمایل وی و به دستور وزیر انطباعات وقت، ترجمه جلد اوّل یعنی مرآةمکّه را در سال 1306 ه. ق. آغاز می‌کند و دو سال بعد آن را به پایان می‌رساند. سپس توسط خطّاط معروف آن زمان، آقای محمّد قزوینی مشهور به «آشوری دهم» با خطّی زیبا و خوش تحریر و پس از آرایش برخی صفحات با تذهیب زیبا، کتاب را به ناصرالدین شاه هدیه می‌کند.
ایّوب صبری‌پاشا در مقدّمه کتاب، انگیزه خود را در تألیف این اثر گرانسنگ چنین بیان می‌دارد:
و بعد، چنان که در نزد ارباب عقول معلوم و هویداست، از آنجا که بلدتین طیّبتین به ممالک روی زمین، دارای یک نوع افضلیّت مشروعه بوده و هر مسلم مقتدری را رؤیت و زیارت آن دو مقام منیف لازم است، لهذا اطلاع از فواید فضایل و استکشاف خصایص و خصایل آن دو نقطه مبارکه الزم و مخصوصاً کسانی را که،

ص: 183
مانند حمامه حرم محترم، در آن آشیانه فیض آستانه، مقیم و معتکف‌اند، ناچار واهم است. علمای اعلام به امید تعیّن و اثبات این که اقطار میامن آثارِ حجاز، معزّز و مقدّس‌ترین قطعات ارض است، کتب متعدّده تألیف و تصنیف نموده و فضایل عالیه خلقیه آن خاک عطرناک را به اخلاف خود تعریف و اعلام نموده‌اند و شعرای اقوام و قبایل بدویه نیز برای این که نقل و حفظ شود، قصاید بلیغه و فقرات مسجّعه که تعداد آنها خارج از قوّه است، در این باب انشاد نموده‌اند و لیکن هر یک از کتب مبسوطه مذکوره و قصاید و اشعار مرقومه در گوشه فراموشی متروک و منسی مانده است.
چون در زبان ترکی تا کنون کتاب مستقلی در این باب نوشته نشده و روایاتی که در السنه و افواه گفته می‌شود، با یکدیگر مخالفت و ضدّیت داشت و بدین جهت وصول به حقیقت امر، یک نوع اشکال و صعوبت به هم رسانیده و بسیاری از ابنای وطن نمی‌توانستند به طور مقصود به فواید و فضایل آن دو بلده مسعودة المآثر اطلاع به هم رسانند، و چون به دیده فخر و مباهات مشاهده نمودم که کتب محمود السیر، عزیز الآثار، تکملة المناسک، تاریخ وهّابیان، ریاض الموقنین ترجمة الشمایل- که از مؤلّفات این بنده است- در سایه اعلی حضرت سلطان مظهر، رغبت و قبول اهل کمال گردید. این عاجز غیر مقتدر وجود، آن چنان اثر عظیم القدر را که موائد فوایدش غیر معدود و نظیرش تا کنون ناموجود بود لازم دید. بناءً علیه، وقایع مکّه مکرّمه و مدینه منوّره را که اوایل احوال آنها در کتب عتیقه موثوقه مسطور و تفاصیل حالات آنان زینت بخش انتظام سطور است، ضبط و استکنا نموده، عادات و اعتقادات اهل جاهلیّت و قواعد و نظامات اعراب عصر را به مندرجات رسایل نادره عربیّه و مجامع فاخره فارسیه، که به دستیاری‌اقلام فحول صحیفه سرای تألیف و تصنیف شده است، امرار نظر نموده و از فحاوی کتب معتبره مذکوره، فوایدی را که استنباط کردم، جزء نافع به ملّت معظّمه اسلام را نشر و تعمیم نموده، وقوعات ماضیه و احوال تاریخیه، قطعه جسیمه حجازیّه را در یک جلد مخصوص جمع نموده و برای تقدیم و پیشکش نمودن به هموطنان، نوشتن یک تاریخ ترکیّ‌العباره را تصوّر و خیال نمودم.
و چون ترتیب و تنظیم خاطره‌ای که به خاطر، تبادر نموده بود و تدقیق احوال و اقوال مختلف المآلِ مواقع یثرب و بطحا با نداشتن سرمایه و بضاعت، موقوف بر
ص: 184
این بود که شخص حُکماً ارضای مسعوده حجاز را سیر و سیاحت کند. بناءً علیه موانعی که در اجرای این مقصود پیش آمد این عاجز را از نیل به آرزوی خویش بازداشت.
بالأخره سیاحت آن جانبِ فیض جوانب مقدّر و شاهد خوشخرام مقصود در آیینه تیسّر و امکان جلوه‌گر آمد و چون به دلایل عقلیه قطعیه و براهین نقلیه قویّه، ثابت و مبرهن بود که اگر این تصوّرات خیریه از قوّه به فعل در آید ولو این که جزئی هم باشد، اهل ایمان از آن استفاده خواهند کرد. لهذا به استظهار این که خطایای واقعه‌ام را مروّتمندان زمان تصحیح و اصلاح خواهند کرد در ایفا و اجرای مافی الضمیر دوام و ثبات نموده و این حطب عظیم و امر کریم را که فوق قوّت و اقتدارم بود، به عهده خود گرفته و در این عهد ترقّی، که در سایه توجّه اعلی حضرت سلطان عظیم الشأن، عبدالحمید خان ثانی طریق هدایت قرین حرمین محترمین از بیم و هراس حرامیان عاری بوده و هر گونه امن و امان در آن امکنه مبارکه جاری و ساری است، لازم دید که آن اثر جمیل سابق الذکر را که باعث دعای خیر است، جمع و ترتیب کرده، کتب آتیُ الذکر را مأخذ اتخاذ نموده از ادبیّات عثمانیه ومخصوصاً از رساله‌ای که شامل تدقیقات دکتر رائف افندی است مباحث مناسب و مهم را نقل و درج نموده، به عون و عنایت هادی سُبل توکّل، و به نصرت روحانیه سلطانِ رُسل توسّل جسته، از ابتدای خلقت بیت‌اللَّه به تحریر وقایع شروع نموده و مفصلات اقوالی را که در حق مواقع متبرّکه تفتیش و تحقیق شده و در کتبی که آنها را مأخذ اتّخاذ نموده‌ام مطالعه و یا آن که به رأی‌العین دیده‌ام تا این عصر، علی وتیرةالاجمال نگاشته و به امید این که کسانی را که فریضه حج شریف را ایفا نموده‌اند وسیله تکرّر شده و از موحّدینِ اخلاص قرین، آنانی را هم که حسرت‌کش وصال کعبةاللَّه المتعال هستند، ترغیب و تهییج نماید.
این ذخیره ناچیز را به سه جزء تقسیم و به «مرآة الحرمین» توسیم نموده، در نهایت سادگی و سلامت، که مطالعه کنندگان را مفید افتد. جمیع اشکال بعض مواقع و مآثر و نقشه‌های مسطّحه حرمین محترمین را ثبت و ضبط نموده و به حضور عدالت نشور اعلی حضرت سلطان عظیم الشأن عرض و تقدیم نمود.
اگر چه اعتماد ندارم که در مقابل مؤلّفات عدیده عثمانیه، که حیرت‌بخش عقول
ص: 185
هستند این اثر محقّر من مظهر پذیرایی و قبول گشته و مطالعه ثانوی را ارزش و شایستگی داشته باشد ولیکن چون در عصر آن چنان پادشاه فاروق شعار مقصود عمده‌ام خدمت به ابنای وطن است، لهذا اگر شایسته آن دانند که از لحاظ انور مبارک گذرد، این لطف بی‌عدیل، محض آن است که این بنده را شرمنده و محجوب نفرمایند و از مطالعه کنندگان این اثر عجزگستر متمنّی آنم که سهو و خطایای این ذخیره کم‌بها را به نظر اغماض دیده و از غلطات واقعه آن اعراض فرمایند. و من اللَّه التوفیق
ایّوب صبری پاشا، بخشی از کتاب مرآةالحرمین را به مسائل بهداشتی حاجیان اختصاص داده تحت عنوان «اسباب ظهور امراض در مکّه» مطالب قابل توجّهی را ذکر کرده است. گرچه برخی از این نکات در شرایط کنونی مصداق پیدا نمی‌کند، لیکن اطلاع از آن برای دانشمندان و فرهیختگانی که تاریخ گذشته این سرزمین مقدّس را پی‌گیری و دنبال می‌کنند خالی از لطف نیست. امید آن که خوانندگان محترم را مفید و مقبول افتد.

اسباب ظهور امراض در مکّه‌

در اوایل، حجّاجی که با محمل شام می‌آمدند، روی چاه‌هایی که در راه عمره است و حجاج محمل (1) مصر نیز در مقابل موقع شیخ محمود نام، رکز خیام (2) نموده، در مدّت اقامتشان مزخرفات (3) گوسفندانی را که قربانی می‌کردند، همانطور گذاشته و نمی‌پوشانیدند و لاشه‌های شتر و اسب و سایر حیوانات را، که به واسطه خستگی راه تلف می‌شدند، در میان چادرها، به همان حالت می‌گذاشتند و اکثر کسانی که در مراجعت از عرفات که برای رمی جمرات، به منا نازل (4) می‌شدند. مزخرفات‌قربانی‌ها را در مقابل چادر گذاشته، و کسانی هم که عوض گوسفند، بز قربانی می‌کردند، جسد آنها را تماماً در محلّی که بریده بودند گذارده، و اجساد شترانی را هم که در عقب جمره بزرگ نحر (5) کرده بودند، در محل ذبح می‌گذاشتند، از مزخرفات راه عمره، و


1- کجاوه.
2- خیمه به پاکردن.
3- زواید و اضافات.
4- فرود می‌آمدند.
5- قربانی.

ص: 186
ساحه
(1)شیخ محمود که در میان چادرها ترک می‌شد، و از زباله‌هایی که در میان کوچه‌های محلّات جمع می‌شدند، طوری عفونت حاصل می‌گردید که اکثر اوقات عابرین، از رایحه کریهه (2) آن‌ها عاجز و ناچار می‌ماندند و اکثر کسانی که در داخل خیام مقیم بودند به ناخوشی‌های صداع مفرط (3) و به هم خوردگی دل، و انقلاب مزاج مبتلا می‌گشتند.
در منا از اجساد حیوانات [قربانی‌های] مذبوح (4) که در میان چادرها ترک می‌شد، عفونتی حاصل می‌گردید که به وصف نمی‌آید.
حجاج بیچاره، در آن چنان جای گرم، و در میان تعفّن فوق‌الطّاقه [فوق العاده] سه روز تمام معذّب بوده، در ظرف این مدّت هیچ وقت از حالت استفراغ و خوف هلاکت، آسوده نبودند. به تصوّر این که در آن جای کدر فرسا، (5) حجّاجی را که برای اکمال نسک حج، (6) سه روز متوالیاً (7)اقامت دارند از مخاطرات مضرّه ملحوظه (8) مستخلص سازند، در مقابل چادر هر کس چاهی کنده شده، و حجاج را قدغن شد که مزخرفات قربانی‌هایی را که می‌کشتند به آن حفره‌ها القا (9) کنند، ولی این تدابیر حسنه، در نزد حجاجی که از اجناس مختلفه (10) بودند، تکلیف مالایطاق (11) دیده شده، و می‌گفتند ماها که در این مکان به طور دوام اقامت نخواهیم نمود.
عاقبةالأمر معلوم شد که مرض حُما (12) (حُمی)، و حالت قی و صداع (13)، و این قسم امراض، از عدمِ دقّت به نظافت و طهارت حاصل می‌شود.
بناءً علیه به ملاحظه این که، اسباب راحت و حضور حجّاج ذوی الابتهاج، تدارک کرده شود، به امر و اراده مرحوم سلطان عبدالحمید خان (14) در سال یک‌هزار و دویست و شصت و هفت، برای حجاجی که با محمل شریف آمده، و در راه عمره و ساحه شیخ محمود، رکز خیام می‌کنند، حفرات مخصوص به القای مزخرفات کنده شده و لاشه و مزخرفاتی که جیادتِ (15) هوا را اخلال کند، ابداً در مواقع مزبوره (16) ت‌رک نمی‌شود. با این که فی‌زماننا هذا، اکثر حجّاج بحراً (17) آمد و رفت کرده، و قوافل محامل شریف آن قدرها ازدحام ندارد، باز از سال مذکور، برای دفن مزخرفات حجّاجی که از عرفات برگشته و در منا ذبح قرابین (18) می‌کنند حفرات (19) بسیار کنده شده، بحمد اللَّه تعالی اکنون در محلّات شهر شهیر مکّه معظّمه، به قدر ذرّه‌ای عفونت معلوم [استنباط] نشده،


1- صحن خانه: فضای خالی میان خانه‌ها که ساختمانی در آن نباشد.
2- بوی بد و ناپسند.
3- سردرد شدید.
4- سربریده شده.
5- تیرگی آفرین.
6- به پایان بردن اعمال و مناسک حج.
7- پی در پی.
8- خطرهای زیان بار ذکر شده.
9- انداختن و افکندن.
10- نژادهای گوناگون.
11- ن وظُفه که بُش از توان و طاقت است.
12- تب.
13- سردرد.
14- سی و چهارمُن ژادشان عثمانی.
15- خوبی و ژاکی هوا.
16- ذکر شده.
17- از راه درُا.
18- جمع قربانی است و به معنی آن چُزی است که مثل گاو و گوسفند و شتر در راه خدا قربانی می‌کنند.
19- گودالها.

ص: 187
حجّاج مسلمین وسکنه بلدالأمین، از این‌رو فارغ و آسوده گشته‌اند مع مافیه، چون این اوقات اکثر اشخاصی که به حج می‌روند، از جهله ناس
(1) بوده و نمی‌دانند که هر کس باید به قدر امکان، در مکان‌های گشاده و هوادار اقامت کرده، و برای حفظ وجود [صحّت] منازل خود را به نظافت و طهارت دائمه نگاه دارند. بناءً علیه برای تهوین مصرف (2) هفت و هشت نفر از آنها، در اطاق [هایی] که کرایه‌اش خیلی کم است و از هیچ منفذی هوا نمی‌گیرد جمع شده و منزل می‌کنند و هر روز در روی منقل طبخ کرده، و گذشته از این‌ها، برای بردن به اوطان خود عطریّات نیز تدارک می‌نمایند.
مزخرفات اطعمه‌ای را که می‌خورند، در مقابل اطاق‌ها می‌ریزند و این مزخرفات به واسطه رطوبت پوسیده، تعفّنات شدیده از آن‌ها حاصل می‌شود و چون غفلت دارند [غافل هستند] که این حالات سبب علل و اسقام (3) عدیده بوده و هر یک علی طریق المناوبة (4) ناخوش شده و از شرف زیارت اکثر اماکن مسعوده محروم می‌مانند؛ زیرا که از یک طرف هر آن سخونت (5) موسم زیاد شده و از طرف دیگر رایحه اطعمه که در روی منقل‌ها پخته می‌شود و حرارت آتش، اطاق‌ها را مانند حمام گرم می‌کنند و آب‌های ملمع به روغن (6) و مزخرفات اطعمه را روی هم ریخته، به واسطه رطوبت در اندک مدّت پوسیده و تعفّنات زیاد می‌کند و اقسام حما و سایر ناخوشی‌های مهلک حاصل آمده، ناخوشی یکی از همنشینان [هم حجره‌ها] به دیگران نیز سرایت نموده، همه را در آنِ واحد مضطرب و پریشان می‌کند.
اگر چه نظر به این تعریف همیشه باید در مکّه مکرّمه ناخوشیِ حما موجود بوده، و از این رو اکثر حجّاج مشرف به هلاکت بشوند ولی چون هوای آن موقع مقدّس یابس (7) و جیّد (8) و سالم است و مانند مواقع مرطوبی صعودات وخیمه ندارد، لهذا به لطفِهِ تعالی، حمای مهلک بسیار کم دیده می‌شود. اگر چه کافّه ناخوشی‌های قطعه مسعود حجاز از نوع حما بوده ولی این ناخوشی‌ها در زمان قحط مطر (9) شدّت پیدا می‌کند بالعکس اگر باران ببارد، ناخوشی‌های موجوده را، بالکلّیه زایل می‌سازد؛ زیرا وقتی که باران کم ببارد مزخرفات و قاذوراتی (10) را که در اطراف محلّات جمع شده است خیسانده، (11) و به تأثیر حرارت آفتاب این آلایش پوسیده، و به طرز بُخار بعض مواد مضرّه از آنها به هوا صعود می‌کند. موادّ سابقةالذکر با این که از


1- بی‌سوادان و مردم کم اطلاع.
2- کم شدن هزْنه و مخارج سفر.
3- بْمارْها و ناراحتی‌ها.
4- به نوبت.
5- گرمی و حرارت.
6- مخلوط با روغن.
7- خشک.
8- ژاک و نُکو
9- بی‌بارانی.
10- مردار و ژلُدی.
11- در آب خوابانده و نم زده.

ص: 188
تأثیر آفتاب محو می‌شود ولی شب‌ها مانند شبنم پایین آمده، متأثرین را مبتلا به علل و امراض می‌کند و اگر باران زیاد ببارد، سیلی که در راهها حاصل می‌شود مزخرفات متراکمه را به جاهای دور و دراز می‌برد و در هیچ جا اثر عفونت باقی نمی‌ماند.
در اوائل در طرف معلّی
(1) حوضی بسیار بزرگ و ویران و قدیمی به نام «برکه مصر» موجود بود که سزاوار بود آن حوض بزرگ را منبع انواع حما نامند و معتاد بود که مزخرفات بیوت محلّات همجوار و لاشه حیوانات مانند اسب و شتر و گربه و سگ که در اطراف هلاک می‌شدند، به این حوض انداخته شود چون باران می‌آمد آب‌هایی که در حوض مذکور متراکم می‌شد، موادّ مزبوره را به واسطه حرارت آفتاب پوسانیده و بُخاراتی که از آن صعود می‌کرد به اطراف منتشر می‌گردید. صفوت و جیادت (2) هوای آن طرف را اخلال کرده، و ناخوشی حمای مهلک از این رو حاصل [ظاهر] می‌شد.
خدای رحمت کناد صاحب تصانیف لاتحصی، (3) مرحوم مصطفی حامی‌پاشا، هنگامی که یاور امارت جلیله بود، حوض مزبور و مزبله‌هایی را که در جوار آن بود به سنگ و خاک پر کرده، اسباب ظهور ناخوشی‌هایی را که در مکّه مکرّمه محتمل الوقوع بود به قانون حفظالصحّه کاملًا نابود نموده، و اکنون در خاک تابناک کعبةاللَّه به هیچوجه اسبابی نیست که حما و علل سائره را علّت بشود.
نصیحت حجّاج
از آن جا که لازم است که اکل و شرب و خواب و بیداری و حرکات و سکنات (4) انسان، موافق عادت و طبیعت مملکتی باشد که به آب و هوای آن‌جا پرورش یافته و بزرگ شده است لهذا شخصی که از مولد و وطن خویش مفارقت کرده و مخصوصاً به جانب حجاز احرام بند اعزام می‌شود باید اسبابی را تهیّه کند که وجود خود را از مخاطرات مهلکه برهاند و در وطن خود وجود خویش را هر قسم که عادت داده است، در مدّت سیاحت هم، همانطور گذران نماید که تبدّلات و تغیّرات (5) ظاهره ضروریه، وجود او را نیازرده و به ناخوشی‌های وخیم دچار نکند. چون بعضی از اهالی بلاد بارده (6) این ملاحظات را ندارند، لهذا در نقطه مقدّسه حجاز، به انواع علل و امراض گرفتار شده، بالطّبع از شرف زیارت برخی از اماکن مسعوده محروم می‌شوند؛ چون مسافرین به نیّت سیاحت قعطه‌ای از وطن خویش درآمده‌اند، که ابداً


1- همان‌جا که قبرستان ابوطالب واقع است.
2- ژاکی و ژاکُزگی.
3- نوُسنده کتابهای بی‌شمار و ُا سراُنده اشعار فراوان.
4- جمع سکنه و به معنای وضع و حالتی که انسان در آن قرار دارد آمده است.
5- دگرگونُها و تحو»لات.
6- کشورهای سردسُر.

ص: 189
آن‌جا را ندیده‌اند. بناءً علیه، در بحر و برّ
(1) از بی‌مناسبتی سرما و گرما و شدّت و ضعف و خواب و بیداری، به کلّی بی‌راحت (2) و حضور می‌مانند؛ مخصوصاً در باب اطعمه زحمت زیاد کشیده و در امر مهمّ حفظالصحّه عاجز می‌مانند. این حالت در وجود انسان تبدّلات عظیمه را باعث [منتج] شده، معده و مزاج را افساد و اخلال می‌کند؛ زیرا که هر کس موافق طبیعت بلده خود [زندگانی کرده] نشست و برخاست نموده و اکل و شرب می‌نمود، در این راه حرارتی را خواهد دید که در مملکت خود ندیده و سی منزل علی‌التمادی (3) پنیر و زیتون خواهد خورد.
اگر چه بدیهی است حجّاج هنگام وصول به مکّه مکرّمه و مدینه منوّره، از جیادت و صفوت (4) هوا استفاده خواهند کرد ولی چون به طبیعت و هوای خطه حجاز اطلاعات سابقه ندارند، تحمیل عبادت فوق العاده و اکل اطعمه و میوه‌های مختلف می‌تواند برای حاجیان مخاطرات زیاد تدارک کند. اگر چه به واسطه آثار صحیحه و اخبار متواتره ثابت است که در حرمین اجر عبادات مضاعف می‌شود ولی چون طاعات ربّ احد، به صحّت وجود مستند است، لهذا زنده داشتن وجود هم اهم و الزم است.
بنابراین حاجیان باید در نزد خود لباس زمستانی هم داشته و موافق هوای هر موقع لباس پوشند و در حفظ صحّت وجود، منتهی [نهایت] درجه دقّت و بذل، مجهود (5) کنند [مرعی دارند] و در معاودت به عبث (6) ناخوش و گرفتار نشوند.
حَب‌های (7) ملیّن، ادویه منقبض و چای و سایر چیزها باید همراه داشت. خواه در دریا و خواه در صحرا، صبح و شام صرف چای باید کرد، اگر ممکن باشد شام و نهار شوربا و اطعمه مطبوخه (8) بخورند و از خوردن میوه و طعام به حالت دلتنگی؛ یعنی از تغییر عادت تناول طعام احتراز نمایند. اگر در طبیعت لینت و یا انقباض حاصل شود، باید بیست و چهار ساعت نگذشته [نگذرانده] از خود دفع کنند.
در حالتی که در کشتی به تأثیر گرما یا سرما، انحراف مزاج طاری شود، از این که انسان ناخوش شده و به آرزوی خود نرسد بهتر و مناسبتر آن است که تنخواه (9) را اعتنا و اهمّیتی نداده و به موقع کشتی داخل شود؛ زیرا تنخواهی که در امر حفظ صحّتِ وجود صرف شود، چنان که در فوق ذکر شد، داخل تنخواهی است که برای ایفای حج تدارک و ادّخار شود. اگر چه شبهه‌ای نیست که حضرت حافظ حقیقی، حفظ و حراست


1- دریا و خشکی.
2- بدون آرامش و راحتی.
3- مرتّب و پیوسته.
4- پاکی و تمیزی هوا.
5- کوشش.
6- بی‌جهت و بی‌هوده.
7- قرص.
8- پخته شده.
9- پول و کالای همراه.

ص: 190
خواهد نمود ولی تشبّث [توسّل] به اسباب هم، در هر چیزی شرط اعظم بوده، هنگام دخول به احرام نباید در زیر هوا خوابید و در وصول به جدّه نباید یک دفعه اطعمه غیر مناسب خورد. برای تقویت معده و وجود، باید شوربایی خورد که از آب‌گوشت پخته شده باشد، و میوه‌هایی را که در مملکت خودِ شخص، پیدا نمی‌شود، نباید میل نمود.
از زیاد خوردن نان روغنی و خرما، در هر حال احتراز باید کرد. اگر در معده و وجود،
(1) علامات ناخوشی ظاهر شود، بلاتأخیر باید به اطبّایی که وقوف کامله به آب و هوای آن‌جا دارند مراجعت کرد و هر چه امر نماید بدون کم و زیاد عمل نمود [کرد].
هنگامی که از جدّه عزیمت به مکّه می‌شود باید به خوردن شوربا و پلو و لیمونات (2) مداومت کرد و از خوردن زیتون و پنیر مجانبت (3) نمود وهنگام سوار شدن به شتر و یا پایین آمدن از او، محض این که عضوی از اعضا رنجیده نشود، باید عاقلانه حرکت کرد.
در وصول به مکّه مکرّمه بعد از اکمال سعی و طواف از احرام خارج می‌شوند، از طرف آقایان سقّاها و دلیل‌ها مهمانی داده می‌شود، این ضیافت در منتهای تکلّف بوده، عموم اطعمه چرب و شیرین و نفیس می‌شوند و این‌ها برای حاجیان مضرّت دارد. از نان روغنی و شیرینی‌و اطعمه که ادویه و روغن زیاد دارد باید احتراز کرد. باید بسیار کم خورد و اگر فسادی در معده روی دهد بدون فرصت به واسطه سدلج دفع [تصحیح] فساد معده باید کرد.
چون برای کسانی که فربه هستند انقباض مضرّ است. باید به این نکات هم عطف نظر دقّت، و معده را از خوراک‌های مفسد نگاه داشت. فساد معده از خوردن خوراک‌های مختلف متولّد و شدّت حرارت هوا هم انسان را به خوردن آب زیاد وامی‌دارد به این لحاظ از خوردن خوراک‌های نامناسب [بی‌مناسبت] و لزوم و آشامیدن آب زیاد احتراز باید نمود و گاه‌گاهی چایی باید صرف کرد و طبیعت را حالت انقباض نیاموخت.
خواه شام و خواه نهار را باید بسیار کم خورد. در گرما و مخصوصاً در تابش آفتاب نباید خوابید و هر طعامی که نافع معده باشد او را بایست صرف کرد. از چیزهایی که باید دقت کرد؛ یکی هم استیجار اطاق‌ها است.
اطاقی که برای اقامت انتخاب می‌شود باید در محلّ هوادار و یا در مرتبه بالا و یا وسط ابنیه واقع شده، در یک اطاق زیاده از سه


1- بدن و جسم آدمی.
2- شربت‌هایی که با شکر و قند و آبلیمو تهیّه شده باشد.
3- اجتناب و پرهیز.

ص: 191
نفر نباید بیتوته کند و در داشتن عرق، از خوردن آب اجتناب باید نمود و شب‌ها در بام‌ها نخوابیده، باید استحمام کرد؛ زیرا وجود کسانی که در قطعه حجاز می‌باشند زیاد عرق می‌کنند و از این عرق در سطح جلد چرک حاصل می‌شود که مسامات جلدیّه
(1) را بسته و نمی‌گذارد عرق به خارج خروج و ترشّح کند، لاجرم در روی جلد مانند دانه‌های ارزن یک نوع دانه‌های قرمز پیدا می‌شود. برای این که این دانه‌ها دُمَل (2) نشود لااقل باید هر هفته دو و سه دفعه استحمام کرد و زود زود البسه خویش را عوض نمود.
در وادی عرفات و مزدلفه و منا باید در زیر چادر نشست. میوه و اطعمه مضرّه تناول ننمود و در تابش آفتاب حرکت نکرد که این‌ها نیز صحّت وجود را معاونت و همراهی می‌کند، اگر چه هنگام اقامت در منا ضرری ندارد که شخص کباب بی‌چربی تنها و پلویی تناول کند که به [با] آب‌گوشت پخته شده باشد ولی چون قاوورمه (3) و سایر خوراک‌های لحمی مضرّ است. لهذا گوشت‌هایی را که در این موقع مقدّس صرف می‌شود، باید از عرفات و یا مکّه معظّمه آورد؛ زیرا چون در صحرای منا، سنای مکّی (4) زیاد است. گوشت حیواناتی که در این صحرا می‌چرند اسهال می‌آورد.
چون در بین حرمین باید به طور دوام راه رفت، قبل از حرکت از مکّه مکرّمه و یا مدینه منوّره، باید مقدار کافی قاوورمه و برنج تدارک نمود که در میان راه شوربا و برنج و پلو و لیمونات تناول کرد.
پی‌نوشتها:


1- سوراخ‌های زیر پوست بدن که عرق از آنها خارج می‌گردد.
2- غدّه‌های چرکی که زیر پوست بدن ظاهر گردد.
3- خورشت همراه با گوشت و یا گوشتی حیوانی که بر اثر حرارت آفتاب خشک شده باشد.
4- به فتح سین، گیاهی است دارای برگ‌های باریک شبیه به برگ حنا، گل‌هایش کبود رنگ، دانه‌های آن ریز و در غلافی شبیه غلاف‌باقلا جادارد. بیشتر در حجاز می‌روید و بهترین آن سنای مکّی است. برگ آن در طبّ مانند مسهل، استعمال می‌شود. در معالجه امراض ضیق‌النفس و قولنج و عرق‌النساء نیز به کار می‌رود.

ص: 195
از نگاهی دیگر
ص: 196

نگاهی به مطبوعات عربستان‌

آشنایی با فتاوای وهابیان
توسل به انبیا
پرسش: توسّل به انبیا به‌منظور تقرّب به خداوند چه حکمی دارد؟
پاسخ شیخ عبدالعزیز بن باز مفتی کل عربستان: توسل به اولیا اللَّه چند قسم است:
1- درخواست انسان از ولیّ زنده است که برای او دعا نماید تا وسعت رزق، شفا از مرض، هدایت و توفیق یابد. این نوع جایز است به‌طوری‌که در ایام تأخیر در نزول باران از پیامبر صلی الله علیه و آله درخواست دعا می‌کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز دعا فرموده و باران می‌بارید.
2- این‌که مسلمانی دوستی و علاقه‌اش را به پیامبر وسیله تقرب به خدا قرار دهد و بگوید:
«اللّهمّ انّی أسألک بحبّی لنبیّک و اتباعی له و بحبّی لأولیائک ان تعطینی ...».
این نوع توسل نیز جایز است چرا که توسل بنده به پروردگارش به‌وسیله عمل صالح او می‌باشد.
3- فردی از خداوند درخواست و طلبی نماید و او را به جاه انبیا مثلًا جاه پیامبر صلی الله علیه و آله و یا جاه حسین علیه السلام قسم دهد.
هرچند جاه پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار بزرگ است ولی این جاه سبب شرعی برای استجابت دعا نبوده و لذا جایز نیست.
4- بنده، پروردگارش را قسم به ولیّ و یا نبی او داده و مثلًا بگوید: «اللهمّ انّی اسألک کذا بولیک فلان أو بحق نبیّک فلان».

ص: 197
این نوع توسل نیز جایز نیست. وقتی قسم مخلوق بر مخلوق ممنوع است لذا این قبیل قسم برخدا، به‌طریق اولی ممنوع است!
نشریه «المسلمون»- شماره 495- 21 صفر 1415
ملاحظه: آنچه در این تقسیم‌بندی قابل توجه است انعطافی است که نسبت به توسل به انبیا و اولیا در پیشگاه خداوند ابراز شده است؛ چرا که عموماً در فتاوای وهابیون. تأکید بر حرمت ذکر انبیا و اولیا در توسّل است. حال وقتی مسلمانی عشق و علاقه‌اش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان وسیله تقرّب به خداوند قرار داده و به اعتراف و تعبیر بن‌باز، عملی صالح و جایز است.
چگونه می‌توان مسلمان متضرّع در درگاه الهی را، که معتقد به قرب اولیا در درگاه حق بوده و عشق و علاقه‌اش به اولیا نیز از این قرب در درگاه حق نشأت می‌گیرد، توجیه نمود که اگر خدا را به «علاقه و عشق است به پیامبر صلی الله علیه و آله» قسم دادی بسیار خوب است ولی اگر خدا را به «منزلت و مقام پیامبر صلی الله علیه و آله» قسم دادی کفر و شرک است؟!
طواف در حجر اسماعیل
3- پرسش: حکم طواف از داخل حجر اسماعیل چیست؟
پاسخ: تعبیر حجر اسماعیل اشتباه است؛ زیرا این حجر نه از اسماعیل است و نه اسماعیل آن‌را می‌شناسد بلکه از کارهای قریش است وقتی نسبت به بنای کعبه اقدام نمودند، پول کافی برای ساخت کعبه بر اساس پایه‌هایی که حضرت ابراهیم گذاشت نیافتند لذا این قسمت را به‌صورت حجر درآوردند و همچنین حطیم نیز خوانده می‌شود چون از کعبه بریده شده است.
بنابراین طواف از داخل آن جایز نیست.
4- پرسش: حکم تلفظ نیّت در نماز یا وضو چیست؟
پاسخ: بدعت است و از پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابه چیزی در این رابطه نقل نشده است. محل نیّت قلب است و به‌هیچ وجه نیازی به تلفظ آن نیست.
«حق» منحصر به مذاهب اربعه نیست
شیخ محمد بن صالح العثیمین عضو هیأت کبارالعلمای سعودی و استاد دانشگاه امام محمد بن سعود امارت قصیم می‌گوید:
«حق» منحصر به این مذاهب چهارگانه معروف نیست و ممکن است «حق» در غیر اینها باشد. و اجماع این چهار مذهب در
ص: 198
مسأله‌ای از مسائل، اجماع همه امت نیست.
وی در ادامه می‌افزاید: بدون شک مذهب امام ابی‌حنیفه، مذهب امام احمد، مذهب امام شافعی و مذهب امام مالک و غیر آنان از علمای دیگر، هم قابلیت خطا دارد و هم قابلیت صواب.
(هفته‌نامه «المسلمون»، شماره 657، مورخ 4 جمادی‌الاولی 1418 برابر 14/ 6/ 76).
امامت بچه
سؤال: حکم امامت نماز توسط بچه زیر 10 سال که قرائت وی بهتر از دیگران است چیست؟
پاسخ شیخ عبدالعزیز آل شیخ نایب مفتی کل عربستان: چنانچه این بچه آشنا به احکام نماز و مراقب طهارت و نماز خود باشد در امامت نماز توسط او مشکلی نیست برای این‌که عمر بن سلمه در سن 7 سالگی امامت نماز را برعهده داشته است.
نشریه «المسلمون»- شماره 661- 2 جمادی‌الاخر 1418
ملاحظه: یکی از انتقادات برخی از اهل‌سنت نسبت به شیعیان، ایجاد ابهام در خصوص امامت امام زمان (عج) و امام جواد علیه السلام در سنین کودکی است. در حالی‌که اصل امامت بچه را در نماز پذیرفته‌اند. طبعاً وقتی یک بچه عادی شرعاً بتواند امامت نماز را عهده‌دار باشد امامت جامعه توسط فرزندان نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام که متصل به منبع فیض الهی و برخوردار از علم لدنی و آراسته به عصمت وجودی می‌باشند، امری پذیرفتنی و منطقی است.
حرمت کوتاه کردن موی زنان
سؤال: چنانچه خانمی موهای سر خود را صرفاً برای تزئین و خشنودی همسرش کوتاه نماید و هیچ‌گونه قصد شباهت یافتن به مردان و کفار را هم نداشته باشد چه حکمی دارد؟
پاسخ شیخ عبداللَّه بن جبرین عضو شورای افتا: جایز نیست. اصلًا در کوتاه کردن مو، زیبایی وجود ندارد بلکه زیبایی در بلند نگاه داشتن مو و عنایب به آن می‌باشد. درخصوص تشبیه به کفار نیز قبل از آمدن زنان غرب و کفّار به کشورهای اسلامی، بانوان عرب موی خود را کوتاه نمی‌کردند بلکه بر بلند ساختن مو، اهتمام داشتند.
نشریه «المسلمون»- شماره 528- 16 شوال 1415
ص: 199
ملاحظه: نمونه این فتوا از دیگر علمای وهابی نیز نقل شده که مطلقاً کوتاه کردن موی سر بانوان را حرام می‌دانند.
جواز نماز بر قبر
پرسش: بعد از دو ماه، از مرگ پدرم مطلع شدم وقتی به شهر خود رسیدم نماز میت را بر قبر او خواندم حکم آن چیست؟
شیخ صالح بن فوزان: نماز خواندن بر قبر مانعی ندارد و حضرت رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله نیز برای مرده‌ای که بر خواندن نماز میت برای او قبل از دفن، موفق نمی‌شد آن نماز را بر قبر او می‌خواند، البته مدت مشخصی نیز برای خواندن نماز بر روی قبر تعیین نشده است، پس هر وقت امکان باشد بر روی قبر می‌توان نماز میت را خواند.
«المسلمون، ش 668»
دویدن برای رسیدن به نماز جماعت
1- پرسش: اگر امام در رکوع باشد آیا جایز است سرعت گرفتن برای رسیدن به نماز جماعت؟
پاسخ: تند رفتن برای رسیدن به نماز نهی شده است. برای این‌که پیامبر صلی الله علیه و آله به ما امر فرموده است که با وقار و آرامش حرکت کنیم و از سریع رفتن نهی کرده است. البته برخی از اهل علم ایرادی بر تند رفتن نگرفته‌اند. خلاصه آن‌که حرکت با وقار و سکینه، افضل است حتی اگر واهمه داشته باشد که به رکعت نماز نمی‌رسد و این از حدیث مستفاد می‌شود.
2- پرسش: حکم استخدام فردی برای قرائت قرآن کریم جهت هدیه به روح میت چیست؟
پاسخ: این کار بدعت بوده و هیچ اجری برای قاری و همچنین برای مرده ندارد بلکه یک عمل بیهوده است که فقط تلف شدن اموال ورثه را موجب می‌شود.
نایب مفتی سعودی همایش یادبود تولد رسول اکرم صلی الله علیه و آله را بدعت می‌داند
شیخ عبدالعزیز بن عبداللَّه آل شیخ، نایب مفتی سعودی، می‌گوید: گردهمایی در شب 12 ربیع‌الاول برای یادبود تولّد حضرت رسول صلی الله علیه و آله و گفتگو در آن شب از کارهای آن حضرت و خواندن شعر و سرود و جشنهایی که برخی از مردم بدین مناسبت برپا می‌کنند همه‌اش بدعت است و هیچ دلیلی ندارد و هرگز مثل این مراسم در زمان خود حضرت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله نبوده و اصحاب هم این برنامه‌ها را نداشته‌اند.
ص: 200
همچنان که خلفای راشدین از روز و سال و مکان رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آگاهی داشتند ولی برای این گردهمایی‌ها هیچ گونه ارزشی قائل نبودند.
(روزنامه عکاظ، مورخ 7 ربیع الاول 1418، برابر با 21/ 4/ 76)
ملاحظه: این که مثل این گردهمایی‌ها در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و یا زمان خلفای اوّل- بر فرض اثبات و به هر علّت- نبوده حرفی است و این که کارها بدعت باشد و گناه حرفی دیگر، در صورتی که غالب این همایشها و شعر و سرودها و سخنرانیهایی که به این مناسبت انجام می‌شود، تعزیز و تکریم آن حضرت و تعظیم شعائر اسلامی و مورد تمجید خدای سبحان در قرآن کریم است.
سوگند به کعبه از نظر بن‌باز
شیخ عبدالعزیز بن‌باز مفتی کل عربستان سعودی می‌گوید: سوگند به کعبه و مخلوقات دیگر، جایز نیست، به خاطر حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که فرموده: «من کان حالفاً فلیحلف باللَّه او لیصمت» (که بر صحت آن اتفاق نظر است). و «من حلف بشی‌ء دون اللَّه فقد أشرک» (احمد با سند صحیح آن روایت کرده) و «من حلف بغیر اللَّه فقد کفر أو أشرک»، (ابوداود و ترمذی آن را با سند صحیح نقل کرده‌اند.) و احادیث در این‌باره فراوان است. بر این اساس، سوگند به کعبه، امانت، پیامبران و غیر آنها از سایر مخلوقات، حرام است و سوگند شرعی فقط سوگند به اللَّه است. همچون واللَّه، باللَّه، تاللَّه و یا سوگند به غیر اسم جلاله از دیگر اسمها و صفات خداوند؛ همچون رحمن، رحیم، مالک‌الملک، حیاةاللَّه، علم‌اللَّه و .... و پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار اینگونه قسم می‌خوردند:
«و الذی نفسی بیده».
(هفته‌نامه «العالم‌الاسلام»، شماره 1521، مورخ 14 جمادی‌الأولی 1418، برابر با 24/ 6/ 76).
عنوان «اهل سنّت و جماعت»
شیخ محمّد بن صالح عثیمین عضو هیأت کبار العلمای سعودی ادعا می‌کند که اهل سنّت و جماعت، تنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است و پس از حضرت رسول صلی الله علیه و آله، که امّت هفتاد و سه فرقه تقسیم شدند، و همه‌شان اهل آتشند جز یک فرقه؛ آن فرقه همانهایی هستند که در خط حضرت رسول صلی الله علیه و آله و اصحاب او می‌باشند و آن فرقه همان اهل سنّت و جماعتند و این عنوان نیاز به توضیح ندارد و
ص: 201
خود این لقب برهان بر این است که آنان متمسّک به سنت و طرفدار اجتماعند!
(هفته‌نامه المسلمون، شماره 647، مورّخ 22 صفر 1418، برابر با 6/ 4/ 76)
بدعت از دیدگاه مکتب خلافت
1- می‌گویند یکی از امتیازات اهل سنت ملتزم بودن به هدایت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و اجتناب از هر بدعت است. در صحیح مسلم از جابر نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطبه می‌فرمود: «ان خیرالحدیث کتاب اللَّه، و خیر الهدی هدی محمد، و شرالأمور، محدثاتها، و کل بدعة ضلالة» و در سنن نسائی اضافه‌ای دارد: «و کلّ ضلالة فی النار» و در صحیحین از عایشه نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو ردّ» و در روایتی دیگر: «مَنْ عَمِل عملًا لیس علیه أمرنا، فهو رد». و این حدیث عایشه- چنانکه ابن‌حجر گفته- از اصول اسلام است و چنانکه در فتح‌الباری 5/ 357 آمده قاعده‌ای از قواعد اسلام است.
2- شیخ محمد بن صالح العثیمین عضو هیأت کبارالعلمای سعودی می‌گوید:
«البدعة شرعاً ضابطها التعبد للَّه‌بما لم یشرعه اللَّه» یا «التعبّد للَّه‌تعالی بما لیس علیه النبی صلی الله علیه و آله و لا خلفاؤه الراشدون».
تعریف اول از آیه شریفه «ام لهم شرکاء شرعوا لهم من الدین ما لم یأذن به اللَّه» گرفته شده و تعریف دوم از قول پیامبر صلی الله علیه و آله که فرموده:
«علیکم بسنّتی و سنّة الخلفاء الراشدین المهدیّین من بعدی تمسّکوا بها و عضوا علیها بالنواجذ، و ایاکم و محدثات الأمور».
وی اضافه می‌کند که بدعت در آن چیزهایی است که متعلق به اسماء و صفات الهی می‌باشد یا آن چیزهایی که متعلق به احکام و شریعت خدا باشد. اما در امور عادی‌ای که تابع عادت و عرف است، بدعت در دین مصداق ندارد، گرچه بدعت لغوی است ولی بدعت‌شرعی نیست و این بدعتی نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله از آن نهی فرموده است. و اصلًا در دین بدعت حسنه نداریم.
(هفته‌نامه «المسلمون»، شماره 655، مورخ 19 ربیع‌الآخر 1418 برابر با 31/ 5/ 76).
محل درآمد پیامبر صلی الله علیه و آله
سؤال: محل درآمد روزانه پیامبر صلی الله علیه و آله چه بوده است؟
پاسخ شیخ عبدالعزیز آل‌شیخ: آنچه مشخص است صدقه برایشان حرام بوده و
ص: 202
می‌فرمودند «نحن آل بیت لا تحلّ لنا الصدقة»؛ «ما خاندانی هستیم که صدقه بر ما حلال نیست». و «انَّ الصدقة لا تحلّ لمحمّد و آل محمد»؛ و همانا صدقه بر محمد صلی الله علیه و آله و آل او حلال و روا نمی‌باشد و لذا خداوند بر اساس آیه: «و اعلموا انما غنمتم من شی‌ء فان للَّه‌خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل». حق برخورداری از خمس را در غنائم و ... به پیامبر صلی الله علیه و آله عطا فرمود.
نشریه «المسلمون»- شماره 661- 2 جمادی‌الاخر 1418
ملاحظه: یکی از دلایل اثبات خمس در فقه شیعه همین آیه است که در پاسخ فوق آمده و آن‌را حق مسلم پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل‌بیت او علیهم السلام می‌داند. با توجه به نقش برخورداری از حق الهی خمس توسط اهل‌بیت در استقلال مالی و تقویت بنیه اقتصادی ایشان و پیروانشان، به روشنی ابعاد توطئه دور ساختن دودمان پیامبر از این حق توسط مخالفین در ادوار تاریخ اسلام را می‌توان درک کرد و فهمید.
شیخ محمد بن صالح العثیمین عضو هیأت علمای بزرگ عربستان:
1- پرسش: نماز بر غایب چه حکمی دارد؟
پاسخ: نماز بر غایب همانند نماز بر حاضر است. کما این‌که وقتی خبر مرگ نجاشی به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید ایشان امر به خروج مردم به سمت مسجد نمود و ضمن تشکیل صفوف، 4 تکبیر گفت به همان صورت که برای نماز بر حاضر تکبیر گفته می‌شود.
مفتی سعودی از مسافرت به خارج نهی می‌کند
بن باز مفتی سعودی می‌گوید: برخی از بنگاههای سیاحتی و جهانگردی که با انتشار دعوتنامه‌هایی از جوانان مسلمان می‌خواهند تعطیلات تابستانی را برای یادگیری زبان انگلیسی و امثال آن در اروپا و آمریکا و ... بگذرانند یا در آنجاها عائله‌ای انتخاب کنند و برای یادگیری زبان انگلیسی و امثال آن در همانجا اقامت نمایند، چنین بنگاههایی غیر از اشکالات فراوانی که دارند، اهدافی را نیز دنبال می‌کنند:
1- انحراف و گمراهی جوانان مسلمان. 2- فساد اخلاق آنان با در اختیار قرار دادن وسائل فساد. 3- تشکیک در عقاید آنها. 4- برانگیختن تفکّر اعجاب در برابر تمدّن کفّار. 5- خو گرفتن با عادت و
ص: 203
رسوم کافران. 6- عادت به لاابابی‌گری و بی‌مبالاتی نسبت به آداب و دستورات دینی. 7- بسیج جوانان مسلمان جهت تبلیغ به نفع آنان پس از بازگشت از این سفرها و ... بر این اساس، من همه برادران مسلمان را از سفر به کشورهای مشرک برحذر می‌دارم!
(روزنامه الریاض، مورخ 23، صفر 1418، برابر با 7/ 4/ 76)
عدم جواز رنگ کردن موی سر
پرسش: همسرم مرا مجبور به رنگ کردن موی سرم می‌کند و بر آن اصرار دارد، حکم آن چیست؟
شیخ صالح بن فوزان: تغییر مو به رنگ غیراصلی جایز نیست مگر کسی که پیر باشد و یا رنگ موی وی به‌هم ریخته و مشوه باشد که در این صورت می‌تواند به گفته پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نماید که فرمود: غیروا هذا الشیب و جنبوه السواد.
پوشش صورت و دستها از دیدگاه اهل سنّت
شیخ صالح بن غانم السدلان استاد شریعت در ریاض، درباره حکم باز بودن صورت و دستهای زن در حال نماز می‌گوید:
اگر زن در حضور مردان نامحرم باشد به‌طوری که اگر توجه کنند او را می‌بینند و ظاهر او هم واضح است در این‌صورت واجب است صورت و دست‌هایش را بپوشاند اما اگر خیلی دور است که نه مردان او را می‌بینند و نه او آنها را و یا اگر به طرف او نگاه کنند به جهت دوری یا به خاطر پرده و ساتری او را نمی‌توانند ببینند در این صورت باز بودن صورت او در حال نماز مطلوب است ولی افضل در این صورت نیز پوشاندن دست‌ها و قدم‌هاست.
(هفته‌نامه «المسلمون»، شماره 663، مورخ 16 جمادی‌الاخرة 1418 برابر با 25/ 7/ 76).
بلند خواندن بسم‌اللَّه در نماز
پرسش: در برخی از کشورها، ائمه جماعات «بسم‌اللَّه» را در نماز با صدای بلند می‌خوانند حکم آن چیست؟
شیخ صالح بن فوزان عضو هیأت کبار علمای عربستان: اگر انسان پشت سر کسی که بسم‌اللَّه را در نماز با صدای بلند می‌خواند نماز بخواند، ایرادی ندارد چرا که برخی از ائمه چهارگانه آن را جایز می‌دانند و این قبیل مسائل فرعی اختلافی، مانعی از خواندن نماز پشت سر یکدیگر نمی‌شود.
ص: 204
ولی آن اختلافی که مانع از خواندن نماز در پشت سر کسی می‌شود اختلاف در اصل و اصول عقیده است نظیر اختلاف در ثبات اسماء و صفات و قبرپرستان و متوسلان به ضریح که از مردگان طلب و خواسته داشته و در گرفتاری‌ها به آنان متوسّل می‌شوند.
«المسلمون، ش 668»
جواب سلام روح میت
(المدینه- ش 12674) پرسش: آیا صحیح است که روح مرده در وقت زیارت قبر، پایین آمده و با اقارب و ... انس می‌گیرد؟
پاسخ شیخ عبداللَّه المنیع: شریعت اسلامی ما زیارت قبور را برای مردم جایز دانسته است؛ چرا که موجب تذکر اخروی می‌گردد. در ضمن ادای تحیات و سلام بر مردگان در وقت زیارت قبور وارد شده است؛ مثلًا «السلام علیکم دار قوم مؤمنین و انا انْ شاء اللَّه بکم لاحقون».
در روایات آمده است که مرده‌ها نیز سلام افراد را می‌شنوند و جواب می‌دهند همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله در غزوه بدر مرده‌ها را خطاب قرار داد و همچنین حضرت رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله مستمراً برای زیارت قبور در بقیع برای پند گرفتن و دعا کردن برای اموات رفت و آمد می‌کرد.
فضیلت روزه یا افطار در سفر
(المدینه- ش 12682) پرسش: کدامیک از روزه گرفتن یا افطار نمودن در سفر فضیلت دارد؟
پاسخ شیخ عبداللَّه المنیع: از پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شده است که فرمود: «لیس من البرّ الصیام فی السفر» و همچنین از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله عده‌ای در سفر روزه گرفته و عده‌ای نیز افطار می‌کردند.
ملاحظه: یک نویسنده برجسته عربستانی نیز طی مقاله‌ای با تشریح سفرهای آرام و آسوده هوایی، از یک کشور به کشور دیگر و استناد به قسمتی از آیات مربوط به روزه «و ان تصوموا خیر لکم» بر روزه گرفتن در سفر تأکید نموده است!
جواز غسل جنابت بعد از طلوع فجر
(المدینه- ش 12679) پرسش: آیا غسل جنابت بعد از طلوع فجر برای صائم جایز است؟
پاسخ شیخ محمد صالح العثیمین عضو هیأت کبار علمای عربستان: جایز است و بر صائم حرجی‌نیست اگر وارد روزه وفجر شده و بر او آثار جنابت باشد. چرا که حضرت
ص: 205
رسول صلی الله علیه و آله فجر را درک می‌کرد در حالی‌که جنب بوده و بعد از طلوع فجر غسل می‌کرد.
ملاحظه: در حکم اشاره‌ای به ضیق وقت و یا به خواب رفتن تا طلوع فجر نشده و آن‌چه به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده از دیدگاه تشیع نادرست است.
نماز تراویح در رمضان
(المدینه- ش 12681) پرسش: نماز تراویح چند رکعت است و آیا حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله این نماز را می‌خواند؟
پاسخ شیخ عبداللَّه المنیع: نماز تراویح سنت مؤکدی است که بعد از نماز عشا در هر شب از لیالی ماه رمضان خوانده می‌شود و عمر بن خطاب تعداد رکعات آن را به 20 رکعت محدود ساخت.
و این تعداد رکعت را اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله نیز بدون هیچ‌گونه اعتراضی پذیرفتند که ما از این سکوت و عدم معارضه به اجماع یاد می‌کنیم. حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله ما را به پیروی از سنّت خلفای راشدین و از جمله عمر امر نموده است! لذا از این جهت این‌اقدام عمر، به سنت معتبره تبدیل گردید.
بنابراین هرکس این نماز را بخواند اجر بسیاری نصیب وی شده و ترک‌کننده آن نیز از خیر بزرگی محروم می‌ماند.
ملاحظه: در بین اهل سنت نماز تراویح به عنوان یک سنت مؤکد در ماه رمضان تلقی شده و خوانده می‌شود. این نماز به‌صورت جماعت برگزار و در طول ماه رمضان حداقل یک ختم قرآن در نماز تراویح انجام می‌شود. همچنین نماز تراویح مسجدالحرام و مسجدالنبی به‌طور زنده از طریق ماهواره پخش شده و به شدت مورد تبلیغ عربستان است.
عقیده دینی
نشریه «المسلمون» ش 655- 19 ربیع‌الاخر 1418
از طریق سنت ثابت شده است که خداوند هر شب به آسمان دنیا پایین می‌آید.
در صحیحین، ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌کند:
«پروردگار ما هر شب به آسمان دنیا فرود آمده و یک‌سوم آخر شب را در آنجا می‌ماند و ندا می‌دهد؛ کیست مرا بخواند تا او را اجابت کنم، چه کسی از من خواسته‌ای دارد تا به او عطا کنم و چه کسی طلب استغفار می‌کند پس او را ببخشم».
چون خداوند شبیه و همتایی ندارد و منزه از هر عیب و نقصی است، هیچ عاقلی نباید از این حدیث و امثال آن برای خداوند
ص: 206
نزولی شبیه مخلوقین تصور نماید. اگر کسی بپرسد خداوند چگونه پایین می‌آید؟ جواب می‌دهیم: خداوند در نفس و ذاتش چگونه است؟ پاسخ خواهد داد: از کیفیت ذات خدا خبر ندارم.
به این فرد پاسخ داده می‌شود: ما نیز از کیفیت صفات خدا خبر نداریم.
شیخ صالح بن غانم السدلان. استاد شریعت در ریاض:
نشریه «المسلمون» ش 653- 5 ربیع‌الاخر 1418
1- پرسش: کسی که در قرائت قرآن ضعیف است چه حکمی دارد؟
پاسخ: چنین فردی نباید قرآن بخواند بلکه باید ساکت باشد، چرا که با تغییر علائم، معانی تغییر می‌کند. این فرد باید یک سوره را یاد گرفته و آن‌را تکرار نماید.
2- پرسش: قسم به غیر خدا چه حکمی دارد؟
پاسخ: قسم به غیر خدا شرک اصغر است و گفته می‌شود از گناهان کبیره است و در حدیث، کفر و شرک چنین کسی ذکر شده است.
نشریه «المسلمون» ش 654- 12 ربیع‌الاخر 1418
** چند خبر
ساخت خیمه‌های جدید در منی
پروژه جدید خیمه‌های منا، با ویژگی مقاومت در برابر آتش‌سوزی، در حال اجرا است. سرمایه اولیه برای این پروژه سه میلیارد ریال عربستان و در زمینی به مساحت 5/ 2 میلیون متر مربع در نظر گرفته شده است.
در ساخت و اجرای این پروژه پنج شرکت خارجی و داخلی شرکت داشته و هم‌اینک مرحله خاک برداری و نصب شبکه‌های برق و آب و تلفن و ... در زیر زمین، در دست اقدام است. برابر اخبار منتشره 25% از این طرح برای حج 1377 آماده بهره‌برداری خواهد بود.
شروع به فعالیت کمیته‌های مختلف حج
کمیته‌های مختلف بهداشت، امنیت، ارشادات حج و ... از ابتدای شعبان رسماً کار خود را برای اجرای برنامه‌های حجّ آتی شروع کردند.
هرچند وزارتخانه‌های مختلف در طول سال موظف به اجرای مسائل مختلف مرتبط با حج می‌باشند، لیکن از اوائل
ص: 207
شعبان بیشتر امور، توسط کمیته‌های مختلف که متشکّل از ارگانهای مختلف می‌باشند پیگری می‌گردد.
مقدم بودن حافظ قرآن در دفن
شیخ سعودالشریم خطیب و امام مسجدالحرام در مراسم حافظان قرآن گفت:
نه‌تنها حافظان قرآن در حیات خود بر دیگر مردم مقدم هستند، بلکه بعد از مرگ نیز باید مقدم شمرده شوند، به‌طوری‌که حضرت رسول‌اللَّه صلی الله علیه و آله توصیه می‌فرمودند کسانی را که بیشتر از دیگران از قرآن حفظ نموده‌اند بعد از مرگ در کنار شهدای احد دفن کنید.
ملاحظه: در شهرهای مختلف عربستان مدارس و گروه‌های «تحفیظالقرآن» برای رده‌های مختلف سنی وجود دارد که علاوه بر دولت، تجار و مؤسسات تجاری نیز هزینه و مخارج آن را تقبل می‌کنند.
پخش سه میلیون کتابچه عقیدتی و فقهی در موسم حج توسط مبلّغان دولت عربستان
در موسم حج گذشته (1417 ه. ق.) یک میلیون و دویست هزار نسخه از قرآن کریم و سه میلیون کتابچه عقیدتی و فقهی به لغات مختلف، توسط گروههای تبلیغی- ارشادی دولت عربستان بین حاجیان توزیع شده است.
(هفته‌نامه «المسلمون»، شماره 654، مورخ 12 ربیع‌الآخر 1418 برابر با 24/ 5/ 76).
حضور زنان خارجی در مسابقات فوتبال عربستان
در مسابقات فوتبال جام قاره‌های جهان که در اواخر آذر 76 در عربستان برگزار شد.
برای اولین‌بار به زنان خارجی اجازه داده شد در ورزشگاه و در بین تماشاچیان حضور یابند. روزنامه‌های عربستان عکس‌های متنوعی از حضور زنان خارجی بدون حجاب را به تصویر کشیده‌اند.
ملاحظه: عربستان در مسأله فوتبال شدیداً در جستجوی یافتن جایگاه جهانی و جلب توجه افکار عمومی است، به‌طوری‌که برای برگزاری مسابقات بین‌قاره‌ای، تنها 2 میلیون دلار جایزه تیم‌های اول تا چهارم این مسابقات می‌باشد که تماماً توسط عربستان پرداخت می‌شود.
ص: 208
نحوه اسکان حجاج داخلی عربستان
وزارت حج عربستان طی اطلاعیه‌ای از اول شعبان تا 20 شوال را جهت مراجعه مؤسسات حج مسئول امور حجاج داخل اعلان نمود.
هزینه مربوط به زمین جهت هر حاجی داخل عربستان 200 ریال معین شده است. زمین بین مؤسسات صرفاً بر اساس ضوابط وزارت حج تعیین و به تناسب توانایی و موفقیت مؤسسات حج میان آنها تقسیم می‌شود.
ملاحظه: سهمیه‌بندی حجاج شامل مسلمانان غیر عربستانی مقیم این کشور نیز می‌شود و برابر مقررات تعیین‌شده مسلمانان مقیم در طول هر 5 سال یکبار اجازه تشرف به حج را دارند، لیکن به رغم این ضوابط سالیانه بیش از نیم‌میلیون نفر از اتباع خارجی و همچنین مردم عربستان به حج می‌روند.
900 اتوبوس جدید برای انتقال حجاج
(عکاظ- ش 11456) تعداد 900 دستگاه اتوبوس جدید به قیمت 500 میلیون ریال عربستان، توسط این کشور خریداری شده و به ناوگان اتوبوسرانی شرکتهای نقلیه حجاج اضافه شده است.
این اتوبوسها در حجّ آتی مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
ملاحظه: تعداد تقریبی اتوبوسهای مورد استفاده در زمان حج، 12 هزار دستگاه اتوبوس می‌باشد.
التزام مطبوعات به عربی فصیح
(المدینه- ش 12682) دکتر فارسی وزیر فرهنگ عربستان طی مصاحبه‌ای بر رعایت کامل عربی فصیح توسط مطبوعات و رسانه‌های جمعی تأکید نمود و گفت: در بسیاری از برنامه‌های تلویزیون و تبلیغات، از زبان عامیانه استفاده می‌شود که به‌طوری جدی‌بافرهنگ‌عربی فصیح‌تعارض‌دارد. وی در این مصاحبه عربی فصیح را به عنوان زبان قرآن و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و فرهنگ عرب توصیف نمود که باید حفظ شود.
یک روحانی وهابی از قرقیزستان اخراج شد
بیشکک- خبرگزاری جمهوری اسلامی: امام مسجد و مقام ارشد دینی شهر «الابوکین» در جنوب قرقیزستان به دلیل تبلیغ وهابیت از این کشور اخراج شد.
«کریم‌اف» امام سابق مسجد شهر
ص: 209
«الابوکین» که ظاهراً یک تاجیک است به نوشته روز گذشته «ویچرنی بیشکک» چند سال پیش همراه با مهاجرین تاجیک وارد قرقیزستان شد.
سرهنگ «رضااف» رئیس اداره امنیت ملی استان جلال‌آباد که «الابوکین» یکی از شهرهای آن است، گفت: بارها به «کریم‌اف» برای خودداری از تبلیغ وهابیت تذکر داده شده بود.
وهابیت و احتمال گسترش آن در قرقیزستان در ماههای اخیر یکی از موضوعات مورد بحث این کشور بوده است.
بخش اعظم مردم قرقیزستان را مسلمانان حنفی مذهب تشکیل می‌دهند.
(جمهوری اسلامی 12/ 11/ 76، ص 16)
خطوطکاری مکتب وکلای موحد
وزیر حج عربستان در دیدار با رییس مجلس در مکتب وکلای موحد، به بررسی و تبادل نظر درباره برنامه کاری این مکتب برای حج آتی پرداخت.
اهم محورهای اعلان شده عبارت است از:
* راه‌اندازی سازمانی جهت آموزش عربستانی‌ها برای کسب مهارت و بکارگیری آنها در امور اجرایی و خدماتی حج.
* التزام مکتب وکلا به دستورالعملهای وزیر، جهت جایگزین نمودن اتباع عربستان به‌جای کارگران و کارکنان خارجی.
* انتشار لیست و تنوع خدمات این مکتب به زبانهای مختلف جهت اطلاع و استفاده حجاج.
* تسریع در جابجایی حاجیان و بار حجاج.
* ثبت دقیق مدارک حجاج در کامپیوتر و سرویس‌دهی مناسب در این رابطه به وزارت حج، اداره گذرنامه وجهات امنیتی کشور.
سمپوزیوم مکه و مدینه
در تاریخ 23/ 8/ 76 سمپوزیومی تحت عنوان مکه و مدینه به مناسبت هفتادمین سالروز تأسیس مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه لایدن در محل دانشگاه یادشده برگزار گردید. در این جلسه تعدادی از اساتید زبان فارسی، عربی، اندونزیایی، ترکی و همچنین اساتید شرق‌شناس و اسلام‌شناس حضور داشتند. زکی یمانی وزیر نفت سابق عربستان سعودی نیز به
ص: 210
عنوان میهمان ویژه این سمپوزیوم حضور داشت.
در جلسه یادشده ابتدا آقای دکتر اشترومر رییس مؤسسه، ضمن سخنانی به تشریح تاریخچه مؤسسه پرداخت و سپس آقای پروفسور ورنر از آلمان طی سخنانی وضعیت قبرستان بقیع را تشریح و به‌طور مبسوط به تاریخچه این قبرستان و وضعیت گذشته و کنونی آن پرداخت و طی سخنان خود تصایر و نقشه‌هایی که از قبرستان مذکور تهیه کرده بود را به نمایش گذاشت. وی مدت زیادی است که در خصوص تاریخچه این قبرستان- با توجه به اهمیت آن برای عالم تشیع به مطالعه پرداخته و آن‌را موضوع تحقیق، سخنرانی و کتابی که درصدد انتشار آن می‌باشد قرار داده است.
نامبرده طی سخنان خود اشاره نمود:
حدود ده هزار نفر از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله از جمله چهار امام شیعیان در این قبرستان مدفون است و به این لحاظ برای شیعیان اهمیت شایان توجهی دارد. وی ضمن توضیحات خود درخصوص وضعیت گذشته قبرستان، تصاویری که حاکی از عدم رسیدگی به قبرستان بقیع بود و آن‌را به صورت خرابه‌ای نمایش می‌داد، نشان داد و اضافه نمود که طی سالهای گذشته وهابیان از رسیدگی به وضعیت قبرستان مذکور خودداری کرده‌اند.
دکتر اشترومر متذکر شد که در گذشته، دولت ایران حتی موافقت کرد که مبالغی را برای بازسازی این قبرستان اختصاص دهد لیکن دولت عربستان آن‌را رد کرد.
آقای پروفسور ورنر در بخش دیگری از سخنان خود به دوره پس از انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد و گفت ایران به وضعیت قبرستان بقیع اعتراض دارد و جمهوری اسلامی ایران معتقد است که وهابیان نمی‌توانند عهده‌دار کامل امور مکه و مدینه باشند و لذا امام خمینی رحمه الله به آقای کروبی نماینده ویژه خود در آن زمان گفت که در این رابطه با سعودیها وارد مذاکره شود لیکن وهابیون تغییری در موضع خود ندادند. ایران معتقد است که مکه و مدینه متعلّق به کلّ مسلمانان است و باید به‌صورت بین‌المللی توسط کشورهای اسلامی داره شود.
آقای پروفسور ورنر در همین بخش به حادثه کشتار حجاج ایرانی در مکه و تظاهرات برائت از مشرکین نیز اشاره نمود.
ملاحظات:
* سخنان آقای پروفسور ورنر در
ص: 211
حضور آقای زکی یمانی انجام شد و اظهارات وی در خصوص وهابیان، برای نامبرده خوشایند نبود.
* به‌طور کلی می‌توان گفت پس از سخنرانی نامبرده، تصویر منفی‌ای از سیاست وهابیان نسبت به قبرستان بقیع در حضار به‌وجود آمده بود.
* در حاشیه سمینار پروفسور ورنر، علّت انتخاب این موضوع برای سخنرانی خود را، اهمیت قبرستان بقیع ذکر کرد و گفت من سعی کردم واقعیتها را مطرح کنم و برای من مهم نیست چه کسی از مطالب تحقیقی بنده خوشش بیاید یا ناراحت شود!
* آقای پروفسور ورنر از انتشار متن سخنرانی خود امتناع نمود و اظهار داشت به‌زودی کتابی که در این رابطه در دست تهیه دارد منتشر خواهد شد. به احتمال قوی این کتاب به زبان آلمانی خواهد بود.
توزیع نقشه مشاعر مقدسه بین رانندگان
دکتر محمود سفر وزیر حج عربستان طی ملاقات با مدیران شرکتهای حمل و نقل حجاج از آنان درخواست نمود نقشه‌های کوچک و رنگی حاوی راههای ورود و خروج مکه، عرفات، مشعرالحرام، منا و محل توقف اتوبوسها را در هر منطقه در میان رانندگان اتوبوسهای حجاج توزیع نمایند.
همچنین تجهیز تعمیرگاههای بین مکه- جده و مدینه به دستگاه بی‌سیم نیز از موارد درخواستی وزیر حج بود.
بهره‌برداری از پل مروه
همزمان با شروع ماه رمضان، پل مروه که از سطح مروه در خیابان «راقویه» تا سطح مسجدالحرام به‌طور مستقیم امتداد دارد، افتتاح گردید. طول این پل 5/ 72 متر و عرض آن 11 متر می‌باشد.
ارتباط با با شبکه «اینترنت»
عقیل بن عبداللَّه مدیر عامل مؤسسه «خیریه الحرمین» اعلان کرد: این مؤسسه برای پاسخگویی به شبهات درباره اسلام و نشرعقاید دینی‌به شبکه اینترنت وصل شده و جایگاه رسمی گرفته است، به طوری که عدد مشترکین صفحه مؤسسه، 70 میلیون نفر و خوانندگان آن 17250 نفر می‌باشند.
ملاحظه:
اطلاعاتی که این مؤسّسه به اینترنت منتقل می‌کند، بیشتر مطابق با مسلک وهابیت است. از این رو نامبرده از ارتباط
ص: 212
شیعیان و دیگر مذاهب اسلامی با این شبکه اظهار تأسّف کرده است.
برچیدن تابلوهای تبلیغاتی در مسیر جده- مکه
شهردار مکه اعلام کرد: با تأکید امیرماجد، امیر منطقه مکه مکرمه، کمیته‌ای برای بررسی شیوه‌های تبلیغاتی در مسیره جاده مکه- جده تشکیل شده است. کلیه تابلوهای تبلیغاتی که با قداست سرزمین وحی و مکه مکرمه سنخیت و تطابق نداشته باشد توسط این کمیته برچیده خواهد شد.
تعداد تابلوهای مخالف، 130 عدد بوده و قبل از ماه رمضان جمع خواهد شد.
ملاحظه: فضای عمومی دو شهر مکه و مدینه در چند سال اخیر دستخوش تبلیغات تجاری شرکت‌ها و مؤسسات داخلی و خاری شده و با سیاستهای کلّی عربستان در ترسیم یک چهره مناسب مذهبی از عملکرد عربستان منافات دارد، به‌طوری‌که تابلوهای شعائر اسلامی موجود در مسیر جده- مکه که در سالهای گذشته نمود برجسته‌ای داشت، سالهای اخیر تحت‌الشعاع تابلوهای تجاری قرار گرفته است.
چاپ و نشر معجم التفاسیر، توسط «ایسیسکو»
سازمان اسلامی تربیت و دانش و فرهنگ «ایسیسکو» یک کتاب معجم برای تفسیرهای قرآن کریم به چاپ رسانده است. این معجم در قطع بزرگ و دارای 650 صفحه، و تألیف عبدالقادر زمانه، فاضل عبدالنبی، عبدالوهاب التازی سعود و محمّد الکتانی است. در این معجم 90 تفسیر قرآن کریم معرفی شده است.
(روزنامه عکاظ، مورخ 16 ربیع الاول 1418، برابر با 29/ 4/ 76)
اخراج نیم‌میلیون خارجی از عربستان
برابر اطلاعیه‌های رسمی وزارت کشور عربستان در چند ماه اخیر، تعداد پانصد هزار کارگر خارجی را که به‌طور غیر قانونی در عربستان اقامت و کار داشته‌اند، از این کشور اخراج شده‌اند. موضوع خارجیان مقیم عربستان به‌عنوان یک معضل مهم با تبعات گسترده فرهنگی و اقتصادی مورد اهتمام حکومت و مطبوعات و ... قرار گرفته است. به‌طوری که مرتب گزارشات مفصلی درباره ابعاد و جوانب این مسأله انتشار می‌یابد.
محورهای قابل توجه در این
ص: 213
گزارشات عبارت است:
در گذشته مردم عربستان خود زمینشان را شخم می‌زدند و گوسفندان را به چرا می‌بردند، لیکن وجود نفت، از ایشان مجتمع تن‌پروری ساخت که به مرور از شغلهای میدانی دوری گزیدند و کار به جایی رسید که یک عرب بدوی عربستانی برای چرای گوسفند خود نیز از هند کارگر می‌خواهد.
* بر اساس آمارهای تقریبی سال 1995 میلادی بیش از شش میلیون خارجی از صد و نود کشور مختلف در عربستان اقامت دارند که بیش از 35% جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند. تنها در سال 1996 یک میلیون نفر خارجی به جمعیت این کشور اضافه گردید در واقع در همه عرصه‌ها، به معنای گشودن جبهه جنگ تلقی می‌شود.
* به لحاظ فرهنگی و اجتماعی تأثیرات حضور اجانب با توجه به مذاهب و فرهنگ‌های متنوّع ایشان، کاملًا ملموس می‌باشد. گسترش انواع جرائم، جنایت و مواد مخدر ره‌آورد این حضور است.
* در طول سال، بیش از دومیلیون نفر به عنوان حج و عمره وارد عربستان می‌شوند، ولی مشکل مهم عربستان در هر سال مخفی شدن تعداد بسیاری از این افراد و اقامت غیر قانونی در شهرهای مکه، مدینه، جده و طائف است. بخشی از این افراد از طریق قاچاق به شهرهای دیگر عربستان نیز منتقل می‌شوند و این حرکت خلاف هر سال افزایش می‌یابد.
با توجه به مشکلات اقتصادی جامعه عربستان و بیکاری بخش قابل توجهی از مردم آن، قوانین سخت و محکمی از سوی شورای کار، به ریاست امیرنایف و وزارت کشور، جهت جلوگیری از کار متخلّفین مقیم وضع و اجرا می‌شود. به عنوان مثال هر عربستانی که یک اجنبی را غیرقانونی به کار بگمارد از پنج هزار ریال عربستان تا پنجاه هزار ریال جریمه شده و خود مقیم نیز سه و یا شش ماه به زندان محکوم خواهد بود.
* مشکل مهم جامعه عربستان تن ندادن مردم به شغلهایی است که تا کنون اجانب مشغول آن بوده‌اند ولی اینک تحت هر شرایطی باید عربستانی‌ها به اشتغال در این شغلها عادت کنند؛ از جمله رانندگی تاکسی‌های لیموزین، نگهبانی بانکها، کارگری در هتل‌ها و ... که شرایط اقتصادی عربستان اقتضا می‌کند اتباع این کشور جایگزین اجانب شوند.
ص: 214
* ملک فهد به منظور رفع مشکلات قانونی، رسماً طی اطلاعیه‌ای به کلیه کارکنان دولت اجازه داده است در صورتی‌که با شغل اصلی ایشان منافات نداشته باشد، بعد از ساعات اداری بتوانند به‌عنوان راننده وانت، تاکسی، کامیون و ... در شرکتها و ...
کار کنند.
تصمیمات «رابطة العالم الاسلامی» برای اعضا الزام‌آور نیست
دکتر عبداللَّه بن صالح العبید، دبیر کل «رابطة العالم الاسلامی» در ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی در قاهره گفت:
تصمیمات «رابطة العالم الاسلامی» برای اعضا الزام‌آور نیست، با این‌که پیروی از آرای فقهی صادره از «مجلس فقهی» حتمی است.
وی افزود: در واقع تصمیمات مجلس فقهی وابسته به سازمان کنفرانس اسلامی برای اعضا الزام‌آور نیست مگر آن‌که همه اعضا بر یک تصمیمی اتفاق نظر داشته باشند همچون اتفاق نظری که جهت تعیین تعداد حاجیان انجام گرفت.
(هفته‌نامه «العالم‌الاسلامی»، شماره 1513، مورخ 17 ربیع‌الاول 1418، برابر با 1/ 5/ 76).
نوجوان مصری حافظ کل قرآن و 3000 حدیث و ...
یونس عبدالجواد داوود، نوجوانی دوازده ساله از مصر حافظ کلّ قرآن کریم است. وی قرآن کریم را با صوت زیبا، با تجوید و با قرائت‌های هفتگانه از حفظ می‌خواند. او در سن 8 سالگی به کمک پدر و برادرانش و با تأییدات خداوند متعال توانسته است که قرآن کریم را کاملًابه حافظه خود بسپارد. نامبرده تفسیر کلمات قرآن را آموخته و بیش از سه هزار حدیث و احادیث قدسی و اسمای حسنای خداوند را حفظ کرده است. یونس عبدالجواد داود همچون بزرگان به منبر می‌رود و مردم را موعظه می‌کند.
(هفته‌نامه «العالم‌الاسلام»، شماره 1515، مورخ 1 ربیع‌الاول 1418، برابر 13/ 5/ 76).
«تعیین 1040 امام جماعت برای ماه رمضان»
برابر اعلان وزارت امور اسلامی و اوقاف عربستان، تعدا چهل نفر از حافظان قرآن، برای امامت مساجد بزرگ مکه در ایام ماه رمضان و امامت نماز تراویح تعیین شده‌اند. همچنین هزار تن از دانشجویان
ص: 215
علوم دینی نیز برای امامت مساجد مکه و روستاهای اطراف آن، در ایام شعبان و رمضان انتخاب گردیده‌اند.
حقوق همه آنان دو میلیون ریال عربستان است که از جانب این وزارتخانه تعیین و پرداخت می‌شود.
ممنوعیت طباخی با گاز در مشاعر مقدسه
کمیته عالی حج عربستان به ریاست امیرنایف، طی اطلاعیه‌ای پخت‌وپز با وسایل گازسوز را در منا ممنوع اعلام کرد و اجازه افتتاح رستوران و آشپزخانه را در اطراف مشاعر مقدسه جهت طبخ و انتقال به داخل مشاعر صادر نمود.
در این اطلاعیه مؤسسات حجاج و مطوفین صریحاً مکلّف به اجرای این دستورالعمل شده‌اند.
سیستم کنترل جدید در حج
دکتر محمود سفر، وزیر حج عربستان، طی مصاحبه‌ای با «المدینه» گفت: از حج آینده، مقررات جدیدی در ایام حج برای جلوگیری از تخلّفات، به‌ویژه ایجاد ضمانت‌های اجرایی جهت بازگشت کلّیه حجاج به کشورهایشان به اجرا گذاشته خواهد شد. همچنین در حج آتی، ضیوف‌الرحمن تغییرات کیفی در نقل و انتقال حجاج و خدمات متنوع را به‌طور محسوس مشاهده خواهند کرد.
ملاحظه: ذکر جزئیات مقررات و خدمات جدید از سوی وزیر حج عربستان، به فرصت مناسب موکول گردید. با توجه به اخراج بیش از نیم‌میلیون خارجی مقیم غیرقانونی در عربستان، این کشور به شدت در جستجوی راه‌های کنترل حجاج جهت خروج حجاج و معتمرین بعد از ادای مناسک از این کشور می‌باشد.
بازسازی مسجد صخره در مسیر تبوک
در نزدیکی تبوک، دو مسجد بنامهای «العظام» و «الصخره» وجو دارد که گفته می‌شود در سال نهم هجری، حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله به هنگام عزیمت به غزوه تبوک، در آن دو نقطه نماز خوانده است.
چشمه «تدعل» نیز در نزدیکی مسجدالعظام، محل وضوی حضرت رسول صلی الله علیه و آله بوده است که اخیراً معاون اداره آموزش و پرورش منطقه تبوک با اختصاص مبلغ چهل هزار دلار نسبت به ترمیم مسجدالعظام اقدام نموده است.
ص: 216
ملاحظه: مسجد صخره در یک کیلومتری «العظام» واقع شده و روزنامه عکاظ عربستان با انتشار این خبر همراه با چاپ عکس از آثار قدیمی این مسجد که به علّت گذشت چند قرن، در معرض تخریب و ویرانی است، از مردم خیّر دعوت به همکاری جهت مرمت این بنای با ارزش تاریخی نموده است.
نظریه: تعصّب خشک و متحجّرانه در هدم و ویرانی آثار اسلامی اختصاص به وهابیون دارد و این عده در عربستان به رغم داشتن قدرت در امور قضا، تبلیغات و ...
در اقلیت بوده و بخش‌های قابل توجهی از مردم تحصیل‌کرده، دانشگاهی، کارمندان و تجّار صراحتاً برکناری از افکار تند وهابیون ابراز می‌دارند.
نشریه وزارت ارشاد عربستان
(المدینة- ش 12670) اخیراً اولین مجله وزارت ارشاد و اوقاف عربستان بنام «بررسیهای اسلامی» منتشر گردید.
وزیر ارشاد به‌عنوان مدیر این نشریه، هدف از انتشار این مجله را طرح مشکلات مسلمین و بررسی راه‌های علاج آن عنوان نمود و گفت: در جوامع اطراف ما، فتنه‌های بسیاری با وسائل مختلف در صدد تأثیر گذاری بر افکار مردم و معتقدات ایشان و همچنین تشویه حق و نشر باطل هستند و بر اهل علم و دیگر مسلمانان است که به مقابله با این تهدیدات؛ اعم از نشریات، رادیوها و تلویزیونها و ... برخیزند.
موضوعات اصلی این نشریه با بحث امامت در نماز و خصوصیات امام از جمله علم، اخلاص و الگوی حسنه بودن، مراعات احوال مأمومین، کوتاه ساختن خطبه، ارشاد مردم و رعایت مصالح آنان است.